سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 






درباره نویسنده
مقالات - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [289]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مقالات - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :557283
بازدید امروز : 72
بازدید دیروز66
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

بسم الله الرحمن الرحیم

 

... داستان خلقت آدم ، امر خداوند  بر سجده ملائکه بر انسان، تخطی شیطان از این دستور، رجم ابلیس، آغاز دشمنی و اغوای آدم و هبوط ابوالبشر به زمین را همه کتب آسمانی بیان نموده اند.

معروف است که شیطان قسم یاد کرد که بر گمراهی جمیع آدمیان تلاش و به جز بندگان مخلص همه را به بیراهه و دوری از پروردگار بکشاند، که با وجود گذشت هزاران سال از هبوط آدم به زمین ماموریت یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر در هدایت ابناء بشر ، پیشرفت علم و آگاهی ، تاسیس هزاران بلکه ده ها هزار دانشگاه در جهان و سهولت دستیابی به خیر ، لیکن وجود شرارت های موجود سیاسی و اجتماعی و انحرافات فکری و فرهنگی در جامعه بشری در جامعه بشری گویای توفیق شیطان و تمایل آحادی از آدمیان به تبعیت از شیطان می باشد.

دامنه حرکت های شیطانی نه تنها در صحنه های برخوردهای قهرآمیز جنگ ها و تنش های بین سیاست بازان جهانی دامن گیر فرزندان آدم شده بلکه در گستره اعتقادات پاک و خداباورانه او نیز رسوخ کرده به نحوی که تشکل ها و نهادهایی نیز در رابطه با پرستش شیطان سازمان یافته که با نماد و نشان آشکار آزاده در جوامع مختلف به نشر فرهنگ شیطانی و گسترش ایده خداگرائی مشغولند.

مبنای تفکر شیطان پرستی را می توان در باور دیرین آدمیان به خیر و شر ، زیبایی و زشتی ، نور و ظلمت و سپس در مذاهب فکری ثنویت گرایانه و الهه پرستی جستجو کرد و در این رابطه شیطان پرستان را به دو دسته می توان تقسیم نمود :

1)      شیطان پرستان سنتی (دینی)

2)      شیطان پرستان فلسفی (معاصر)

الف: شیطان پرستان سنتی

به کانون ماوراءالطبیعه و یک یا چند خدای شیطانی معتقد بوده و برخی نیز همان شیطان رانده شده از ملکوت را تبعیت می نمایند . برخی از این گروه پا را از دایره شیطان پرستی عادی نیز فراتر گذاشته و تابع اعمال شیطانی یاد شده بوده که به شرپرستان معروف شده اند.

سابقه تشکیل شرپرستان به دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا برمی گردد. این دسته از شیطان پرستان به اعمالی از جمله خوردن گوشت نوزادان، قربانی کردن دختران، ارتکاب و رواج انواع مسائل جنسی غیر معمول و نفرت از دین معروف می باشند.

 

ب: شیطان پرستان فلسفی (معاصر)

این دسته از شیطان پرستان وجود خدا را نفی کرده و بر این اعتقادند که هر کس خدای خود می باشد. موسس این گروه فردی به نام آنتوان شزاندر لاوی کاهن اعظم کلیسای شیطان و نویسنده انجیل شیطانی بوده که پیروان او به "شیطان پرستان لاوی" مشهور می باشند. آنتوان لاوی تحت تاثیر فلاسفه و دانشمندانی چون نیچه و داروین بوده و شیطان را موجودی مثبت می داند.

گردهمائی شیطان پرستان بر خلاف قوانین الهی و اخلاقی قائل به قوانین ماوراءالطبیعه، نفی ادیان ابراهیمی، حورییت انسان و تمایلات او و خود محوری بوده و خودکشی را امری جایز می دانند.

 

موفق باشید.



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

حضرت موسی و مهریه سنگین

اگر از نظر احادیث و روایات مهریه زن باید کم باشد چرا خداوند در قرآن کریم جریان حضرت موسی و آشنایی ایشان با دختران حضرت شعیب را بیان فرموده که از موارد مهریه سنگین و در واقع تشویق به این مسئله است.(مهریه دختران شعیب 8 تا 10 سال کار کردن حضرت موسی علیه السلام برای حضرت شعیب بوده است)

در سرگذشت حضرت موسی علیه السلام و حضرت شعیب علیه السلام، در قرآن آمده: هنگامی که موسی علیه السلام به خاطر حفظ جان خود از خطر فرعونیان از مصر بیرون آمد و به سوی مدین حرکت کرد، در بیرون شهر مدین دید چوپانان کنار چاهی توقف کرده اند و به نوبت، از چاه برای گوسفندان خود آب بیرون می کشند، دید در کنار آنها دو بانوی با حجاب ایستاده اند و آنها نیز منتظر نوبت خود هستند تا به چاه نزدیک شوند و آب برای گوسفندان خود از چاه بکشند.

موسی علیه السلام نزد آنها رفت و آنان را کمک کرد و آب از چاه کشید و گوسفندان آنها را آب داد...

آن دو دختر، دختران شعیب پیغمبر علیه السلام بودند، چون شعیب پسر نداشت، دخترانش عهده دار چوپانی گوسفندان شده بودند.

سپس دختران شعیب علیه السلام نزد پدر رفتند وجریان را گفتند، شعیب علیه السلام یکی از آن دخترها را برای دعوت موسی علیه السلام به خانه اش فرستاد، موسی علیه السلام آن دعوت را پذیرفت و به خانه شعیب علیه السلام آمد.

شعیب علیه السلام به شخصیت معنوی موسی علیه السلام پی برد و علاقمند شد که او را داماد خود نماید، از این رو به موسی علیه السلام گفت: "انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین علی ان تأجرنی ثمانی حجج فان اتممت عشرا فمن عندک و ما ارید ان اشق علیک ستجدنی ان شاءالله من الصالحین"من می خواهم یکی از این دو دخترم (صفورا و لعیا) را به همسری تو درآورم، به این شرط که هشت سال برای من کار کنی و اگر ده سال کار کنی، محبتی از ناحیه تو است من نمی خواهم کار سنگینی بر دوشت بگذارم و انشاءالله مرا از افراد صالح خواهی یافت (قصص، آیه 27)

موسی علیه السلام پیشنهاد شعیب علیه السلام را پذیرفت.

از این آیه چند مطلب استفاده می شود:

1. مهریه در قرن های قبل از اسلام نیز بوده است.

2. خواستگاری از ناحیه دختر نیز بوده چنان که شعیب علیه السلام از جانب دخترش از موسی علیه السلام خواستگاری کرد، بنابراین پیشنهاد خواستگاری از جانب دختر و کسان او، عیب نیست.

3. رواست که مهریه به صورت کار درآید نه پول

4. لازم نیست که مهریه یکجا پرداخته شود، بلکه با رضایت زن، در ذمه شوهر باشد کافی است

ولی در اینجا این دو سؤال پیش می آید:

1. چرا حضرت موسی علیه السلام برای دخترش مهریه سنگین قرار داده است؟

2. با این که مهریه مال دختر است، چرا در سرگذشت فوق، به عنوان هشت سال کار برای پدر (شعیب علیه السلام) قرار داده شده، مگر دختر کالا است که آن را بفروشند؟؟

پاسخ:  در مورد سؤال اولی، باید توجه داشت که این ازدواج یک ازدواج معمولی نبود، بلکه مقدمه ای بود تا موسی علیه السلام در کنار پیر مدین، شعیب پیغمبر علیه السلام بماند و با کسب علم و معرفت در مکتب شعیب علیه السلام در سالیان دراز به مقام ارجمندی از علم و کمال نائل آید.

