احکام مرتد
مرتد دارای دو قسم است:
1) مرتد فطری
2) مرتد ملی
مرتد فطری: کسی که در یک خانواده اسلامی متولد شده و پدر و مادر او یا یکی از آنها مسلمان باشد، این شخص هرگاه پس از بلوغ، یکی از ضروریات دین مقدس اسلام مانند توحید و نبوت پیامبر اسلام و یا معاد را انکار کند، یا به طور عالمانه، حکم مسلمی را انکار نماید که انکار آن ملازم به انکار یکی از ضروریات اسلام باشد؛ چنین فردی هر چند توبه کند، پس از ثبوت ارتداد او نزد حاکم شرع، کشته میشود. چنین مرتدی را مرتد فطری میگویند.
مرتد ملی: کسی که در خانواده مسلمان متولد نشده است ولی پس از بلوغ به آیین اسلام گرویده و سپس به انکار آن برخیزد و به اصطلاح مرتد گردد، چنین فردی نیز هرگاه پس از رفع شبهه و اشکال توبه نکرده و به آیین اسلام باز نگردد، کشته میشود. لازم به یادآوری است، اگر زنی مرتد شود خواه ارتداد او به صورت فطری باشد یا ملی فقط بازداشت و حبس میشود کشته نمیشود و حاکم اسلامی مقدمات بازگشت او را به اسلام فراهم میسازد.
فلسفه حکم مرتد
اثبات حکم ارتداد و اجرای آن، همانند دیگر احکام جزایی اسلام، منوط به تحقّق شرایطی است و در عمل، در موارد بسیار محدودی، این احکام به اجرا می رسند و شاید سالیانی بگذرد و موضوعی برای آن یافت نشود؛ لذا کارآیی این حکم را نباید فقط به لحاظ مجازات یک فرد نگریست، بلکه این احکام ناظر به مصالح جامعه هستند و اصل وجود چنین احکامی جامعه را از آسیب حفظ نموده، اثرهای روانی و اجتماعیِ مطلوبی به جای می گذارد که در جهت تعالی جامعه به کار می آید. مطالعة این اثرها، بعضی از حکمتهای تشریع این احکام را مشخص خواهد کرد که از جمله، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1) پایه و اساس جامعة اسلامی، دین است و تمام فعّالیّت های اجتماعی و فردی بر محور دین انجام می شود. دین مانند روح زندگی بخش در همة زوایای جامعة اسلامی حضور دارد. هر صدمه ای که به جایگاه رفیع دین وارد شود، اساس جامعه را به خطر میاندازد. اگر انکار، تکذیب و استهزای دین، به ویژه توسط مسلمانان صورت گیرد، شبهه و تردید و عدم پای بندی نسبت به دین در میان جامعة اسلامی رخنه و رشد می کند. دشمنان اسلام که همواره به دنبال نفوذ و ضربه زدن به دین هستند، اگر این راه را باز ببینند، با به کار گرفتن و جذب افراد سست ایمان و کشاندن آنها به کفر، برای خارج کردن دین از جایگاه خود و بی اهمیّت نمودن آن، اقدام خواهند کرد و جامعة اسلامی با از دست دادن این سرمایة عظیم به نابودی کشیده خوهد شد. اسلام که دین جامع و کامل است با تشخیص درست این نقطة آسیب پذیر، با وضع حکم ارتداد به مقابله با کسانی که در صدد ضربه زدن به دین هستند پرداخته. ایمان و باورهای حقّ مردم را در حصار امن قرار داده و با حفاظت از سلامت جامعه، زمینه را برای رشد و سعادت افراد آن فراهم کرده است.
