به نام خدا
با عرض سلام
در مورد کتابسوزی ایران برخی قرائن خارجی در کار است که این مساله توهمی بیش نیست از جمله:
1)یکی اینکه اساساً تاریخ وجود کتابخانهای را در ایران ضبط نکرده است، اگر در ایران کتابخانه هائی وجود میداشت، فرضاً سوختن آنها ضبط نشده بود، اصل وجود کتابخانه ضبط میشد، خصوصاً با توجه به اینکه می دانیم اخبار ایران وتاریخ ایران بیش از هر جای دیگر در تواریخ اسلامی وسیلة خود ایرانیان یا اعراب ضبط شده است.
2) در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب میکرد اگر کتابسوزی در ایران رخ داده باشد حتماً ضبط شود وبا آب وتاب فراوان هم ضبط شود وآن جریان شعوبیگری است. شعوبیگری هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامی عدالتخواهانه وضد تبعیض بود، ولی بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژاد پرستانه وضد عرب. ایرانیان شعوبی مسلک، کتابها در مثالب و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفی از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان مینوشتند و پخش میکردند: جزئیاتی از لابلای تاریخ پیدا میکردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمیکردند.
اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگی داشت که کتابخانها را آتش زده بود، خصوصاً کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجری اوج گرفته بودند و بنیالعباس به حکم سیاست ضد اموی وضد عربی که داشتند به آنها پر و بال میدادند دربارهاش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صد کلاغ کرده و جار و جنجال راه میانداختند، و حال آنکه شعوبیه تفوّه به این مطلب نکردهاند و این خود دلیل قاطعی است بر افسانه بودن قصه کتابسوزی ایران.
خلاصة سخن این شد که تا قرن هفتم هجری یعنی حدود ششصد سال بعد از فتح ایران ومصر ، در هیچ مدرکی ( چه اسلامی وچه غیر اسلامی) سخن از کتابسوزی مسلمین نیست. برای اولین بار درقرن هفتم این مساله طرح میشود. کسانی که طرح کردهاند اولاً هیچ مدرک و مأخذی نشان ندادهاند وطبعا از این جهت نقلشان اعتبار تاریخی ندارد، و اگر هیچ ضعفی جز این یک ضعف نبود، برای بی اعتباری نقل آنها کافی بود.
تازه همه آنها به استثنای ابوالفرج وقفطی، وجود شایعهای را بر زبانها روایت کردهاند نه وقوع حادثه را، و در شریعت روایت و قانون نقل تاریخی، هرگاه مورخ به جای نقل حادثهای، «بر سر زبانها بودن» آن حادثه را نقل کند، به جای آنکه بگوید چنین حادثهای واقع شده بگوید «گفته می شود چنین حادثه ای واقع شده» نشانه این است که حتی خود گوینده اعتمادی به وقوع آن حادثه ندارد.
و بعلاوه، نقلهای قرن هفتم که ریشه و منبع سایر نقلهاست، یعنی نقل عبداللطیف و ابو الفرج وقفطی، در متن خود مشتمل بر دروغهای قطعی است که سند بی اعتباری آنهاست
یا حق