وانگهی درست است که موسی علیه السلام در این مدت طولانی برای شعیب علیه السلام کار می کرد، ولی شعیب نیز تمام زندگی او و همسرش را تأمین می نمود و اگر هزینه زندگی موسی و  همسرش را از مزد کار موسی علیه السلام کم کنیم، مبلغ زیادی باقی نخواهد ماند، نتیجتا مهر ساده و سبکی خواهد شد، بنابراین مهریه سنگین، مقدمه ای برای تکامل موسی علیه السلام در مکتب شعیب بوده و زندگی مادی و معنوی موسی علیه السلام را تأمین می کرده است (این که شعیب به موسی گفت "و ما ارید ان اشق علیک...؛ من نمی خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم و انشاءالله مرا از صالحان خواهی یافت» بیانگر همین مطلب است که منظور سختگیری نبوده، بلکه صلاح و کمال موسی علیه السلام هدف بوده است)

در مورد سؤال دوم: قرارداد شعیب علیه السلام با موسی علیه السلام به عنوان وساطت و وکالت از جانب دخترش بوده و با رضایت او انجام گرفته، با توجه به این که (چنان که گفتیم) محصول کار موسی علیه السلام صرف هزینه زندگی موسی علیه السلام و همسرش می شده است

نکته آخر این که با توجه به این که به اراده خداوند رسالت سنگینی در آینده به عهده حضرت موسی علیه السلام گذاشته می شود و آن رویارویی با فرعون و نیز داشتن قومی لجوج و بهانه گیر چون قوم بنی اسرائیل بوده است از این رو طبق مشیت الهی لازم بود مدتی به کار شبانی بپردازد تا آمادگی لازم را برای هدایت مردم و نیز روبرو شدن با مشکلات و سختی ها را پیدا نماید. از این رو این مدت شبانی نسبتا طولانی علاوه بر این که از محضر حضرت شعیب علیه السلام در جهت علم و کمال بهره می برد و علاوه بر این که تمام زندگی او و همسرش توسط حضرت شعیب علیه السلام اداره و تأمین می شد، فرصتی مغتنم برای حضرت موسی علیه السلام بود تا آمادگی لازم را برای رسالت آینده خویش به دست آورد

التماس دعا



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

سلام

سوال : چرا در اسلام طلاق بدست مردان است ؟

پاسخ : دلیل بر این که حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آیات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار می‏دهد و می‏فرماید: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در این آیات خطاب به مردان است، همان طور که در ازدواج خطاب به مردان است، مثل"اذا نکحتم المؤمنات، فانکحوا ماطاب لکم، فانکحو هن باذن أهلهنّ".

از این جا می‏توانیم این نتیجه را بگیریم که طبیعتاً حق طلاق از آنِ کسی است که موقع ازدواج، به دنبال آن می‏رفت و به اصطلاح به خواستگاری زن می‏رفت. در کلام فقها آمده است:

"الطلاق بید من أخذ بالساق" طلاق به دست کسی است که در ابتدای ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج کرد)

نکاتی در مورد این حکم

1) این گونه نیست که زن به طور مطلق حق طلاق نداشته باشد، بلکه در مواردی می‏تواند حق طلاق داشته باشد، مثلاً زن می‏تواند در ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگری شرط کند که وکالت در طلاق خودش داشته باشد، یعنی زن از شوهرش وکالت می‏گیرد در صورتی که لازم بداند، از طرف شوهرش خود را مطلقه کند.بااین‏شرط مرد و زن در طلاق‏دادن‏مساوی خواهند شد. هم مرد حق‏طلاق دادن دارد و هم زن. در قانون مدنی جمهوری اسلامی آمده است: "طرفین عقد ازدواج می‏توانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند، که خود را مطلّقه نماید". (ماده 1119)

2) اهمیت کانون خانواده در اسلام و کراهت شدید طلاق نباید فراموش شود.

در فلسفه احکام اسلام، کانون خانواده و هر آنچه موجب استحکام آن شود، دارای اهمیت و ارزش بوده و هر چه که موجب از بین رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اولیه در اسلام، حفظ کانون خانواده است، مگر آن که مفسده حفظ آن بیشتر از مصلحت آن باشد، که به همین جهت طلاق به عنوان آخرین راه حل تشریع شده است.

حال که اصل اولیه به حفظ کانون خانواده است، باید طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جایی که امکان دارد، نباید این امر صورت گیرد.

با توجه به این مسئله اسلام حق طلاق را به دلایل متعدد به طور مطلق در اختیار زن قرار نداده است، زیرا :  

1) ً در بسیاری از موارد که زن، رضایت از شوهر ندارد، کانون خانواده می‏تواند همچنان استحکام یافته و برقرار بماند و عدم رضایت زن به رضایت تبدیل شود.

توضیح: حیات خانوادگی به علاقه طرفین وابسته است اما روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است. طبیعت، علائق زوجین را به این صورت قرار داده که زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پایدار زن به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

2) خداوند کلید محبت را در اختیار مرد قرار داده، او است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست می‏دارد و نسبت به او وفادار می‏ماند. چون وفاداری زن بیشتر از مرد است، بی وفایی زن عکس‏العمل بی وفایی مرد است.  لذا خداوند کلید فسخ ازدواج را به دست مرد داده، یعنی مرد با بی‏علاقگی و بی‏وفایی نسبت به زن، او را سرد و بی علاقه می‏کند، برخلاف زن که بی‏علاقگی اگر از او شروع شود، معمولاً تأثیری چندانی در علاقه مرد ندارد. از این رو معمولاً بی‏علاقگی مرد منجر به بی علاقگی طرفین می‏شود، ولی بی علاقگی زن لوزماً منجر به بی‏علاقگی طرفین نمی‏شود. سردی و خاموشی علاقه مرد مساوی است با مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی. اما سردی و خاموشی زن به مرد، آن را به صورت بیماری نیمه جان در می‏آورد که امید بهبود و شفا دارد. حال اگر بی علاقگی از طرف زن شروع شود، برای مرد اهانت نیست که زن محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدریجاً او را علاقه مند  کند، ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است که برای حفظ حامی خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، یعنی به زور شوهر خود را نگه دارد.

این مطلب در صورتی است که علت بی‏علاقگی زن، فساد اخلاق و ستمگری مرد نباشد، ولی اگر مرد، ستمگری را آغاز کند، در نتیجه زن به مردش بی علاقه می‏شود، مطلب دیگری است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در این است که مرد به زن نیازمند است و زن به قلب مرد.

هم چنین از جهت رنجش و ناراحتی، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت می‏شوند و صبر و تحمل آنان کمتر از مردان است اما پس از مدتی رنجوری برطرف می‏شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده می‏شد، چه بسا فوراً به طلاق رو می‏آورند.

 3) چون ازدواج، حقوق و وظایف مالی و اقتصادی را بر شوهر لازم می‏کند، جدا شدن و طلاق برای او سخت تر از زنان است، زیرا مهریه را باید پرداخت کند، در حالی که زن در اینجا گیرنده است و در طلاق هیچ بار مالی بر او تحمیل نشده، بله استفاده مالی دارد، بنابراین شرایط طلاق (که در اسلام مبغوض‏ترین حلال دانسته شده) برای مرد سخت و سنگین است و برای زن از نظر مالی و اقتصادی نه تنها سخت نیست، بلکه می‏تواند مطلوب باشد.

4)  از جهت قانون طبیعت نیز چنین است که از ابتدای خلقت همیشه بر اساس فطرت خدادادی، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاری آنان می‏رفتند. به تعبیر دیگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از این رو حق طلاق به کسی داده می‏شود که به دنبال عقد ازدواج رفته است



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

به نام خدا

سلام

سوال : چرا دیه زن باید نصف دیه مرد باشه؟در جامعه‌ای که زن پابه پای مرد کار می‌کنه (و در خیلی از موارد سرپرست خونوادشه) چرا باید به اندازه نصف یک مرد ارزش داشته باشه؟

ابتدا لازم است خدمتتان عرض کنیم که

1) در نظام حقوقی اسلام بیش از هر مکتب دیگری تساوی حقوق زن و مرد رعایت گردیده است. در آغاز باید فرق بین تساوی(Equality) و تشابه(Similarity) را به خوبی دریافت. بی‏توجهی به این مسأله موجب خلط و مغالطه بسیاری می‏شود. تشابه به معنای همانندی و همشکلی روبناهای حقوقی است. این همان جریانی است که فمنیسم(Feminism) غربی در دام آن گرفتار آمد و پنداشت که تبعیض‏زدایی در روابط زن و مرد در گرو وضع حقوق کاملاً مشابه است. در حالی که این رویکرد نه سودی برای مرد در پی داشت و نه برای زن؛ بلکه روند انهدام بنیان خانواده را سرعت بخشید و برآیندهای ناگواری برای جامعه بشری در پی آورد.