2) اثر روانی و اجتماعی دیگر این حکم، بالا بردن اهمیّت و ارزش دین است. دین برای انجام رسالت خود باید در جامعه جایگاهی رفیع داشته باشد؛ همانند حکم قصاص و مجازات سارق که حالتی برای افراد جامعه فراهم می کند که نه تنها به قتل وسرقت دست نمیزنند، بلکه جان و مال دیگران برای آنان احترام پیدا می کند و در جهت حفظ آن می کوشند. حکم ارتداد کمک می کند تا دین در نظر مردمی که از منزلت و ارزش نظری و عملی آن آگاه نیستند، جایگاه و ارزش واقعی خود را بیابد؛ و فواید بسیاری از این طریق حاصل می شود. اگر دین در نظر مردم، مهم و ارزشمند شد، توجه خاصی به آن مبذول میدارند؛ آن را آسان از دست نمی دهند؛ به دنبال آگاهی واطلاع صحیح از آن بر می آیند و با طرح نظرات پخته و سنجیده، به رشد علمی و آگاهی می رسند و این چراغ هدایت را از تیرگی و خاموشی حفظ می کنند.
3) تشخیص و پذیرش دین حق با سلامت عقل و بیداری فطرت امکان می یابد. خداوند با وضع حکم ارتداد، هم ملاکی برای سنجش عقل قرار داد و هم عاملی برای بیداری فطرت. عامل مهم بیداری فطرت، یاد مرگ است. اسلام هنگام ظهور، با یاد مرگ و آیات قیامت آغاز کرد و علمای اخلاق هم یاد مرگ را عامل اساسی در بیداری و سلوک می دانند.
دین حق، دینی است که مسألة مرگ را برای انسان حل می کند، اسلام با معرفی مرگ به عنوان پلی برای گذر از دنیای محدود زمانی به سرای جاوید آخرت و بیان رمز سعادت دو جهان، مسأله مرگ را به خوبی حل کرده و این در کلام و سیرة ائمه "ع" و مؤمنین کاملاً مشهود است.
از سوی دیگر، در نزد خداوند، قیمت و ارزش دین، تمام هستی و دارایی انسان است و این نیز در سیرة معصومین "ع" و مؤمنان آشکار است؛ به ویژه حضرت سیدالشهدا (ع) که هستی اش را برای حفظ دین فدا کرد و عقل حسابگر، این قیمت را جز برای دین حق نخواهد پرداخت.
خداوند حکیم با وضع این حکم، چراغی فراروی افرادی که در صدد تحقیق و انتخاب دین و یا در معرض ارتداد هستند، قرار داده است که با فطرت بیدار ببینند آیا آنچه بر می گزینند، مشکل مرگ را حل می کند؟ و با نیروی عقل بسنجند که آیا راهی که انتخاب میکنند، ارزش آن را دارد که همة هستی خود را برای آن بدهند؟ به این ترتیب خداوند با لطف خود این افراد را به سوی دین حق هدایت می کند و آنها را وا می دارد که با تحقیق و اطلاع درست بیابند که جز اسلام، دینی مقبول خدا نیست و با یقین، اسلام را بپذیرند.
نتیجه این که، خداوند با وضع حکم ارتداد، نه تنها راه تفکّر و انتخاب را نمی بندد و انسان را مجبور به دین داری نمی کند، بلکه با این حکم او را وادار به تفکّر و تحقیق می کند و انسان را در تشخیص راه حق یاری می دهد تا با اختیار خود آن را بپذیرد.
عدم منافات بین تحقیق در دین با ارتداد
از آنچه گفته شد روشن میشود که لزوم تحقیق در مورد دین هیچ منافاتی با این حکم ندارد. زیرا اسلام افراد بشر را به پذیرفتن دین مجبور نمیکند، هرچند همه را به سوی خود و پذیرش آن دعوت میکند. اصولاً ایمان و اعتقاد چیزی نیست که بتوان به زور آن را در دل افراد پدید آورد. از این جهت قرآن از روز نخست شعار خود را «لا اکراه فی الدین»؛قرار داده است. البته معنای عدم اکراه این نیست که هر کس هر بلایی میخواهد سر دین بیاورد و دین را هر طور میخواهد توجیه و تفسیر نماید و بازیچه قرار بدهد، بلکه معنای عدم اکراه این است که کسانی را که مسلمان نیستند با زور و جبر نمیتوان مسلمان کرد. در واقع اکراه هدفی را که اسلام دنبال میکند، تأمین نمیکند. ایمان به حقانیت مکتبی که از جانب خدا آمده، حالتی است که با مرور زمان و با مطالعه در خصوصیات و ریشههای دین و دلایل و براهین آن در اعماق دل پدید میآید و غرض از تحقیق در اصول دین، پذیرش محققانه اسلام است و مسلمان باید تحقیق کند و بر معرفت خود بیافزاید تا اینکه بعد از تحقیق از دین خارج نشود.
