به نام خدا
با عرض سلام و ارزوی قبولی طاعات و عبادات شما دوستان عزیز
میهمان
حضرت ابراهیم علیه السّلام هرگز تنها و بدونِ مهمان غذا نمی خورد. گاهی که مهمان نداشت، سرِ راه می ایستاد، هر مسافری که رَد می شد او را دعوت به خوردن می نمود. روزی، شخصِ کافری از آنجا می گذشت. حضرت ابراهیم از او دعوت کرد که به خانه اش برود و با او هم غذا شود. وقتی کافر سرِ سفره نشست، حضرت ابراهیم « بسم الله الرّحمن الرّحیم » گفت و از آن مرد نیز درخواست کرد که این عبارت را تکرار کند. مرد گفت:« من خدایی را نمی شناسم تا نام او را ببرم.» حضرت ابراهیم ناراحت شد و فرمود:« پس برخیز و برو» مهمان بلند شد و از خانه بیرون رفت. در این موقِع وحیِ الهی نازل شد که: « ای ابراهیم، چرا مهمان را رد کردی. هفتاد سال ما به او روزی می دادیم یک روز، رزقش را به تو حواله نمودیم، او را رد کردی؟» حضرت ابراهیم پشیمان شد. بنابراین به سرعت از خانه خارج گشت و خود را به مهمان رسانید و از او درخواست کرد که بازگردد. مرد کافر گفت:« تا نگویی چرا دنبالم آمده ای، برنمی گردم.» حضرت ابراهیم علیه السلام جریان را تعریف کرد. کافر خجالت کشید و گفت:« خاک بر سرِ من که از چنین خداوند بخشنده و مهربانی روی گردان بودم.» آن گاه، مرد به خداوند یگانه ایمان آورد و جزو نیکوکاران شد
منبع: بهشت جاودان ص 27)
یا حق