تساوی به معنای برابری است نه یکنواختی. در تساوی شرایط گوناگون، تفاوت‏های طبیعی، وظایف و جوانب مختلف ملاحظه می‏شود و چه بسا احکام نامشابهی وضع می‏گردد، بدون آن که بر کسی ستمی روا شود. ولی در تشابه همه این امور نادیده انگاشته شده و فقط به یکنواختی روبناهای حقوقی بسنده می‏شود. بنابراین باید توجه داشت که هرگونه عدم تشابه قواعد حقوقی به منزله نفی تساوی نیست و هر نوع تشابه و یکنواختی به منزله رعایت تساوی نمی‏باشد.

2 ) تفاوتهای حقوقی به معنای تفاوت در ارزش‏ها و کمالات انسانی نیست و اسلام بر برابری زن و مرد در کرامت‏های انسانی تأکید فراوان دارد. حکم دیه در اسلام با تفاوت بین زن و مرد تدوین شده است . اما از جهت ارزش‏های معنوی ممکن است زنی بیش از مرد مقرب نزد خدا باشد. بنابراین تساوی دیه عالم و جاهل نه از ارج و منزلت عالم می‏کاهد و نه بر مقام جاهل می‏افزاید و نیز تفاوت دیه مرد و زن نه بر منزلت مرد می‏افزاید و نه از مقام زن می‏کاهد زیرا برخی از تفاوت‏های مادی و مالی هیچ گونه ارتباطی به مقام‏های معنوی ندارد، و هیچ تلازم عقلی یا نقلی بین دیه و کمال معنوی وجود ندارد تا هر اندازه دیه بیشتر شود، قداست روح مقتول و تقرب وی نزد خدا افزون‏تر باشد( زن در آیینه جمال و جلال، عبدالله جوادی آملی، ص (356)

3) مسأله ارث و دیه زن در نظام حقوقی اسلام جزئی از کل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بی‏ارتباط با دیگر اجزای این مجموعه راهزن اندیشه و موجب برداشت‏های نادرست می‏شود، بنابراین نمی‏توان این احکام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.

4) قانون برای نوع افراد وضع می شود نه برای اشخاص و موارد استثنایی، لذا باید مصلحت نوعیه ملاک قانونگذاری و تعیین حق و تکلیف باشد

5) بین حق و تکلیف یک نوع تلازم و توازنی وجود دارد، وقتی در اسلام نفقه را بر عهده مرد گذاشته است، باید یک منبع درآمدی برای او تعریف و تعیین شود و هرگاه این مرجع پرداخت نفقه حذف شود به یک نحو جایگزین در نظر گرفته شود

6)  دیه را نمی‏توان "خون بها" تلقی کرد. چون خون انسان بالاتر از این است که قیمت گذاری شود، بلکه به گفته قرآن، خون یک انسان برابر با خون همه انسان‏ها است. ( سوره مائده، آیه32 ) دیه جنبه مجازات دارد و همچنین برای جبران خسارت اقتصادی است، یعنی در فقدان مرد یا زن کشته شده، و برای جبران این خلأ و خسارت وارده بر خانواده، دیه داده می‏شود.( دروس خارج فقه، بحث دیات، ناصر مکارم شیرازی، روزنامه فیضیه، شماره 18)

7 ) اسلام  علاوه بر استقلال اقتصادی، که به زنان داد در هیچ شرایطی زن را موظف به تأمین نیازمندی‏های خود و خانواده قرار نداده است. بنابراین دارایی‏های خود را در هر راه مشروعی می‏تواند صرف کند و در عین حال برای رفع نیازمندی‏های خود تأمین جداگانه دارد؛ یعنی، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نیز درآمد اقتصادی داشته باشد مالک شخصی آن درآمدها است و موظف نیست که آنها را در جهت نیازمندی‏های خانواده و یا حتی نیازمندی‏های خود صرف کند، لیکن مرد در هر حال موظف است که نیازهای زن را تأمین نماید

عدم تشابه دیه زنان با مردان  ؟؟

1)  مسؤولیت اقتصادی و اداره خانواده با مرد است و در اسلام زن از چنین مسؤولیتی برخوردار نیست، چون دیه به عنوان غرامت و جبران بخشی از خلا ایجاد شده در خانواده است. اگر مردی عمدا زنی را کشت به طور طبیعی باید بتوان او را قصاص کرد و کشت ولی برای رعایت سرنوشت خانواده او، اگر اولیای مقتول بخواهند مرد را قصاص کنند باید نیمی از دیه را پرداخت کنند تا مشکل خانواده قاتل برطرف شود

2)  نصف بودن دیه زن، به سود زنان است! زیرا به طور معمول دیه زن به شوهر و بچه‏ها پرداخت می‏شود و دیه مرد به زن و بچه هایش می‏رسد و چون با از بین رفتن مرد، زن بیشتر صدمه می‏بیند، لذا دیه مرد را بیشتر کرده‏اند تا بخشی از فشار وارده در فقدان مرد که متوجه زن است، جبران گردد.( پرسش‏ها و پاسخ‏ها، دفتر هفتم، ص 250)

3) آنچه به عنوان دیه پرداخت می شود قیمت شخص متوفی نیست بلکه در مقابل خسارتی است که بر خانوادة او وارد می‌شود. با مرگ مرد خانواده در واقع منبع درآمد و نان آور خانه از بین می رود. پس باید به اقتصاد خانواده کمک شود. اما وقتی زن کشته می شود، اگر چه نفس محترمه ای از دنیا رفته و نفس قابل جبران نیست لکن ضربه وارده به اقتصاد خانواده کمتر از مورد مرگ مرد خانواده است.

  به همین دلیل است که اگر کارگر ساده ای دارای زن ثروتمندی باشد بر مرد واجب است که نفقه مناسب زن و فرزندان را بپردازد. در حالی که پرداخت نفقه به هیچ وجه بر زن واجب نیست پس شارع حکم به دیه کامل را درباره کسی قرار داده است که تمام نفقه خانواده به عهده او گذاشته شده است.

 نکته :

دیه زن در همه جا نصف دیه مرد نیست، زیرا دیه زن در کم‏تر از ثلث با دیه مرد یکسان است. (پرسش‏ها و پاسخ‏ها، دفتر هفتم، ص 250)

اشکال  نان آور بودن  برخی زنان

 متن اشکال  : در همه جوامع، امور اقتصادی و مرجع امرار معاش، مرد نیست، زنان نیز کارمند یا کارگر هستند و زندگی را اداره می کنند، پس در این صورت هرگاه زنی کشته شود باید برای عائله ای را که ایشان تکفل و سرپرستی می کردند، حقی به نام دیه برابر دیه مردان منظور شود ولو آن که شارع مقدس این مسأله را به شکل یک شرط یا استثناء در حکم بیان کند به این که هرگاه زنی که کشته شده است مسؤول امرار معاش خانواده باشد، دیه او برابر با دیه مرد است.

پاسخ :

1) تنها  یکی از حکمت های تفاوت در دیه بحث نفقه و تأمین مخارج زندگی است  و شاید حمتهای دیگری نیز وجود داشته باشد  که ما ازآنها مطلع  نباشیم و  ولذا نمی توان موارد ذکر شده را علت  تامه دانست .

2)  در همین مورد نیز گرچه همسر خانواده (زن) به هر دلیلی مثل مرگ شوهرش یا ناتوانی و... مرجع امرار معاش باشد ولی از جهت شرعی و قانونی به عنوان یک وظیفه و مسؤولیت و تکلیف بر عهده او نیست، لذا تکلیفی بر او تحمیل نشده است تا حقی برای او وضع شود.

3) در صورتی که زن سرپرستی خانواده را به عهده داشته باشد و از دنیا برود در چنین مواردی وظیفه دولت اسلامی است که از طریق بیت المال،با ساز و کارهای مناسب در هر عصر، مثل بیمه و ... مشکلات چنین موارد استثنائی را حل کند.

مواردی که دیه زن مساوی یا بیشتر از مردان است

1- دیه زن در کمتر از ثلث با مرد برابر است.

2- میراث پدر و مادر یا بستگان مادری، بین زن و مرد یکسان است. هم‏چنین در کلاله امی طرف مادری برطرف پدری مقدم می‏شود و اگر زن نسبت به میت نزدیکتر از مرد باشد، چیزی به مرد نمی‏رسد.