فرق بین اعتقاد درونی و بیرونی
آنهایی که به احکام اسلام، آشنایی ندارند، گمان میکنند حکم مرتد یک نوع خشونت و تحمیل عقیده و سلب آزادی اندیشه است، در حالی که چنین نیست و این احکام مربوط به کسی نیست که اعتقادی در درون دارد و در مقام اظهار آن برنیامده و قصد تبلیغ برضد دین و قیام علیه حکومت را ندارد. بلکه مربوط به کسی است، که عدول و بازگشت او به قصد توطئه و خیانت است و چنین کسی استحقاق چنان مجازاتی را دارد و باید دانست که احکام الهی هرگز تابع یک فرد و دو فرد نیست، بلکه مجموع را به طور کلی باید در نظر گرفت.
شرایط اثبات ارتداد
1- اجرای حدود الهیبعد از اثبات در دادگاه صالحه صورت می گیرد. بدیهی است اگر دادگاه صالحه نباشد یا قاضی آن مجتهد و عادل نباشد یا از طریق صحیح اثبات نشود مثلاً دو نفر عادل به ارتداد او نزد قاضی شهادت ندهند یا خودش نزد قاضی اقرار نکند، حد الهی بر او جاری نمی شود.
2- اجرای حدود الهی در نظام اسلامی اجرا می شود، یعنی در یک نظام ولایی که تمام احکام و اجرائیات آن زیر نظر امام یا فقیه عادل جامع الشرائط انجام شود. به تعبیر دیگر فقیه که حاکم اسلامی است مبسوط الید باشد، یعنی بتواند حدود الهی را اجرا کند و طاغوت و ظالمی مزاحم او نباشد.
3- بر اساس آیة شریفة "لا اکراه فی الدین" و بر اساس حکم عقل و عقیده، مطلبی را نمی شود با زور به کسی تزریق کنند تمامی مراجع تقلید در ابتدای توضیح المسائل خود فرموده اند: در اصول اعتقادی نمی تان تقلید کرد بلکه از مبادی صحیح باید به عقیدة خود یقین داشته باشد.
پس آزادی عقیده به این معنا که هر انسانی آزاد است عقیدة صحیحی را انتخاب کند امّا هر کس هر چه دلش خواست و از راه مقدمات غیر عقلی و غیر معتبر برای خود عقیده ای انتخاب کند، آزاد نیست و نزد عقل و وجدان معذور نمی باشد. اگر خداوند در روز قیامت از او سؤال کند چرا این عقیده را انتخاب کردی، حجّت و دلیلی ندارد. انسان از نظر عقلی آزاد نیست که هر عقیده ای برای خود انتخاب نماید، همان طور که آزاد نیست هر غذایی را بخورد. چه بسا غذا مسموم باشد و یا آزاد نیست هر دارویی را مصرف کند یا هر صدایی را بشنود. امام موسی بن جعفر(ع) به کنیر "بُشر حافی" فرمود: "مولای تو ازاد نیست که به هر گناهی خود را آلوده کند. و ساز و آواز در خانه اش راه می اندازد".1
ما انسان ها آزاد مطلق نیستیم و باید عبد و مطیع خدا باشیم. گرچه ثمرات اطاعت و بندگی به خود ما بر می گردد.
در هر صورت ازادی عقیده به معنایی که گفته شد صحیح است، و اسلام مخالف آن نیست.
