درباره نویسنده
سخن آشنا - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [292]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
سخن آشنا - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :567381
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز52
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

به نام خدا
با عرض سلام  و. تسلیت ایام شهادت سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام )
شعبی می گوید : در قصر حکومتی نزد "عبدالملک مروان " خلیفه اموی نشسته بودم که سر بریده " مصعب بن زبیر " را آوردند و برابر او گذاشتند در این حال مضطرب و ناراحت شدم . خلیفه پرسید : چرا اینقدر ناراحتی ؟ گفتم : ماجرای شگفت انگیزی است ، در همین جا نزد " عبید الله بن زیاد " بودم دیدم که سر مبارک امام حسین ( علیه السلام ) را آوردند و پیش او گذاشتند و پس از مدتی در همین مکان خدمت " مختار ثقفی " رسیدم دیدم که سر ابن زیاد را آوردند و مجدداًچندی نگذشت که در همین جا سر مختار را پیش مصعب آوردند و اکنون نیز سر مصعب را پیش تو می بینم .
عبدالملک بعد از شنیدن این ماجرا از کثرت تاثر و ناراحتی فورا از جای خود بلند شد و دستور داد تا آن قصر را خراب کرده و با خاک یکسان کنند که شاید به خیال خود جلوی تقدیر الهی را بگیرد .
امیرالمومنین (علیه السلام ) فرمود : " الدهر یومان یوم لک و یوم علیک " روزگار دو روز است روزی به نفع تو و روز دیگر به ضرر تو
یا حق
به نقل از کتاب آموزه های وحی در قصه های تربیتی ، عبدالکریم پاک نیا ، انتشارات فرهنگ اهل بیت ، چاپ چهارم 1386 ص 61



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:38 صبح روز دوشنبه 86 بهمن 1

به نام خدا

با عرض سلام

 فتاوای صریح مراجع در مورد قمه زنی (تمام این فتاوا در سایت حضرات ایات عظام موجود است)

 مقام معظم رهبری حضرت ایت الله العظمی خامنه ای(مد ظله العالی )
س: قمه زنى در روز عاشورا چه حکمى‏ دارد؟
ج) قمه زنى علاوه براینکه عرفاً از مظاهر حزن و اندوه شمرده نمى‏شود و در زمان ائمه (علیهم السلام) و پس از آن نیز سابقه ندارد و تأییدى از ائمه معصومین (علیهم السلام) نیز در مورد آن - نه به شکل عام و نه به شکل خاص - نشده است، در حال حاضر وهن مذهب شمرده مى‏شود و جایز نیست.
آیا قمه زدن بطور مخفى حلال است یا اینکه فتواى شریف حضرت عالى عمومیت دارد؟
ج: قمه زنى علاوه بر اینکه از نظر عرفى از مظاهر حزن و اندوه محسوب نمى‏شود و سابقه‏اى در عصر ائمه «علیهم السلام» و زمانهاى بعد از آن ندارد و تأییدى هم به شکل خاص یا عام از معصوم «علیه السلام» در مورد آن نرسیده است، در زمان حاضر موجب وهن و بدنام شدن مذهب مى‏شود بنابراین در هیچ حالتى جایز نیست

  حضرت ایت الله العظمی فاضل لنکرانی (رحمه الله علیه )
 آیا قمه زنى جایز است؟ چنانچه در این مورد نذرى وجود داشته باشد، وظیفه چیست؟
جواب : با توجه به گرایشى که نسبت به اسلام و تشیع بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران در اکثر نقاط جهان پیدا شده، و ایران اسلامى به عنوان امّ القراى جهان اسلام شناخته مى شود، و اعمال و رفتار ملت ایران به عنوان الگو و بیانگر اسلام، مطرح است لازم است در رابطه با مسایل سوگوارى و عزادارى سالار شهیدان حضرت ابى عبدالله الحسین(علیه السلام)به گونه اى عمل شود که موجب گرایش بیشتر و علاقمندى شدیدتر به آن حضرت و هدف مقدس وى گردد. پیداست در این شرایط، مسأله قمه زدن نه تنها چنین نقشى ندارد، بلکه به علّت عدم قابلیت پذیرش و نداشتن هیچگونه توجیه قابل فهم مخالفین، نتیجه سوء بر آن مترتب خواهد شد. لذا لازم است شیعیان علاقمند به مکتب امام حسین(علیه السلام) از آن خوددارى کنند. و چنانچه در این مورد نذرى وجود داشته باشد، نذر واجد شرایط صحّت و انعقاد نیست.