حقوق  اقتصادی  زن بر عهده  مرد

1) مهریه؛ که افزون بر اصل مهریه، حق تعیین میزان آن نیز به دست خود زن می‏باشد.

 2) نفقه؛ نفقه و تأمین مالی نیازمندی‏های زن در زندگی نیز بر عهده مرد است.

انچه که در کشور های غربی می گذرد

1) چیزی به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نیز مجبور است برای تأمین معاش خود به تلاش و فعالیت بپردازد. در حالی که در حقوق اسلامی زن اگر کاری هم بکند، درآمد بالایی نیز کسب کند دارایی‏اش برای خودش محفوظ است و تأمین نیازمندی‏های او بر عهده مرد است.

معرفی کتاب

1) نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهری

2) زن در آیینه جمال و جلال آیت‏اللّه‏جوادی آملی

3) قرآن و مقام زن سید علی کمالی

4) بررسی میراث زوجه درحقوق اسلام و ایرانحسین مهرپور

5)  قوانین فقه اسلامی، ج 1دکتر صبحی محمصانی، ترجمه: جمال‏الدین جمالی محلاتی

6) روشنفکر و روشنفکرنما داود الهامی

7) زن از دیدگاه اسلام  ربانی خلخالی

8)درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام محمد رضا زیبایی‏نژاد - محمد تقی سبحانی

 التماس دعا

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

زشت ترین حلال

سوال : چرا در اسلام طلاق بدست مردان است ؟

پاسخ : دلیل بر این که حقّ طلاق دادن با مرد است، خطابات قرآن است. در آیات متعدّد مردان را مورد خطاب قرار می‏دهد و می‏فرماید: "إنْ طلقتم النساء، إذا طلقّتم النساء، طلقتموهنّ". در این آیات خطاب به مردان است، همان طور که در ازدواج خطاب به مردان است، مثل"اذا نکحتم المؤمنات، فانکحوا ماطاب لکم، فانکحو هن باذن أهلهنّ".

از این جا می‏توانیم این نتیجه را بگیریم که طبیعتاً حق طلاق از آنِ کسی است که موقع ازدواج، به دنبال آن می‏رفت و به اصطلاح به خواستگاری زن می‏رفت. در کلام فقها آمده است:

"الطلاق بید من أخذ بالساق" طلاق به دست کسی است که در ابتدای ازدواج دست زن را گرفت (با او ازدواج کرد)

 

نکاتی در مورد این حکم

1) این گونه نیست که زن به طور مطلق حق طلاق نداشته باشد، بلکه در مواردی می‏تواند حق طلاق داشته باشد، مثلاً زن می‏تواند در ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگری شرط کند که وکالت در طلاق خودش داشته باشد، یعنی زن از شوهرش وکالت می‏گیرد در صورتی که لازم بداند، از طرف شوهرش خود را مطلقه کند.بااین‏شرط مرد و زن در طلاق‏دادن‏مساوی خواهند شد. هم مرد حق‏طلاق دادن دارد و هم زن. در قانون مدنی جمهوری اسلامی آمده است: "طرفین عقد ازدواج می‏توانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند، که خود را مطلّقه نماید". (ماده 1119)

 

2) اهمیت کانون خانواده در اسلام و کراهت شدید طلاق نباید فراموش شود.

در فلسفه احکام اسلام، کانون خانواده و هر آنچه موجب استحکام آن شود، دارای اهمیت و ارزش بوده و هر چه که موجب از بین رفتن آن شود، مطرود و منفور است.

اصل اولیه در اسلام، حفظ کانون خانواده است، مگر آن که مفسده حفظ آن بیشتر از مصلحت آن باشد، که به همین جهت طلاق به عنوان آخرین راه حل تشریع شده است.

حال که اصل اولیه به حفظ کانون خانواده است، باید طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جایی که امکان دارد، نباید این امر صورت گیرد.

با توجه به این مسئله اسلام حق طلاق را به دلایل متعدد به طور مطلق در اختیار زن قرار نداده است، زیرا :  

 

الف) ً در بسیاری از موارد که زن، رضایت از شوهر ندارد، کانون خانواده می‏تواند همچنان استحکام یافته و برقرار بماند و عدم رضایت زن به رضایت تبدیل شود.

توضیح: حیات خانوادگی به علاقه طرفین وابسته است اما روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است. طبیعت، علائق زوجین را به این صورت قرار داده که زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پایدار زن به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

 

ب) خداوند کلید محبت را در اختیار مرد قرار داده، او است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست می‏دارد و نسبت به او وفادار می‏ماند. چون وفاداری زن بیشتر از مرد است، بی وفایی زن عکس‏العمل بی وفایی مرد است.  لذا خداوند کلید فسخ ازدواج را به دست مرد داده، یعنی مرد با بی‏علاقگی و بی‏وفایی نسبت به زن، او را سرد و بی علاقه می‏کند، برخلاف زن که بی‏علاقگی اگر از او شروع شود، معمولاً تأثیری چندانی در علاقه مرد ندارد. از این رو معمولاً بی‏علاقگی مرد منجر به بی علاقگی طرفین می‏شود، ولی بی علاقگی زن لوزماً منجر به بی‏علاقگی طرفین نمی‏شود. سردی و خاموشی علاقه مرد مساوی است با مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی. اما سردی و خاموشی زن به مرد، آن را به صورت بیماری نیمه جان در می‏آورد که امید بهبود و شفا دارد. حال اگر بی علاقگی از طرف زن شروع شود، برای مرد اهانت نیست که زن محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدریجاً او را علاقه مند  کند، ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است که برای حفظ حامی خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، یعنی به زور شوهر خود را نگه دارد.

این مطلب در صورتی است که علت بی‏علاقگی زن، فساد اخلاق و ستمگری مرد نباشد، ولی اگر مرد، ستمگری را آغاز کند، در نتیجه زن به مردش بی علاقه می‏شود، مطلب دیگری است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در این است که مرد به زن نیازمند است و زن به قلب مرد.

هم چنین از جهت رنجش و ناراحتی، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت می‏شوند و صبر و تحمل آنان کمتر از مردان است اما پس از مدتی رنجوری برطرف می‏شود. حال اگر حق طلاق به زنان داده می‏شد، چه بسا فوراً به طلاق رو می‏آورند.

 

 ج) چون ازدواج، حقوق و وظایف مالی و اقتصادی را بر شوهر لازم می‏کند، جدا شدن و طلاق برای او سخت تر از زنان است، زیرا مهریه را باید پرداخت کند، در حالی که زن در اینجا گیرنده است و در طلاق هیچ بار مالی بر او تحمیل نشده، بله استفاده مالی دارد، بنابراین شرایط طلاق (که در اسلام مبغوض‏ترین حلال دانسته شده) برای مرد سخت و سنگین است و برای زن از نظر مالی و اقتصادی نه تنها سخت نیست، بلکه می‏تواند مطلوب باشد.

 

د)  از جهت قانون طبیعت نیز چنین است که از ابتدای خلقت همیشه بر اساس فطرت خدادادی، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاری آنان می‏رفتند. به تعبیر دیگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از این رو حق طلاق به کسی داده می‏شود که به دنبال عقد ازدواج رفته است.

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:35 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

سوال : چرا زن پس از فوت یا طلاق شوهر    طبق آیه 228 سوره بقره باید عده نگه دارد اما شوهر بلا فاصله ازدواج می کند؟ این در حالی است که الان علم پیشرفت نموده و با زمان پیامبر تفاوت دارد .

پاسخ:

الف ) حکم شرعی :

حضرت آیه الله مکارم در این رابطه در استفتائات می‌فرمایند: "مسئله عده زنان ، فلسفه های متعددی دارد و منحصر به مسئله انعقاد فرزند نیست و لذا  در تمام مواردی که شرع گفته است زن باید عده نگه دارد هر چند عقیم و نازا باشد یا رحم خود را برداشته باشد یا فرضا چند سال از شوهر خود جدا زندگی می کند در تمام این صورتها باید عده نگه دارد."