4- اگر آزادی عقیده را بپذیریم (به دلیل این که عقیدة مطلبی است درونی و قلبی و اگر آن را بیان یا ابراز نکند چندان برای دیگران خطری ایجاد نمی کند و باعث انحراف و فساد نمی شود) امّا آزادی بیان و قلم همچون ازادی عقیده نیست زیرا اگر بیان و سخنی یا نوشته ای مطابق حقّ نباشد، چه بسا جامعه ای را به انحراف و فساد بکشاند یا چهره هایی را مشوّه کند یا باعث جنگ و نزاع شود. سخنرانی ها و نوشته ها اگر درست و مطابق حق و واقعیت نباشد باید از آن جلوگیری کرد. بنابراین ما موافق آزادی عقیده و آزادی قلم به طور مطلق نیستیم بلکه در چارچوب قانون و مقدسات جامعه باید قلم زد.
اگر مرتد بخواهد در جامعة اسلامی، عقیدة خود را ابراز کند و عقاید خود را به این و آن بگوید و علیه دین تبلیغ بکند، جامعة اسلامی به او این اجازه را نمی دهد. گرچه پندار می کند که به حق رسیده است.
وی باید با عالمان دینی به مباحثه و مناظره بپردازد تا دیدگاه های اسلام برایش روشن شود اگر قانع نشد، بر مسلک خود باقی می ماند و اگر قانع شد به اسلام بر می گردد و توبه می کند. دراین صورت او تا وقتی که در جامعة اسلامی زندگی می کند حق ندارد عقاید خود را ابراز کند چون عقاید مسلمانان تضعیف می شود. اگر می خواهد ابراز عقیده کند باید به میان همکیشان خود (کفار) برود و در آن جا ابراز عقیده کند
فلسفه مجازات مرتد به بیانی دیگر
در تفکر الحادی اومانیستی غرب، انسان جایگزین خدا شده است و محور همه ارزشها قلمداد میشود؛ حقوق و قانون چیزی است که انسانها وضع میکنند و براساس میل آنها تنظیم میگردد. در این نظام، معیار حقانیت و مشروعیت هر قانون و حکومتی، خواست مردم است. از این رو، انسان حاکم بر سرنوشت خویش است و هیچ کسِ دیگر، حتی خدای متعال حق ندارد برایش تصمیم بگیرد. به همین سبب، اومانیسم به لیبرالیسم، یعنی اباحهگری، میانجامد و دولت نیز جز تأمین رفاه و لذتهای مادی افراد وظیفهای ندارد. در فرهنگ لیبرالیسم سخن از امیال، شهوت و تمنیات است نه حکمت و مصلحت؛ قواعد و مقررات آن گاه اعتبار دارند که در جهت برخورداری مردم از خواستههای نفسانی و رسیدن به هوسهایشان تنظیم شوند؛ به گونهای که حتی عقل نیز در این ساحت فقط خدمت گزار و ابزار سنجش کم و کیف لذت است. بر این اساس، حق همجنس بازی به همان اندازه مقدس و قابل دفاع و از حقوق طبیعی انسان قلمداد میشود که حق پرستش خدای متعال در عقاید مذهبی مقدس و قابل دفاع است؛و چون حق پرستش خدا این قدر بیارزش شمرده میشود، تغییر مذهب به سلیقه افراد و مطلقاً آزاد است و کسی حق ندارد از آن جلوگیری کند.
اما در فرهنگ اسلامی، انسان موجودی دو بُعدی(مادی و معنوی) است؛ حکومت باید در جهت تأمین منافع مادی(دنیوی) و اخروی(معنوی) مردم تلاش کند و منافع مادی باید مقدمهای برای تأمین منافع اخروی و معنوی به شمار آید. از این رو، هنگام تزاحم و تعارض، مصالح معنوی مقدم است.. در این زمان، پذیرش عقاید اسلامی و اجرا کردن قوانین آن تنها راه نیل به آن مصالح شمرده میشود.
دین مقدس اسلام بنیانهای اصلی ساختار فکری خود را بر پایه خردمندی بشر نهاده، همواره انسانها را به بهرهگیری از فروغ عقل و تعالیِ اندیشه و جدال فکری صحیح سفارش کرده است. از این رو، بزرگترین خیانت به بشر آن است که با فتنه انگیزی فضای فکری جامعه را آلوده ساخت و اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش کرد. اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانی و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان، سدّی مستحکم به شمار میآید
بنابراین، مجازات مرتد اقدامی شایسته و بازدارنده است تا دیگران دریابند نمیتوانند ارزشهای جامعه را نادیده بگیرند و هر روز به دینی جدید روی آورند.
