درباره نویسنده
کودکان به خون غلطیده - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [292]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
کودکان به خون غلطیده - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :562770
بازدید امروز : 81
بازدید دیروز39
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

                                 

با سلام  و تسلیت تاسوعای حسینی خدمت شمادوستان عزیز و آرزوی پیروزی مردم مظلوم غزه ونابودی رژیم غاصب اسرائیل دیدن تصاویر کودکانی که به ناحق  و ناجوانمردانه در غزه به خاک و خون کشیده میشوند  دل هر انسانی را به درد می آورد واقعا برای دنیا باید تاسف خورد سران کشورهای عرب  که نام مسلمانی را یدک میکشند کجایند  و .....
امروز روزتاسوعا است با دیدن تصاویر غلطیده به خون کودکان غزه  یاد کربلا آن مصیبت بزرگ افتادم  
 در کربلا حدود 10کودک  که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودند به شهادت رسیدند در مورد یکی ازآنها نوشته شده است :‌"‌و خرج شاب قتل ابوه فی المعرکه "‌جوانیکه پدرش در میدان جنگ شهیدشده بود آمد خدمت ابا عبدالله (علیه السلام ) و گفت : اجازه رفتن به میدان میخواهم
فرمود : نه ! به این جوان اجازه ندهید به میدان برود چون پدرش شهید شده است و مادرش که در اینجا حاضر است شاید راضی نباشد .
عرض کرد یا اباعبدالله ! این شمشیر را مادرم به کمرم بسته است و او مرا فرستاده و به من گفته توهم برو به راه پدر و جان خودت را فدای ابا عبدالله کن. شروع کرد به خواهش و التماس کردن تا آنکه ابا عبدالله به او اجازه داد .
وقتی این بچه آمد به میدان ،برخلاف اغلب افراد که خودشان را به پدر و جدشان معرفی میکردند  اواین کار را نکرد  وقتی به وسط میدان رسید فریاد زد :‌

امیری حسین و نعم الامیر

سرور فواد البشیر النذیر

ای مردم ! اگر می خواهید مرابشناسید من آنکسی هستم  که آقای او حسین است انکسی که مایه خوشحالی قلب پیامبر است .
التماس دعا



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 6:39 صبح روز سه شنبه 87 دی 17