همچنین در استفتائات حضرت آیه الله فاضل آمده است "زنی که در ازدواج موقت مطمئن است که حامله نشده است (چون رحم او را خارج کرده اند ) آیا باید عده نگه دارد ؟ پاسخ: اگر در سن زنانی باشد که حیض می‌بیند باید عده نگه دارد." ( ج1، ص 458)

ب) مقدمه :

چون نوعا فلسفه واقعی احکام برای ما بیان نشده است و اگر ما براساس عقل فهمیدیم و قبول کردیم که خداوند حکیم است و کارهایی که انجام می‏دهد و احکامی که برای بندگانش مشخص می‏کند، همه از روی حکمت و بر مبنای عقل سلیم است، نباید در آنها چون و چرا کنیم.  اما در هر صورت  عده ای از حکمتهایی که به نظر میرسد  دستور به نگه داشتن عده داشته باشد رو خدمتتون عرض میکنیم

ج) فلسفه نگه داشتن عده

1) عدّه نگه داشتن زن، جلوگیری از مخلوط شدن نطفه‏ها در رحم زن است  تا اگر احتمالا در رحم زن نطفه باشد، تا سه ماه مشخص شود، چون گاهی نطفه بعد از مدت‏ها بسته می‏شود لذا با این روش  اگر فرزندی متولد شد، به طور یقین مشخص می شود  که مربوط به چه کسی است و در نتیجه محارم این فرزند معلوم میشود  و وقتی این بچه بزرگ شد میداند با چه کسانی نمی‏تواند ازدواج کند و نیز مسأله ارث بردن او روشن میشود

2)  از دلایل  دیگر عده نگه‏داشتن زن این است که اگر زن بعد از مرگ شوهر فورا ازدواج کند این مطلب با محبت و دوستی و حفظ احترام شوهر سابق و تعیین به خالی بودن رحم از نطفه همسر پیشین سازگار نیست و به علاوه موجب جریحه‏دار ساختن عواطف بستگان متوفی است.

3) جدایی بین زن و شوهر از منفورترین و زشت‏ترین کارهای نزد خدا است و در روایات به منزله تخریب خانه قلمداد شده است. و در روایت دیگر آمده است: "ازدواج کنید و طلاق ندهید، زیرا طلاق، عرش خدا را به لرزه در می‏آورد".

هدف از ازدواج قانونمند شدن ارتباطات و ایجاد عشق بین زن و شوهر برای اهداف عالی‏تر مانند تربیت فرزندان و احساس آرامش خاطر و کمک و یاور داشتن در زندگی است.

اگر چنین فرض شود که ارتباطات بین زنان و مردان از هیچ قانونی تبعیت نکند و بر اساس ضوابطی نباشد، انواع مشکلات روانی و جسمانی و بیاری‏های خطرناکی از قبیل ایدز به بار می‏نشیند، چنان که در بعضی مناطق چنین شده است.

لذا خداوند تبارک و تعالی با وضع عده فرصتی را برای  فکر و اندیشه مرد و زن  ایجاد نموده است تا ازدواج از استحکام مجدد برخوردار شود. در حقیقت ایام عده  فرصت بازنگری است

4) از نظر بهداشت و سلامت رحم برای زن مفید است.

د) پیشرفت علم و ....

در مورد قسمت دیگر سوالتان در مورد پیشرفت علم باید عرض کنیم که  خیلی زیاد بوده‏اند و هستند زنانی که از قرص‏های ضد بارداری و یا وسایل امروزی برای پیش‏گیری از انعقاد نطفه استفاده کرده‏اند؛ ولی در عین حال باردار شده‏اند.  نکته دیگر اینکه  در دوران پیامبر نیز اسباب و وسایل پیشگیری وجود داشت، ازجمله عزل (بیرون ریختن منی)

التماس دعا

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:34 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

محلل در سه طلاقه

سوال : سوره بقره آیه 230  صفحه 37 آمده است :

فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ.

طبق این آیه اگر مردی سه بار همسرش را طلاق دهد، و بخواهد برای بار چهارم با او ازدواج کند باید آن زن حتماً با شخص سومی ازدواج کند و با او همبستر شود. در واقع برای تنبیه مرد از بدن زن استفاده میشود.این مجازات، مجازاتی ظالمانه است و در تضاد با اصول اولیه انسانی است؟؟

پاسخ:فلسفه همه احکام و جزئیات آنها به طور تفصیلی روشن نیست و آگاهی از آن دانشی فراتر از تنگناهای معارف عادی بشری می‏طلبد. لیکن بطور اجمالی روشن است که همه احکام الهی تابع مصالح و مفاسد واقعی در متعلق آنهاست. بنابراین در صورتی که فلسفه حکمی را بالخصوص ندانیم بنابر قاعده کلی فوق از آن باید پیروی کرد. زیرا یقین به وجود مصلحتی در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد قانون محلل در اسلام از توابع قانون طلاق است. این قانون نوعی مجازات عاطفی است. تدبیری است برای جلوگیری از تکرار طلاق . آمارها و تجربه نشان می دهد که این قانون اثر فوق العاده در جلوگیری از طلاق بی حد و حصر داشته است.

طلاق از نظر  اسلام ،حلالِ مبغوض است. پیامبر (ص) در روایتی که شیعه و سنی روایت کرده اند فرمود:

 " مبغوض ترین حلال ها نزد خداوند طلاق است"( وسائل الشیعه ،ج5، ص 267)

نیز فرمود: "ازدواج کنید و طلاق ندهید که عرش الهی از طلاق می لرزد".( وسائل الشیعه ،ج5، ص 267)

طلاق، حلالِ مبغوض است، یعنی در حد حرام، منفور و مبغوض است، اما اسلام مانع اجباری جلوی آن قرار نمی دهد. این وضع از فلسفه کلی در نظام خانوادگی ریشه می گیرد که مورد توجه اسلام است. از نظر اسلام علقه و وابستگی زوجین، طبیعی است و مکانیسم خاص دارد. علاقة زوجین به یکدیگر با این که طرفینی است، به این شکل است که از جانب مرد آغاز می شود. علاقة زن به مرد از نوع پاسخگویی است، به همین جهت مقام زن در محیط خانوادگی، مقام محبوب و مراد است.

اسلام تدابیری از مجرای عواطف به کار می برد که نظام خانوادگی بر همین پایه محفوظ بماند، یعنی شعلة عشق و علاقة مرد همیشه روشن بوده ، زن نیز پاسخگوی آن باشد. آن چه از نظر اسلام مبغوض و منفور است، این است که این شعله خاموش گردد و کانون خانوادگی به سردی گراید، اما اگر احیاناً به این صورت درآمد و زن در قلب مرد سقوط کرد، دیگر نباید زن را به زور به مرد چسبانید یا برعکس.

از این رو طلاق از نظر اسلام در عین این که سخت منفور است ، حلال است ، یعنی آن جا که تدابیر مختلف برای ابقای پیوند زوجیت مفید واقع نشد، چاره ای جز طلاق نیست.

یکی از تدابیر اسلام که برای جلوگیری از طلاق (از طریق عاطفه به کار برده شده و در حقیقت نوعی مجازات است) ،قانون محلل است. اگر مردی زن خود را طلاق داد و بعد در حال عدّه رجوع کرد، یا بعد از تمام شدن عده با او ازدواج کرد، آن گاه بار دیگر او را طلاق داد و باز در عده رجوع کرد، یا بعد از پایان عده با او ازدواج کرد، سپس برای نوبت سوم طلاق را تکرار کرد، دیگر حق ندارد برای بار چهارم با آن زن ازدواج کند، مگر آن که آن زن با مرد دیگری ازدواج دائم کند و  عمل زناشویی انجام گیرد ، بعد به طور طبیعی منجر به طلاق و یا فوت زوج شود. در این صورت می تواند شخص اول دوباره با زن ازدواج کند.

