باسلام و تسلیت روز تاسوعای حسینی
دوستان هوای گرم ، میدان جنگ ، تشنه لذا همانطور که سورا است و آب تا زیر شکم اسب را فراگرفته دست زیر اب برد مقدارى آب با دو دستش تا نزدیک لبهاى مقدسش آورد.آنهایى که از دور او را نگاه مى کردند دیدند که اندکى تامل کرد و بعد آب را از دست رها کرد و بر روی آب ریخت .
کسى نفهمید که چرا ابوالفضل در آنجا آب نیاشامید؟! اما وقتى از شریعه بیرون آمد رجزى خواند که از آن فهمیدند چرا از نوشیدن آب خوددارى کرد.
خود را مخاطب قرار داد و گفت :اى ابوالفضل مى خواهم بعد از حسین زنده نمانى حسین شربت مرگ بنوشد و در کنار خیمه ها با لب تشنه ایستاده باشد و تو آب بیاشامى !؟ پس مردانکى ، مواسات و همدلى کجا رفت ؟ مگر حسین امام تو نیست ؟ مگر تو ماموم او نیستى ، مگر تو تابع او نیستى ؟ هیهات ، هرگز دین من، وفاى من ، به من چنین اجازه اى را نمى دهد.
عزم بازگشت کرد اما به هنگام برگشتن مسیر خود را عوض کرد این بار از راه نخلستانها آمد جون همه تلاشش این بود که آب را به سلامت به خیمه ها برساند.
اما در همین حال شنیدند که رجز ابوالفضل عوض شد، معلوم بود حادثه اى پیش آمده است ، فریاد زد:
وَاللّه اِن قُطعتُمُوا یَمینى
اِنّى اُحامى ابداً عنْ دینى
و عن امام صادق الیقینى
نجل النبىّ الطّاهر الامینِ
به خدا قسم اگر دست راست مرا قطع کنید من دست از دامن حسین برنمیدارم .
طولى نکشید که رجز تغییر کرد و چنین گفت :
یا نفس الا تخشى مِن الکفار
وَابْشرى برحمة الجبار
مع النبى السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یسارى
در این رجز فهماند که دست چپش هم بریده شده است .
نوشته اند با آن هنر و فراستى که داشت به هر زحمت بود مشک آب را چرخاند و خودش را روى آن انداخت که ناگاه عمود آهنین بر فرقش فرود آمد...
( باز نویسی به نقل ازحماسه حسینی ج 1 ص 50 الی 55 تالیف استاد شهید مطهری)
التماس دعا