سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 






درباره نویسنده
زشت ترین حلال - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [292]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
زشت ترین حلال - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :563019
بازدید امروز : 330
بازدید دیروز39
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

زشت ترین حلال

سوال : چرا در اسلام طلاق بدست مردان است ؟

پاسخ : دلیل بر این که حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آیات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار می‏دهد و می‏فرماید: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در این آیات خطاب به مردان است، همان طور که در ازدواج خطاب به مردان است، مثل"اذا نکحتم المؤمنات، فانکحوا ماطاب لکم، فانکحو هن باذن أهلهنّ".

از این جا می‏توانیم این نتیجه را بگیریم که طبیعتاً حق طلاق از آنِ کسی است که موقع ازدواج، به دنبال آن می‏رفت و به اصطلاح به خواستگاری زن می‏رفت. در کلام فقها آمده است:

"الطلاق بید من أخذ بالساق" طلاق به دست کسی است که در ابتدای ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج کرد)

 

نکاتی در مورد این حکم

1) این گونه نیست که زن به طور مطلق حق طلاق نداشته باشد، بلکه در مواردی می‏تواند حق طلاق داشته باشد، مثلاً زن می‏تواند در ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگری شرط کند که وکالت در طلاق خودش داشته باشد، یعنی زن از شوهرش وکالت می‏گیرد در صورتی که لازم بداند، از طرف شوهرش خود را مطلقه کند.بااین‏شرط مرد و زن در طلاق‏دادن‏مساوی خواهند شد. هم مرد حق‏طلاق دادن دارد و هم زن. در قانون مدنی جمهوری اسلامی آمده است: "طرفین عقد ازدواج می‏توانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند، که خود را مطلّقه نماید". (ماده 1119)

 

2) اهمیت کانون خانواده در اسلام و کراهت شدید طلاق نباید فراموش شود.

در فلسفه احکام اسلام، کانون خانواده و هر آنچه موجب استحکام آن شود، دارای اهمیت و ارزش بوده و هر چه که موجب از بین رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اولیه در اسلام، حفظ کانون خانواده است، مگر آن که مفسده حفظ آن بیشتر از مصلحت آن باشد، که به همین جهت طلاق به عنوان آخرین راه حل تشریع شده است.

حال که اصل اولیه به حفظ کانون خانواده است، باید طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جایی که امکان دارد، نباید این امر صورت گیرد.

با توجه به این مسئله اسلام حق طلاق را به دلایل متعدد به طور مطلق در اختیار زن قرار نداده است، زیرا :  

 

الف) ً در بسیاری از موارد که زن، رضایت از شوهر ندارد، کانون خانواده می‏تواند همچنان استحکام یافته و برقرار بماند و عدم رضایت زن به رضایت تبدیل شود.

توضیح: حیات خانوادگی به علاقه طرفین وابسته است اما روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است. طبیعت، علائق زوجین را به این صورت قرار داده که زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پایدار زن به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

 

ب) خداوند کلید محبت را در اختیار مرد قرار داده، او است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست می‏دارد و نسبت به او وفادار می‏ماند. چون وفاداری زن بیشتر از مرد است، بی وفایی زن عکس‏العمل بی وفایی مرد است.  لذا خداوند کلید فسخ ازدواج را به دست مرد داده، یعنی مرد با بی‏علاقگی و بی‏وفایی نسبت به زن، او را سرد و بی علاقه می‏کند، برخلاف زن که بی‏علاقگی اگر از او شروع شود، معمولاً تأثیری چندانی در علاقه مرد ندارد. از این رو معمولاً بی‏علاقگی مرد منجر به بی علاقگی طرفین می‏شود، ولی بی علاقگی زن لوزماً منجر به بی‏علاقگی طرفین نمی‏شود. سردی و خاموشی علاقه مرد مساوی است با مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی. اما سردی و خاموشی زن به مرد، آن را به صورت بیماری نیمه جان در می‏آورد که امید بهبود و شفا دارد. حال اگر بی علاقگی از طرف زن شروع شود، برای مرد اهانت نیست که زن محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدریجاً او را علاقه مند  کند، ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است که برای حفظ حامی خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، یعنی به زور شوهر خود را نگه دارد.

این مطلب در صورتی است که علت بی‏علاقگی زن، فساد اخلاق و ستمگری مرد نباشد، ولی اگر مرد، ستمگری را آغاز کند، در نتیجه زن به مردش بی علاقه می‏شود، مطلب دیگری است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در این است که مرد به زن نیازمند است و زن به قلب مرد.

هم چنین از جهت رنجش و ناراحتی، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت می‏شوند و صبر و تحمل آنان کمتر از مردان است اما پس از مدتی رنجوری برطرف می‏شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده می‏شد، چه بسا فوراً به طلاق رو می‏آورند.

 

 ج) چون ازدواج، حقوق و وظایف مالی و اقتصادی را بر شوهر لازم می‏کند، جدا شدن و طلاق برای او سخت تر از زنان است، زیرا مهریه را باید پرداخت کند، در حالی که زن در اینجا گیرنده است و در طلاق هیچ بار مالی بر او تحمیل نشده، بله استفاده مالی دارد، بنابراین شرایط طلاق (که در اسلام مبغوض‏ترین حلال دانسته شده) برای مرد سخت و سنگین است و برای زن از نظر مالی و اقتصادی نه تنها سخت نیست، بلکه می‏تواند مطلوب باشد.

 

د)  از جهت قانون طبیعت نیز چنین است که از ابتدای خلقت همیشه بر اساس فطرت خدادادی، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاری آنان می‏رفتند. به تعبیر دیگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از این رو حق طلاق به کسی داده می‏شود که به دنبال عقد ازدواج رفته است.

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29