حضرت  ایت الله العظمی  نوری همدانی (مد ظله العالی )
 نظر معظم له در مورد قمه زنی چیست؟
بسمه تعالی  با عرض سلام  چون وهن به مذهب است و ضرر دارد جائز نیست  حسین نوری همدانی

حضرت ایت الله العظمی  تبریزی (رحمه الله علیه  )
در زمان حاضر قمه زدن براى امام حسین (علیه السلام)یا به عشق امام حسین(علیه السلام)چه حکمى دارد؟
بسمه تعالى؛عزادارى حضرت سید الشهداء (علیه السلام) و سایر معصومین (علیهم السلام) بهر صورتى که عنوان جزع بر آن منطبق باشد مطلوبیت شرعى دارد، قمه زنى فى نفسه مانعى ندارد، و لکن دخول آن در جزع محل بحث مى باشد، والله العالم

حضرت ایت الله العظمی  مکارم شیرازی (مد ظله العالی )
نظر جناب عالی راجع به قمه زنی چیست؟
تعظیم شعایر حسینی(ع) از افضل قربات است ولی باید از اعمالی که موجب وهن مذهب و ضرر به بدن می شود اجتناب کرد
و در جواب استفتائی دیگر فرموده اند: تعظیم شعایر حسینی(ع) از بهترین کارهاست و آثار مثبت فراوانی دارد ولی قمه زنی جزو برنامه های حسینی نیست و غالباً سبب می شود که این مراسم عزاداری در نظر دیگران موهون گردد. با زبان خوب و مؤدبانه همه را سفارش کنید که این کار را بطور کامل ترک کنند
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 11:57 صبح روز شنبه 86 دی 29

به نام خدا

با عرض سلام 

سوالی  توسط یکی از  دوستان مطرح شد  لذا پاسخی چهت این سوال تهیه گردید که خدمتتون تقدیم می کنم

سوال : علوم از سالهای قبل تا حال در فیزیک، شیمی و.... پیشرفت کرده­اند؟ روحانیون در پی کشف چه هستند؟ امروز چه پیشرفتی نسبت به صد سال قبل کرده اید؟

پاسخ :برای روشن شدن پاسخ سوال شما توجه به این نکته لازم است که رشد و پیشرفت در علوم مختلف با توجه به حوزه آن علوم متفاوت است بر همین اساس پیشرفت در علوم طبیعی و تجربی با علوم انسانی بسیار متفاوت است از این رو مقایسه پیشرفت این علوم با یکدیگر بدلیل تفاوت حوزه و کار کرد آنها صحیح و منطقی به نظر نمی­رسد به عبارت دیگر از علوم با توجه به حوزه و کار کرد آنها انتظارات متفاوتی وجود دارد و نمی­توان انتظار یکسانی از علوم متفاوت داشت به عنوان نمونه انتظاری که از علم فیزیک، شیمی یا علوم پزشکی و سایر علوم طبیعی و تجربی هست بسیار متفاوت است با انتظاری که از علوم انسانی نظیر حقوق، ادبیات، مدیریت و... است بنابراین نمی­توان معیارها و مقیاسهایی را که برای رشد و پیشرفت در علوم طبیعی وجود دارد را بر علوم انسانی منطبق نمود زیرا حیطه و حوزه این علوم با یکدیگر متفاوت است و هر کدام معیارها و ملاک­های خاص خود را برای ارزیابی و سنجش رشد و پیشرفت دارا هستند

