درباره نویسنده
نماز عید قربانی که خوانده نشد - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [292]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نماز عید قربانی که خوانده نشد - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :562847
بازدید امروز : 158
بازدید دیروز39
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

باسلام  و تبریک عید قربان ، عید آزادی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین
روز عید قربان فرا رسید، ماءمون ، حضرت امام رضا (علیه السّلام) را مجبور نمود که نماز عید قربان را او بجا آورد حضرت  چند بار ً از ماءمون خواست که مرا از این کار معاف بدار، ولى ماءمون با اصرار و پافشارى مى گفت : باید نماز عید را شما اقامه کنى !!
سرانجام حضرت امام رضا (علیه السّلام) قبول نمود مانند روش پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله) و امیر مؤمنان (علیه السّلام  ) نماز  بخواند
یاسر خادم  مى گوید: سرداران و سپاهیان در خانه امام و اطراف آن جمع شدند ، مردم از بزرگ و کوچک و زن و مرد و کودک سر راه امام ، صف کشیدند، عدّه اى به علت زیاد بودن جمعیت  در پشت بامها ایستاده بودند ، هنگامى که خورشید طلوع کرد، امام رضا (علیه السّلام )غسل نمود و عمّامه بر سر نهاد. یک سر عمامه را روى سینه و سر دیگرش را میان دو شانه اش انداخت و .... و به همه پیروانش نیز دستور داد تا چنان کنند.
سپس عصاى پیکاندارى را به دست گرفت و پابرهنه بیرون آمد،  دروقت حرکت  سر به سوى آسمان بلند کرد و چهار بار تکبیر گفت اللّه اکبر، الله اکبر  ارتشیان و کشوریان ، با شکوه ویژه اى ، صف در صف ایستاده بودند، امام رضا (علیه السّلام) از خانه بیرون آمد و دم در ایستاد و فرمودند :اللّه اکبر! اللّه اکبر ! اللّه اکبر ! على ماهدانا......
همه جمعیّت ،تکبیر می گفتند  به گونه ای که  شهر یکپارچه به گریه و شیون و فریاد تبدیل شد  ، هنگامى که سرداران و رؤ سا، دیدند امام رضا (علیه السلام )  با کمال سادگى و با پاى برهنه از خانه بیرون آمد، آنها نیز پیاده شدند وکفشهای خودرا در آوردند  حضرت در هر قدمى مى ایستاد و سه بار تکبیر مى گفت ، …
وضع آن صحنه  عظیم ملکوتى را به ماءمون گزارش دادند،فضل بن سهل نخست وزیر و رئیس ارتش نزد ماءمون بود، به ماءمون گفت : اى امیر مؤ منان ! اگر امام رضا )علیه السّلام(با این شکوه به مصلا برسد، مردم شیفته مقام او مى گردند.  خوب است که از او بخواهى تا برگردد  لذا ماءمون ازترس  شخصى را نزد امام رضا (علیه السلام ) فرستاد و توسط او درخواست بازگشت کرد.
امام رضا)علیه السّلام ) بى درنگ کفش خود را طلبید و سوار بر مرکب شد و بازگشت ( داستانهاى اصول کافى ، ج 2 ،  ص 66 اصول کافى ، ج 1 ص  490)
التماس دعا



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 1:37 عصر روز سه شنبه 87 آذر 19