از امام رضا (ع) دربارة فلسفه حکم محلل پرسش شد، فرمود: "برای این که این مرد سه بار در کاری وارد شد که مورد کراهت و ناخشنودی خداوند است. خدا به این سبب این مجازات را مقرر کرده که مردم طلاق را سبک نشمارند و زنان را آزار نرسانند"( محمد محمدی ری شهری میزان الحکمه، ج2، ص 1737 ، مادة طلاق ، شماره 11185) 

قانون محلل در جلوگیری از طلاق تأثیر بسزایی داشته و همواره به شکل یک تهدید دردناک جلوی چشم مردان بوده است. مردانی که یک درصد  احتمال داده اند که به سراغ زن اوّل خود خواهند رفت، از اقدام به طلاق سوم خودداری کرده اند، به همین دلیل است که نیاز به محلل بسیار کم اتفاق افتاده است( مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر،به ضمیمه چهار مقاله دیگر، ص 161)

پاسخ به شکلی دیگر :در رابطه با مسأله سه طلاقه، ابتدا سؤال ما این است که:

اولاً،  چرا این حکم غیر عادی و نادرست می‏نماید؟ اصولاً درستی و نادرستی در احکام حقوقی به چه معنا است؟ یعنی شما چه ملاک‏ها و معیارهایی برای درستی ونادرستی یک امر حقوقی دارید که براساس آن موازین، این حکم را نادرست می‏خوانید؟

ثانیا،  از نظر بهداشتی این مسأله هیچ اشکالی ندارد؛ زیرا بعد از آن که زن طلاق گرفت، باید عده نگه‏دارد و پس از آن که عده‏اش تمام شد، می‏تواند با دیگری ازدواج کند و این به خودی خود هیچ مشکلی پدید نمی‏آورد. ازدواج او با فرد دیگر نیز باید لزوما ازدواج دائم (نه موقت باشد). بنابراین اگر احیانا شوهر دوم از دنیا رفت و یا به دلایلی از او طلاق گرفت، مجددا باید عده نگه‏دارد و پس از اتمام عده، می‏تواند با شوهر اول ازدواج کند. اکنون سؤال می‏شود که این مسأله از نظر بهداشتی چه اشکالی دارد؟

ثالثا،  این حکم دارای حکمت‏های ارزنده‏ای است، از جمله این که عاملی بسیار مهم در کنترل و محدود ساختن طلاق‏ها و تضمینی ضمنی برای ثبات و دوام خانواده است؛ زیرا مردی که به طور مکرر زن خود را طلاق می‏دهد، در واقع زندگی و سرنوشت زن را به بازی گرفته است. بنابراین حکم سه طلاقه در این جا یکی از دو نقش را ایفاد می‏کند:

الف)  با توجه به این که مرد موجودی غیرتمند است؛ چون می‏بیند که پس از طلاق سوم، همسرش در کنار مرد دیگری خواهد آرمید، به شدت از دادن طلاق سوم خودداری می‏کند. بنابراین قانون فوق سد آهنین و ترمزی نیرومند برای جلوگیری از طلاق‏های بی‏رویه است و اثر شگرف و نیرومند خود را در طول تاریخ به خوبی نشان داده است؛ یعنی، همین که می‏بینیم بسیار به ندرت طلاق‏های سوم پدید آمده است، خود شاهد گویایی بر کار آمدن این قانون می‏باشد.

ب )  فرض دیگر آن است که مرد با توجه به عامل یاد شده هم از دادن طلاق سوم خودداری نکند. این مسأله نشان می‏دهد که یا شکاف بین زن و مرد بسیار عمیق است و یا مرد فردی بسیار مذبذب و نامصمم به بنای خانواده است. در چنین صورتی بهتر آن است که پس از طلاق دیگر برای همیشه بین زوجین فاصله افتد و زندگی هر یک به شکل جدیدی سامان یافته و از تذبذب و تشویش رهایی یابد؛ یعنی، دیگر ضرورت ندارد که آن دو با هم ازدواج کنند؛ بلکه هر یک به راه و زندگی دیگری قدم می‏گذارند و ارتباط خود را از هم قطع می‏کنند.

التماس دعا

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:34 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

مفهوم رعایت عدالت میان همسران

سوال : در آیه 4 سوره نساء ازدواج با 4 زن را جایز شمرده است و در آیه 129 از همین سوره آمده است: شما هرگز نمی توانید میان همسرانتان به عدالت رفتار کنید ، آیا این دو آیه با هم تعارض ندارند؟

پاسخ : مقدمه : خداوند متعال این قرآن شریف را بر رسول خود وحی نموده است و این معجزه الهی، کلام خداوندی است که از هر گونه تضاد و اختلاف و پراکنده گویی عاری است، برخلاف کتاب های بشری که غالباً دچار تضاد و اختلاف می باشد و در مواردی در آغاز آن مطلبی ثابت می شود، ولی در پایان، همان مطلب نقض می شود ولیکن قرآن تنها سخنی است که در آن چنین نقصی وجود ندارد و خداوند متعال نیز فرموده است:"اَفلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً"  آیا درباره قرآن نمی اندیشید؟ اگر از سوی غیرخدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتید.

توضیح در مورد سوال : در سوره نساء آمده است: "وَ اِن خفتم اَلا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلث و رباع فان خفتم اَلا تعدلوا فواحدة او ما ملکت ایمانکم ذلک ادنی الاّ تعولُوا" (و اگر می ترسید از این که (به هنگام ازدواج با دختران یتیم) رعایت عدالت درباره آن ها نکنید (از ازدواج با آنان صرف نظر نمایید) و با زنان پاک (دیگر) ازدواج کنید. دو یا سه یا چهار همسر و اگر می ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید، تنها به یک همسر قناعت نمایید و یا از زنانی که مالک آن ها هستید، استفاده کنید. این کار بهتر از ظلم و ستم جلوگیری می کند)

آیه در بیان احکامی درباره اختیار همسر می باشد. می فرماید: شما مردان مسلمان می توانید با دو زن یا سه و یا چهار زن ازدواج نمایید. لیکن به شرط آن که عدالت را مراعات نمایید و چنان چه نمی توانید عدالت را مراعات کنید، با یک زن و یا به جای همسر دوم، با کنیزی که مال شما است وصلت کنید (چون شرایط سبک تری نسبت به زنان آزاد دارد)

در این جا سؤال مهمّی مطرح است که مراد از عدالت در آیه چیست؟

باید گفت بعد از تشریع حکم تعدد زوجات در اسلام، برای هر کدام از زوجه حقوقی ثابت شده است که مشروح آن در کتاب های فقهی آمده است و عمده ترین آن، عدالت در امور مربوط به زندگی از قبیل حق همسرداری، تهیه وسایل زندگی و ... می باشد. آیه می فرماید: اگر این گونه امور را نمی توانید مراعات نمایید، پس به یک همسر اکتفا کنید. جالب این که این نوع عدالت است که در قدرت انسان است و لذا محور حکم همین نوع عدالت است

در آیه 129 سوره نساء آمده است:"وَ لَن تسطیعُوا اَن تَعْدِلوا بین النساء وَ لَوْ حَرَصْتُم فَلا تمیلوا کلّ المیل فَتَذَروها کالمعلقة وَ اِن تصلحوا و تتقوا فان الله کان غفوراً رحیماً" و هرگز نمی توانید (از نظر محبت قلبی) در میان زنان عدالت کنید هر چند کوشش نمایید ولی به کلی تمایل خود را متوجه یک طرف نسازید که دیگری را به صورت بلاتکلیف درآورید و اگر راه صلاح و پرهیزگاری پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است

از آن جا که قرآن به شوهران تأکید فرموده که نسبت به همسران عدالت داشته باشید، این جا این سؤال پیش می آید که عدالت حتّی در مورد محبت و علاقه قلبی امکان پذیر نیست; بنا بر این، در برابر همسران متعدد چه باید کرد؟

آیه پاسخ می گوید که عدالت از نظر محبت، در میان همسران امکان پذیر نیست، هر چند در این زمینه کوشش شود. بدیهی است که یک قانون آسمانی نمی تواند بر خلاف فطرت باشد و یا تکلیف به آن چه قدرت انسان در آن نیست نماید و از آن جا که محبت های قلبی، عوامل مختلفی دارد که بعضاً از اختیار انسان بیرون است، دستور به رعایت عدالت در مورد آن داده نشده است; ولی نسبت به اعمال و رفتار و رعایت حقوق در میان همسران که برای انسان، امکان پذیر است، روی عدالت تأکید شده است. در عین حال برای این که مردان از این حکم، سوء استفاده نکنند، می فرماید: اکنون که نمی توانید مساوات کامل را از نظر محبت میان همسران خود رعایت کنید، لااقل تمام تمایل قلبی خود را متوجه یکی از آنان نسازید که دیگری به صورت بلاتکلیف درآید و حقوق او نیز عملا ضایع شود
آیا این دو آیه با هم متفاوت اند؟ پاسخ آن با تفسیری که در دو آیه شده است روشن است، هرگز این دو آیه با هم تضاد ندارند زیرا در آیه اوّل می فرماید: شرط تعدد زوجات، عدالت بین همسران است و در آیه دوّم می فرماید: شما که این قدر خودتان را به زحمت می اندازید که حتّی نسبت به میل و علاقه و محبت درونی بین همسران عدالت برقرار نمایید. این چنین خود را به مشقّت نیاندازید; چرا که محبت قلبی خارج از اختیار انسان است، ولی نسبت به اعمال و رفتار و رعایت حقوق در بین همسران، شما موظف به عدالت می باشید و چنین عدالتی تحت قدرت شما است و قابلیت اجرا در زندگی دارد

