سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 






درباره نویسنده
رک گویی آیت الله بروجردی - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [292]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
رک گویی آیت الله بروجردی - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :562913
بازدید امروز : 224
بازدید دیروز39
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

با سلام

 شهید مطهری می گوید در سالهایى که در قم مشغول تحصیل بودمشخصى از خطباى معروف ایران به قم آمد، و اتفاقا حجره بنده را براى دید و بازدید خود انتخاب نمود.
در این ایام یکى از افراد ایشان را در وقت نامناسبى به خانه آیت اللّه بروجردى برده بود و آن موقع درست هنگامى بود که مرحوم آقاى بروجردى به مطالعه مینمود  ، چون  معظم له ساعتى بعد مى بایست تدریس مى فرمودند. در ضمن برنامه مرحوم آقاى بروجردى این بود که در وقت مطالعه هیچ کس را نمى پذیرفتند.
در مى زنند و مى گویند: به آقا بگویید فلانى به ملاقات شما آمده است .
آن شخص  برمى گردد و مى گوید: آقا فرمودند من فعلا مطالعه دارم ، وقت دیگرى تشریف بیاورید.
آن شخص محترم هم برمى گردد و اتفاقا همان روز به شهر خود مراجعت مى نماید. شهید می گوید : همان روز موقعى که آیت اللّه بروجردى براى درس آمدند من را در صحن دیدند و فرمودند : بعد از درس براى دیدن فلانى به حجره شما مى آیم

گفتم : ایشان رفته اند.
فرمود: پس وقتى که ایشان را دیدى بگو: حال من وقتى تو به دیدن من آمدى مانند حال تو بود، وقتى مى خواهى براى ایراد سخنرانى آماده شوى ، من دلم مى خواست هنگامى با هم ملاقات کنیم که حواسم جمع باشد و با هم صحبت کنیم در حالى که آن موقع من مطالعه داشتم و مى خواستم براى درس بیایم .
پس از مدتى آن شخص را ملاقات کردم ، و شنیده بودم که بعضى از افراد وسوسه کرده و به او گفته بودند:
تعمدى در کار بوده که به تو توهین شود و تو را از در خانه برگردانند.
من به آن مرد محترم گفتم : آیت اللّه بروجردى مى خواستند به دیدن شما بیایند و چون مطلع شدند که شما حرکت کردید معذرت خواهى نمودند.
آن مرد در جواب من گفت : نه تنها که این موضوع یک ذره به من برنخورد بلکه خیلى هم خوشحال شدم زیرا ما اروپاییها را مى ستاییم که مردمى صریح هستند و رودرواسى هاى بیجا ندارند. من که قبلا از ایشان وقت نگرفته بودم و لذا از صراحت ایشان خیلى خوشم آمد آیا این که ایشان بدون تعارف فرمودند حالا من کار دارم بهتر بود یا اینکه با ناراحتى مرا مى پذیرفت و دائما در دل خود ناراحت بود و با خود مى گفت این بلا چه بود که بر من نازل شد وقت مرا گرفت و درس مرا خراب کرد؟! اتفاقا من بسیار خوشحال شدم که در کمال صراحت و رک گویى مرا نپذیرفت . چقدر خوب است مرجع مسلمین اینطور صریح باشد.

به نقل از : مسئله حجاب ، ص 117 و  118



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:23 عصر روز یکشنبه 88 اردیبهشت 13