باسلام و تبریک عید قربان ، عید آزادی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین
روز عید قربان فرا رسید، ماءمون ، حضرت امام رضا (علیه السّلام) را مجبور نمود که نماز عید قربان را او بجا آورد حضرت چند بار ً از ماءمون خواست که مرا از این کار معاف بدار، ولى ماءمون با اصرار و پافشارى مى گفت : باید نماز عید را شما اقامه کنى !!
سرانجام حضرت امام رضا (علیه السّلام) قبول نمود مانند روش پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله) و امیر مؤمنان (علیه السّلام ) نماز بخواند
یاسر خادم مى گوید: سرداران و سپاهیان در خانه امام و اطراف آن جمع شدند ، مردم از بزرگ و کوچک و زن و مرد و کودک سر راه امام ، صف کشیدند، عدّه اى به علت زیاد بودن جمعیت در پشت بامها ایستاده بودند ، هنگامى که خورشید طلوع کرد، امام رضا (علیه السّلام )غسل نمود و عمّامه بر سر نهاد. یک سر عمامه را روى سینه و سر دیگرش را میان دو شانه اش انداخت و .... و به همه پیروانش نیز دستور داد تا چنان کنند.
سپس عصاى پیکاندارى را به دست گرفت و پابرهنه بیرون آمد، دروقت حرکت سر به سوى آسمان بلند کرد و چهار بار تکبیر گفت اللّه اکبر، الله اکبر ارتشیان و کشوریان ، با شکوه ویژه اى ، صف در صف ایستاده بودند، امام رضا (علیه السّلام) از خانه بیرون آمد و دم در ایستاد و فرمودند :اللّه اکبر! اللّه اکبر ! اللّه اکبر ! على ماهدانا......
همه جمعیّت ،تکبیر می گفتند به گونه ای که شهر یکپارچه به گریه و شیون و فریاد تبدیل شد ، هنگامى که سرداران و رؤ سا، دیدند امام رضا (علیه السلام ) با کمال سادگى و با پاى برهنه از خانه بیرون آمد، آنها نیز پیاده شدند وکفشهای خودرا در آوردند حضرت در هر قدمى مى ایستاد و سه بار تکبیر مى گفت ، …
وضع آن صحنه عظیم ملکوتى را به ماءمون گزارش دادند،فضل بن سهل نخست وزیر و رئیس ارتش نزد ماءمون بود، به ماءمون گفت : اى امیر مؤ منان ! اگر امام رضا )علیه السّلام(با این شکوه به مصلا برسد، مردم شیفته مقام او مى گردند. خوب است که از او بخواهى تا برگردد لذا ماءمون ازترس شخصى را نزد امام رضا (علیه السلام ) فرستاد و توسط او درخواست بازگشت کرد.
امام رضا)علیه السّلام ) بى درنگ کفش خود را طلبید و سوار بر مرکب شد و بازگشت ( داستانهاى اصول کافى ، ج 2 ، ص 66 اصول کافى ، ج 1 ص 490)
التماس دعا