مجازات ارتداد برای استفاده بهینه از آزادی مذهبی و ایجاد فضای سالم برای بهرهبرداری شایسته از آن است نه محدود ساختن آزادی مذهبی. اسلام از پیروان خود پیروی کورکورانه و بیدلیل را نمیپذیرد
بنابراین، اسلام پیش از آن که کسی را به عنوان پیرو بپذیرد، به او هشدار میدهد چشم و گوش خود را باز کند و درباره آیینی که میخواهد بپذیرد، آزادانه بیندیشد؛ چنانچه از لحاظ عمق و استدلال روحش را قانع ساخت - البته حتماً قانع میسازد - در شمار پیروانش در آید و گرنه حق دارد هر چه بیشتر دربارهاش تحقیق و بررسی کند. قرآن مجید به پیامبرش دستور میدهد: «اگر یکی از مشرکان به تو پناهنده شد به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود آنگاه به امانگاهش برسان؛ این به خاطر آن است که آنها مردمی نادانند».
در پی این فرمان، فردی به نام «صفوان» خدمت پیامبر اسلام(ص) شرفیاب گردید و از حضرتش خواست اجازه دهد دو ماه در مکه بماند و درباره اسلام تحقیق کند شاید حقیقت و درستی آن برایش روشن گردد و در زمره پیروانش درآید. پیامبر فرمود: من، به جای دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان میدهم.
بر همین اساس، اسلام هشدار میدهد چشم و گوش خود را باز و دلایل و منطق این دین را دقیقاً بررسی کنید، اگر شما را قانع نکرد و مجذوب اصالت و واقعیت خود نساخت، در برابرش گردن ننهید: "لا اکراه فی الدین"؛ ولی هر گاه مسلمان شدید، دیگر نمیتوانید از آن باز گردید. این سختگیری، علاوه بر آن که سبب میشود مردم دین را امری سَرسَری و تشریفاتی ندانند و در پذیرش و انتخابش بیشتر دقت کنند، راه سودجویی را بر مغرضان و دشمنان کینه توز اسلام میبندد تا نتوانند از این راه، آیین میلیونها مسلمان را بازیچه امیال شوم خود قرار دهند و در انظار عمومی آن را از اعتبار ساقط کنند.
اساساً خدای متعال انسان را آزاد ولی هدفمند آفریده است. از این رو، آزادی و حق انتخاب انسان موهبتی الاهی برای نیل به کمال شمرده میشود. به همین جهت، از نظر اسلام، بت پرستی و شرک و کفر و الحاد در شأن انسان نیست؛ خداوند شرک و کفر را از انسان نمیپذیرد و مشرکان را نمیبخشد؛"ان الله لایغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک...".
نکاتی درباره ارتداد
1) ارتداد در تعالیم اسلامی قرآن کریم و احادیث و سیرة معصومین(ع) صرف بازگشت از دین و تغییر عقیده نیست، بلکه «مرتد» کسی است که پس از تبین حق و حقیقت و گردن نهادن بهدین، از روی لجاج وعناد و به قصد ضربه زدن به دین و بر اندازی نظام به جحد و انکار حق میپردازد و از دین الهی روی بر میتابد و الوهیت پروردگار متعال و یا رسالت نبی گرامی اسلام و یا یکی از ضروریات دین را منکر میشود، بدون آنکه وجود شبهه یا جهل و قصوری در انکار او دخیل باشد.
2) چنان که در ارتداد شخصی شک و تردید داشته باشیم, حکم به عدم ارتداد می کنیم, زیرا اسلام شخص مسلّم است و بازگشت و ارتدادش از اسلام مشکوک می باشد. در موارد مشکوک شخص محکوم به اسلام است زیرا جای تمسک به برائت عقلی یا برائت شرعی نیست. از این رو حتماً باید ارتداد شخص احراز شود تا بتوان احکام ارتداد را بر آن مترتب نمود.
