به نام خدا
با عرض سلام
راننده ای می گفت در مسافرت بودم بین راه ماشین احتیاج به آب پیدا کرد، ترمز کردم و کنار جاده ایستادم و سطل آبی را به دست گرفتم و هر ماشینی عبور می کرد آنرا بالا می گرفتم شاید کمک کنند اما ساعتی گذشت و ماشینی نیاستاد. دیگر خسته شده بودم و نمی دانستم در این هوای گرم چه کنم. ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد. کودکی شیرخوار در ماشین در بغل مادرش بود گرفتم و روی دست قرار دادم و در دستی دیگر سطل آب را. بلافاصله اولین ماشین نگه داشت و آب در اختیار ما گذاشت. لعنت خدا برآن قومی که چون حسین علیه السلام را دیدند که علی اصغر علیه السلام بر دست دارد بجای ذرّه ای آب او را در دست پدر هدف تیر سه شعبه قرار دادند
یا حق
با عرض سلام
راننده ای می گفت در مسافرت بودم بین راه ماشین احتیاج به آب پیدا کرد، ترمز کردم و کنار جاده ایستادم و سطل آبی را به دست گرفتم و هر ماشینی عبور می کرد آنرا بالا می گرفتم شاید کمک کنند اما ساعتی گذشت و ماشینی نیاستاد. دیگر خسته شده بودم و نمی دانستم در این هوای گرم چه کنم. ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد. کودکی شیرخوار در ماشین در بغل مادرش بود گرفتم و روی دست قرار دادم و در دستی دیگر سطل آب را. بلافاصله اولین ماشین نگه داشت و آب در اختیار ما گذاشت. لعنت خدا برآن قومی که چون حسین علیه السلام را دیدند که علی اصغر علیه السلام بر دست دارد بجای ذرّه ای آب او را در دست پدر هدف تیر سه شعبه قرار دادند
یا حق
نویسنده » سخن آشنا » ساعت 12:5 صبح روز جمعه 86 دی 28