 

 

عدالت در بیان امام صادق(ع):

از روایات اسلامی برمی آید که نخستین کسی که این ایراد را مطرح کرد، ابن ابی العوجاء از مادیین معاصر امام صادق(ع) بود که این ایراد را با هشام ابن حکم ـ دانشمند مجاهد اسلامی ـ در میان گذاشت. او که جوابی برای این سؤال نیافته بود از شهر خود که ظاهراً کوفه بود به سوی مدینه (برای یافتن پاسخ همین سؤال) حرکت کرد و به خدمت امام صادق(ع) رسید. وی عرض کرد که چنین سؤالی پیش آمده است که تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم که ممکن نیست; بنا بر این تعدد زوجات در اسلام ممنوع است؟

امام صادق(ع) فرمودند: منظور از عدالت در آیه سوم سوره نساء، عدالت در نفقه و رعایت حقوق همسری و طرز رفتار و کردار است و اما منظور از عدالت در آیه 129 سوره نساء که امری محال شمرده شده، عدالت در تمایلات قلبی است (بنابراین تعدد زوجات با حفظ شرایط اسلامی، نه ممنوع است و نه محال) هنگامی که هشام از سفر بازگشت و این پاسخ را در اختیار ابن ابی العوجاء گذاشت، او سوگند یاد کرد که این پاسخ از خود تو نیست

با استفاده از :

1. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 3 و 4، (تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه).

2. المیزان، سیدمحمدحسین طباطبایی، ج 5، (قم: انتشارات جامعه مدرسین قم).

3. البرهان، سید هاشم بحرانی، ج 1، (تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه).

4. نظام حقوق زن در اسلام؛ شهید مرتضی مطهری.

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:34 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام ، هفته دفاع مقدس که می شه شهدا به یادمون بیشتر می اد که چه بزرگواریها کردند و با فدای جان خودشون حافظ دین ، عزت ،امنیت ،سرافرازی و .... ما شدند لذا امروز بنده به همین مناسبت تحقیقی رو که در مورد شهدا داشته ام رو خدمت شریفتون عرض می کنم 
ایا افرادی که شهید می شوند تمام گناهان انها در روز قیامت بخشیده می شوند ؟ تعبیرات صریحی در قران در مورد شهید وجود دارد که توجه به انها در دستیابی به پاسخ سوال مذکور بسیار رهگشا است.
خداوند تبارک و تعالی می فرماید:ای پیامبر هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندار، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوندانان بخاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان  بخشیده است خوشحالند و نیز بجهت کسانی که هنوز به انها نپیوسته اند (مجاهدان و شهیدان اینده خوشوقتند) زیرا مقامات برجسته آن‌ها را در آن جهان می‌بینند و می‌دانند که نه ترسی خواهند داشت و نه غمی (1)    و در ایات دیگری امده است کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمی‌کند،و البته انها را به راه سعادت هدایت کند و امورشان را اصلاح نماید  و آن‌ها را در بهشت (جاویدانش‌) که اوصاف آن را برای آنان بازگو کرده است‌، وارد می‌کند (2)  با توجه به ایات فوق به این نتیجه می رسیم که1) شهدا پس از شهادت از نعمتهای خداوند تبارک و تعالی بهرمند هستند و به بهشت جاودان وارد خواهند شدچرا که همانگونه که علامه طباطبائی فرموده اند از بین بردن هرگونه ترس و اندوه از سوی خداوند در این آیه شریف(169و170 سوره ال عمران که ذکر شد )، به معنای دستیابی شهید به همه نعمت های ممکن و بهره وری از آنها از یک سو و از میان رفتنی نبودن نعمت های یاد شده از دیگر سوست. چنین موقعیتی هم یعنی نیک بختی همیشگی برای انسان وجاودانگی او در آن(3)  2) شهدا به هیچ وجه مجازات نخواهند شد چون خداوند فرموده امورشان را اصلاح خواهد کرد که بنظر می رسد مقصود از اصلاح بخشش گناهانی باشد  که حق الله است و جبران یعنی عوض دادن در برابر گناهانی که حق الناس است می باشد چرا که حق الناس حق دیگران است که با عوض دادن از جبران می شود.  در روایتی نیز امده است با شهادت در راه خدا تمامی گناهان انسان می‏ریزد. امام صادق(ع) فرمود: "هر کس در راه خدا کشته شود خداوند سیئات او را نادیه می‏گیرد(4)، ولی در روایات دیگر آمده است که حق الناس بخشیده نمی‏شود.  پیامبر(ص) فرمود: "الشهاده تکفر کل شی الا الدین؛(5) شهادت هر گناهی غیر از دین (بدهکاری به مردم) را می‏آمرزد.  امام جعفر صادق (ع) فرمودند : "اول قطره  من دم الشهیدکفاره لذنوبه  کلّه الا الدین(6) اولین قطره خونی که از شهید می‏ریزد تمامی گناهانش آمرزیده می‏شود مگر دین و بدهکاری به مردم".  و از امام باقر(ع) نقل شده که: "هر گناه غیر از دین به واسطه شهادت بخشیده می‏شود، برای دین هیچ راهی به جز پرداخت آن نیست.(7) البته همانگونه که در این روایات گفته شده، کفاره حق الناس (از جمله بدهکاری) مجازات و به کیفر رسیدن شهید نیست بلکه این کفاره تنها پرداختن بدهکاری و به طور کلی، ادای حق الناس می باشد. از این رو با مطلب بیان شده دراین احادیث نمی توان این نتیجه را گرفت که پس با شهادت گناهان شهید بخشوده نشده و او همچنان گرفتار عذاب الهی باقی خواهد ماند. بلکه این دین حتما باید پرداخت شود و همین پرداخت، کفاره گناه او محسوب می شود
با توجه به ایات و روایات فوق و همچنین با توجه به مقام شهید در آخرت  انچنانکه امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: خدا شهدا را در قیامت با بهاء و عظمت و نورانیتی وارد می کند که اگر انبیاء از مقابل اینها بگذرند و سوار باشند به احترام اینها پیاده می شوند(8)و  در روایات  امده است که خداوند شفاعت سه طبقه را در قیامت قبول می کند: طبقه انبیاء، بعد از آن طبقة علما، و بعد شهدا.(9)   می توان در مجموع به این نتیجه رسید که شهادت موجب بخشش همه گناهان بجز حق الناس است و حق الناس نیز بوسیله عوض جبران خواهد شد که نتیجه ان از بین رفتن همه گناهان شهید خواهد بود و شهید به هیچ وجه مجازات نخواهد شد و نعمتهای الهی بهره مند خواهد بود .
خدایا در ظهور اقا امام زمان تعجیل بفرما
 خدایا ما رو از رهروان شهدا قرار بده
 اخر عمر ما رو ختم به شهادت بفرما   امیتن یا رب العالمین
  -----------------------------------------------------------------------------------------------------
1)قران مجید سوره ال عمران ایه 169و170
2)قران مجید سوره محمد(ص)ایه 4،5،6
 3) المیزان، ج 4، ص 62، مؤسسه الاعلمی
4) میزان الحکمه، عنوان 2111
 5)همان
6)وسایل الشیعه ج 18 ص 326  چ موسسه ال البیت – قم -1409.هجری .ق
7)بحار الانوار ج 1 موسسه الوفاء-بیروت –لبنان -1404 هجری .ق –ج100-ص 141
8)قیام و انقلاب مهدی(ع)به ضمیمه شهید ،مولف استاد شهید مطهری ،ناشر انتشارات صدرا ،1371،صفحه 106 
9) همان صفحه 107