  با روشن شدن این نکته در پاسخ این سوال  عرض کنم حوزه­های علمیه و روحانیون به عنوان پاسداران احکام و معارف اسلام و نگهبانان مرزهای اعتقادی اسلام و طبیبان روح جامعه در طول تاریخ تشیع همواره نقش مهمی در هدایت و جهت دهی به جامعه و افراد آن داشته اند نگاهی گذرا به وضعیت حال حوزه­های علمیه بویژه در طول حیات پر برکت انقلاب اسلامی و مقایسه آن با گذشته گویای رشد و پیشرفت کیفی و کمی حوزه­های علمیه در راستای وظایف خود می­باشد که بر هیچ ناظر منصفی پوشیده نیست؛ تربیت هزاران عالم دینی و کارشناس مسائل دینی در ابعاد مختلف، تبیین و تشریح امور مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، هنری و... از ابعاد دین مبین اسلام، گسترش موسسات تحقیقاتی و پژوهشی و تربیت پژوهشگران در زمینه­های مختلف، تبلیغ و ترویج احکام و معارف دین در قالب­های مختلف و باروش­های نوین و... گوشه­ای از تلاش حوزه­های علمیه و روحانیون در جهت پاسداری از احکام اسلام و هدایت و ارشاد جامعه و تبیین صحیح اسلام و مبارزه با انحرافات و کجرویهاست که با گذشته قابل مقایسه نیست بنابراین اگر محققان و پژوهشگران و متخصصان در علوم فیزیک، شیمی و پزشکی بدنبال کشف مسائل جدید و حلّ مشکلات و ایجاد تحّول و پیشرفت در جامعه هستند روحانیون بدنبال کشف گوهرهای پاک انسانی و تربیت انسانهایی هستند که با استفاده از علوم و دانشهای نوین روز آنرا در خدمت رشد و پیشرفت جامعه اسلامی قرار دهند و اگر متخصصان علوم طبیعی و تجربی و سایر علوم در پی فراهم آوردن زمینه­های رشد و پیشرفت مادی جامعه هستند روحانیون بعنوان پزشکان روح و طبیبان معنوی جامعه در پی ایجاد زمینه­های رشد پیشرفت معنوی در کنار این پیشرفت مادی هستند تا در سایه آن جامعه برخوردار از حیات معنوی و انسانی گردد و گرنه بدون حیات معنوی و روحی که در سایه تعالیم دین میسر می­شود، پیشرفت و رشد مادی صرف نمی­تواند جامعه­ای مطلوب و در خور حیات انسانی را برای انسانها به ارمغان بیاورد و به یقین چنین پیشرفتی پا را از عرصه حیوانیت بیرون نخواهد گذاشت. همان چیزی که در جوامع غربی مشاهده می­کنیم که پیشرفت و توسعه در زمینه­های علم و صنعت و تکنولوژی پس رفت و عقب ماندگی در زمینه اخلاقی و معنوی را بدنبال داشته است؛ بنابراین تعمیم شاخصهی پیشرفت در علوم فیزیک و شیمی و... به علوم انسانی و از جمله علوم دینی و حوزوی تصوری نابجاست و برای ارزیابی پیشرفت حوزه­های علمیه باید به شاخصه­های رشد و پیشرفت در علوم دینی و مقایسه وضعیت کنونی با وضعیت گذشته حوزه و روحانیت توجه داشت سخن را با کلامی از مرحوم امام(ره) پایان می­بریم که فرمودند:((تردیدی نیست که حوزه­های علمیه و علماء متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهم ترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بوده اند علماء بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نموده اند تا مسائل حلال و حرام الهی را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند اگر فقهاء عزیز نبودند معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان علوم قرآن و اسلام اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بخورد  توده­ها داده بودند.))( منشور روحانیت، مرحوم امام، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374، ص2)