3) ارتداد از موضوعاتی است که در ادیان مختلف، جرم شناخته شده است، و برخی حقوقدانان بر این باورند که در همه ادیان جرم شمرده میشود.( جعفری لنگرودی، محمد جعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ج 1، ص 256.) در عصر ساسانیان در مزدائیزم نیز در قوانین برای آن کیفر پیش بینی کرده بودند چنان که فردوسی میگوید:
که زردشت گوید به استا و زند که هر کس که از کردگار بلند
بپیچد به یک سال پندش دهید همان مایه سودمندش دهید
پس از سال اگر او نیاید به راه کشیدش به خنجر به فرمان شاه
در متون مقدس مسیحیت نیز از قتل کسانی که دین را رها کنند، فراوان سخن به میان آمده است.( ر.ک: سفر تثنیه، فصل 17، آیه 25؛ فصل 13، آیه 616، رساله پولس، باب 6.)
با توجه به شواهدی که از ادیان مختلف دراین باره وجود دارد، مجازات مرتد را باید مادهای مشترک در همه قوانین ادیان دانست.( ر.ک: محمد حسین هیکل، الحکومة الاسلامیه، ص 122.)
4) در تعریف ارتداد، فقها بالاجماع چنین گفتهاند: "به کفر گراییدن مسلمانى که اسلام را از روى عقل، اراده و بلوغ پذیرفته باشد ".
آیت الله جوادی آملی در تعریف ارتداد میگوید: "ارتداد آن است که کسی محققانه دین را بپذیرد، سپس دین را کنار بگذارد در ارتداد یک نکته مهم این است که پیش از این،دین را با برهان منطقی پذیرفته باشد اگر کسی واقعاً شاک متفحص است یعنی هر چند درخانواده مسلمان تربیت شده ولی اسلامی را که قبول کرده «اسلام روان شناختی» است نه اسلام معرفت شناختی و یقین منطقی، دید پدرومادرش مسلمان هستند او هم مسلمان شد. نه از معصوم شنید و نه از حکیم متأله دریافت کرد اسلام موروثی دارد که اگر هم یقین داشته باشد، یقین روانی است نه منطقی... بنابراین ارتداد یعنی کسی که یقین معرفت شناختی دارد با این حال دین را به بازی بگیرد و از آن اعلام بیزاری نماید "
5) بدون تردید شخصی را در صورتی می توان مرتد به حساب آورد که از روی عناد ورزی و جحد ـ انکار پس از علم به انکار خدا و پیامبر (ص) و یا ضروریات دین بپردازد و در صورتی که شخصی به خاطر شک و شبهه یا عدم علم به انکار امور فوق بپردازد و یا در مرحله تحقیق و پژوهش به نتایجی دست یابد به سختی می توان او را مرتد شمرد چرا که اسلام دین اندیشه و برهان و منطق است واندیشه را با اندیشه پاسخ می دهد نه با تیغ و نیزه.
6) شخص غیربالغ، مجنون، مکره، مضطر در صورتی که مرتکب یکی از موجبات ارتداد شود حکم به ارتداد وی نمی شود.
در آیه 106 سوره نحل آمده است:
کسانى که بعد از ایمان کافر شوند بجز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است آرى آنها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشودهاند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمى در انتظارشان است.
7) با توجه به آیات 86 تا 89 سوره آل عمران اگر شخص مرتد قبل از مرگ توبه کند خداوند توبه او را پذیرفته و عذاب الهی از او ساقط میشود:
کیف یهدى اللَّه قوماً کفروا بعد ایمانهم ... اولئک جزاؤهم اَنَّ علیهم لعنة اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین خالدین فیها لا یخفّف عنهم العذاب و لا هم ینظرون اِلّا الّذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا فان اللَّه غفور رحیم
چگونه خداوند قومى را که پس از ایمانشان کافر شدند, هدایت مىکند؟ ... آنان سزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم، همگى بر ایشان است, در آن جاودانه بمانند، نه از عذاب ایشان کاسته گردد و نه مهلت یابند, مگر کسانى که پس از آن، توبه کردند و درستکارى پیشه کردند، که خداوند آمرزنده مهربان است