نویسنده » سخن آشنا » ساعت 9:28 عصر روز شنبه 87 مرداد 5

به نام خدا
با عرض سلام
معمولا کسانی که  عاجز از بحث نمودن در مورد اصول دین مبین اسلام هستند سخن را به جزئیات می برند و شبهاتی در مورد احکام  مطرح می کنند   از جمله دیه  انگشتان زن که  چرا دیه 3 انگشت زن ا بیشتر از دیه 4 انگشت  اوست و یا چرا نماز  ظهر 4 رکعت است و نماز صبح دو رکعت  و از اینگونه سخنان جزئی در حالی که قافلند از اینکه  احکام و دستورات اسلام یک نظام هماهنگ دارد  و برای اینکه  بتوان در مورد انها قضاوت نمود باید همه احکام و قوانین را با هم ملاحظه نمود
مهم ترین دلیل و پاسخ  برای اینگونه سوالاتتعبد است  لذا  در  مورد تعبد توضیحاتی را خدمت دوستان عرض می کنم .
داشتن تعبد در احکام مساله ای است که بنا به ادله عقلی مورد پذیرش است مثلاً هنگامی که بیمار می‌شویم به پزشک مراجعه می‌کنیم او نسخه ای که در آن چند نوع دارو نوشته به ما می‌دهد و دستور می‌دهد از هر کدام هر روز چند عدد مصرف کنیم و از خوردن فلان و فلان غذا خودداری کنیم. ما بدون این که از خصوصیات داروها سؤالی بکنیم دستورات او را مورد عمل قرار می دهیم چرا؟ چون به علم و دانش و تخصص او در رشتة طب معتقدیم و می دانیم که او جز معالجه و بهبود ما منظور دیگری ندارد و همین طور در بسیاری از دیگر امور زندگی ‌ از این نمونه ها به یک نتیجة روشن می رسیم که اگر انسان به علم و دانش کسی ایمان داشته باشد و او را در رشتة خود متخصص بداند و نیز بداند که نظر سویی در کار نیست قطعاً از دستورات او در آن رشته بدون این که از او توضیحات زیادی بخواهد مورد عمل قرار می‌دهد. به خصوص ان که او را حاذق‌ترین پزشک بداند و هیچ اشتباهی را برای او ممکن نداند و از این جهت یقین داشته باشد
نتیجه مقدمه فوق : احکام و مقررات دینی هم نسخه‌هایی است که پیامبران الهی و پیشوایان دین از طرف خدا برای بشر اورده اند تا سعادت و خوشبختی آنان را از هر جهت تامین نمایند. وقتی که ما اعتقاد داشته باشیم که این احکام از علم بی‌پایان خدا سرچشمه گرفته و به حکمت و لطف و مهربانی خدا ایمان داشته باشیم و نیز بدانیم که پیامبران خدا در تبلیغ و رساندن احکام به هیچ نحو گرفتار خطا و لغزشی نمی شوند  یعنی به معصوم بودن آن‌ها معتقد باشیم. در این صورت با کمال جدیت و بدون هیچ نگرانی  در عمل کردن به دستورات دینی می کوشیم و هیچ نیازی برای خود نمی بینیم که از خصوصیات فلسفة احکام و مقرراتی که قرار داده شده است سؤال نماییم  زیرا می دانیم که هر چه مقرر شده به خیر و صلاح ما بوده وانبیای الهی در بیان احکام اشتباهی نکرده اند
 بله  اگر کسی در وجود خدا یا در علم و دانش و حکمت او یا در حقانیت انبیا و معصوم بودن آنان تردید داشته باشد لازم است قبل از سوال از فلسفه احکام  در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و حقانیت پیامبران الهی و صفات آنان وارد بحث شود
البته منظور بنده این نیست که  کسی نباید از فلسفة احکام سوال کند و یا نباید به دنبال تحقیق و جستجو برویم  شکی نیست که اگر کسی از فلسفه و حکمت احکام اطلاع داشته باشد  رغبت و انگیزه بیشتر و قوی تری برای انجام آن‌ها خواهد داشت و نیز هر کس این حق را دارد که از اسرار احکام و قوانین دینی و قوانین بشری حداقل به عنوان یک علم و معرفت آگاهی یابد،‌ ولی نباید انتظار داشته باشیم که با معلومات محدودی که داریم به تمام جزئیات و اسرار و فلسفة احکام دست یابیم و اگر در فهمیدن فلسفة احکام کوشش کردیم و به آن دست نیافتیم هرگز نمی توانیم آن حکم را نادیده بگیریم یا بگوییم این حکم هیچ فایده و مصلحتی ندارد.
  حضرت  امام رضا(علیه السلام ) می‌فرماید: انا وجدنا کل ما احل الله تبارک و تعالی ففیه صلاح العباد و بقائهم و لهم الیه الحاجه التی لا یستغنون عنها و وجدنا المحرم من الاشیاء لا حاجة للعباد إلیه و وجدنا مفسدا داعیا  الی الفناء والهلاک.
  یعنی: ما می بینیم که خدای متعال چیزهایی را حلال کرده که مردم در زندگی و ادامة آن به آن چیزها نیازمند هستند و برای آنان مصلحت و فایده ای دارد و چیزهایی را حرام کرده که علاوه بر این که مورد نیاز بشر نیست موجب فساد و فنا و نیستی او می‌باشد
شاید  در مورد این استدلال این اشکالات مطرح شود
1)که اگر یک فرد بت پرستی در مناظره با شما وجود فلان  بت را دلیل اثبات گفته اش قرار بدهد و بگوید  دلیلم تعبد استایا شما  دلیل او را می پذیرید ؟؟
 پاسخ خواهیم داد : اگر شخصی بت پرست  همانگونه که گفته اید بر اساس باور خود وجود فلان  بت را دلیل اثبات گفته اش قرار بدهد بنده  جهت متقاعد نمودن او در مورد اثبات خرافی و اشتباه  بودن بت پرستی  وارد بحث می گردم . حال اگر شما با ما در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و حقانیت پیامبران الهی و صفات انان اختلاف نظر دارید باید در مورد دلایل اعتقادمان به بحث بنشینیم  نه درتعبد در  احکام که از  لوازم این اعتقاد است
2)آنچه بر می آید این است که در گمان شما اگر در قرآن نوشته باشد که هر سال یکی باید خودش رو از بلندترین نقطه ی محل سکونتش بندازه پایین شما به دلیل تعبد!! باید این کار را انجام دهید
اجرای تمام احکام و قوانین اسلام به نفع خود ماست  اسلام به هیچ وجه این دستور را   نداده و نمی دهد این مثالی که شما زده اید مصداق خود کشی است که اسلام نیز  ان را نفی کرده   است  با اگر  هم کاری نداریم .
3) همین تعبد است که باعث می شود عبدالمالک ریگی ها تشریف ببرند و شیعه ها را بکشند و یا هزاران هزار  جنایت دیگر هر چند که خواهید گفت در قرآن که نیامده  اما دستوراتیست که برای رضای خدا!!! انجام می دهند. از روی نفهمی!!
توجه کنید که صحبت ما در تعبد در احکام مسلم و قطعی اسلام است و اینکه شخصی  بدون تحقیق درست عملی خلاف را بنام دین مرتکب شود  اصل بحث تعبد  در احکام و دلیل عقلی ان را به هیچ وجه زیر سوال نمی برد چون تعبد انها به مسئله ای  خلاف دستور اسلام بوده است  ضمنا از کجا می گویید که اونها تعبدا اینکار رو می کنند  و اغراض  و اهداف دیگر سیاسی ندارند
در پایان نکته ای را نیز خدمتتان عرض کنم :
نمونه هایی از احکام و دستورات اسلام موجود است که بشر پس از  سالیان دراز  توانسته که حکمت  انها را کشف نماید  ایا قبل از اینکه حکمت ان احکام کشف شود بدون حکمت بوده اند  مسلم است که حکمتی داشتند  اما علم بشر به ان حد لازم برای کشف و درک ان نرسیده بود .  لذا ندانستن حکم یک حکم شرعی دلیل بر نبودن حکمت برای ان نیست .
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 2:23 عصر روز یکشنبه 87 فروردین 25

<      1   2   3   4      >