یا حق

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:2 عصر روز جمعه 86 دی 28

به نام خدا
با عرض سلام
متن زیر پرسش و پاسخی است که  با یک کاربر اینترنتی داشته ام  امیدوارم پاسخگوی سوالی از سوالات دوستان عزیز باشد  (لازم یه ذکر است  که چون از ایشان کسب اجازه نکرده بودم  لذا  به جای نام ایشون از کاربر اینترنتی استفاده نمودم )

کاربر اینترنتی : سلام یک سوال بپرسم
گیرم محشر شده جنت  و جهنمی بود تکلیف همه روشن شد بعد چی می شه ؟؟ اگه چیزی همون طور که هست بمونه که بی معنیه ؟؟
سخن آشنا : دوست عزیز من هم می تونم برای پاسخ سوالتون یک سوال ازتون بپرسم ؟  شما چرا غذا می خورید ؟؟ چه لزومی داره ادم غذا بخوره ؟؟

کاربر اینترنتی :  خوب من نیاز دارم از جایی برای حیات منبع انرژی کسب کنم  و به همین خاطر غذا می خورم . البته متوجه نشدم سوال شما چه توجیهی از سوال من میتونه باشه!    من میگم مثلا اگه من هر چی بخوام فراهم باشه دیگه تلاش بی معنیه و اگه تلاشی نباشه زندگی بی معنی!   قبول دارین؟
خوب حالا رفتیم جزا وپاداشمونو گرفتیم بعدش چی!   اگه اونجا ابدیه چه لذتی داره!؟
سخن آشنا : پس به نظر شما هم انسان غذا می خوره چون به اون نیاز داره و با خوردن غذا نیازش برطرف می شه  و همین براورده شدن نیاز بهترین دلیل برای خوردن غذا هستش  درسته ؟؟

کاربر اینترنتی : بگذریم فکر کنم یا  منظورم رو نتونستم برسونم یا شما متوجه نشدید  خوب نیاز وجود داره که سعی در برطرف کردنش می کنیم .
اگه نباشه ؟؟   یعنی نیازی حس نشه ؟؟  چون همه  چی هست و  در دسترس
سخن آشنا : دوست عزیز  بنده متوجه منظور شما شده ام و از قصد این سوالات رو مطرح نمودم  حالا بیشتر توضیح می دم  ببینید انسان غذا می خوره  چون با غذا خوردن نیاز گرسنگیش رفع می شه    ارضای این نیاز فقط با میل نمودن غذا ممکنه  و اگه این کار رو نکنه مشکلات زیادی براش به بار می اد  نزدیکی به خدا که نصیب  انسانهای مومن می شه  یک نیاز انسانه  اما این نیاز از اون نیازهایی که لذت بدست اوردنش همیشگیه  وقتی که انسان به این نیاز خودش دست پیدا نمود  هیچ چیز براش تکراری  و خسته کننده و ... نمی شه چون تکراری وجود نداره  هر چی بخواد  هست   حالا اگه گفته بشه خوب به این لذت نرسه چی می شه جواب می دیم خیلی راحته در یک مثال خیلی کوچک غذا خوردن فقط 4 یا 5 روز غذا نخورید تا متوجه بشید اگه انسان به نیازش پاسخ نده چه بلایی سرش می اد

کاربر اینترنتی : سلام     از پاسختون خیلی ممنونم.باید اعتراف کنم جواب به تمام معنا بود.هرگز فراموش نمی کنم. دعا می کنم هر کی هستید شایسته همین لطف الهی که گفتید باشید.     بازم سپاسگذارم.
سخن آشنا : خداوند را شاکرم که این توفیق را به بنده داد که پاسخ سوال شما از  طریق بنده باشد برایتان آرزوی موفقیت و عاقبت به خیری می کنم .انشاء الله همه  با هم مشمول الطاف الهی باشیم
یا حق

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 9:47 عصر روز جمعه 86 دی 28

به نام خدا
با عرض سلام
در مورد کتابسوزی ایران برخی قرائن خارجی در کار است که  این مساله  توهمی بیش نیست از جمله:
1)یکی اینکه اساساً تاریخ وجود کتابخانه‎ای را در ایران ضبط نکرده است، اگر در ایران کتابخانه هائی وجود می‎داشت، فرضاً سوختن آنها ضبط نشده بود، اصل وجود کتابخانه ضبط می‎شد، خصوصاً با توجه به اینکه می دانیم اخبار ایران وتاریخ ایران بیش از هر جای دیگر در تواریخ اسلامی وسیلة خود ایرانیان یا اعراب ضبط شده است.
2) در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب می‎کرد اگر کتابسوزی در ایران رخ داده باشد حتماً ضبط شود وبا آب وتاب فراوان هم ضبط شود وآن جریان شعوبیگری است. شعوبیگری هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامی عدالتخواهانه وضد تبعیض بود، ولی بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژاد پرستانه وضد عرب. ایرانیان شعوبی مسلک، کتابها در مثالب و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفی از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان می‎نوشتند و پخش می‎کردند: جزئیاتی از لابلای تاریخ پیدا می‎کردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمی‎کردند.
اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگی داشت که کتابخانها را آتش زده بود، خصوصاً کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجری اوج گرفته بودند و بنی‎العباس به حکم سیاست ضد اموی وضد عربی که داشتند به آنها پر و بال می‎دادند درباره‎اش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صد کلاغ کرده و جار و جنجال راه می‎انداختند، و حال آنکه شعوبیه تفوّه به این مطلب نکرده‎اند و این خود دلیل قاطعی است بر افسانه بودن قصه کتابسوزی ایران.
خلاصة سخن این شد که تا قرن هفتم هجری یعنی حدود ششصد سال بعد از فتح ایران ومصر ، در هیچ مدرکی ( چه اسلامی وچه غیر اسلامی) سخن از کتابسوزی مسلمین نیست. برای اولین بار درقرن هفتم این مساله طرح می‎شود. کسانی که طرح کرده‎اند اولاً هیچ مدرک و مأخذی نشان نداده‎اند وطبعا از این جهت نقلشان اعتبار تاریخی ندارد، و اگر هیچ ضعفی جز این یک ضعف نبود، برای بی اعتباری نقل آنها کافی بود.
تازه همه آنها به استثنای ابوالفرج وقفطی، وجود شایعه‎ای را بر زبانها روایت کرده‎اند نه وقوع حادثه را، و در شریعت روایت و قانون نقل تاریخی، هرگاه مورخ به جای نقل حادثه‎ای، «بر سر زبانها بودن» آن حادثه را نقل کند، به جای آنکه بگوید چنین حادثه‎ای واقع شده بگوید «گفته می شود چنین حادثه ای واقع شده» نشانه این است که حتی خود گوینده اعتمادی به وقوع آن حادثه ندارد.
و بعلاوه، نقلهای قرن هفتم که ریشه و منبع سایر نقلهاست، یعنی نقل عبداللطیف و ابو الفرج وقفطی، در متن خود مشتمل بر دروغهای قطعی است که سند بی اعتباری آنهاست
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 12:45 صبح روز جمعه 86 دی 28

به نام خدا
با عرض سلام
تعدد زوجات در دورة ساسانی جاری و معمول بوده است. و جای انکار نیست . ازهرودوت یونانی و استرابون در عصر هخامنشی گرفته تا مورخین عصر حاضر این مطلب را تایید کرده اند .
هرودوت دربارة طبقة اشراف عهد هخامنشی می‏گوید:
« هر کدام از آنها چند زن عقدی دارند ولی عدة زنان غیرعقدی بیشتر است.» (مشیرالدوله، تاریخ ایران باستان، جلد ششم، چاپ جیبی/ 1535.)
استرابون دربارة همین طبقه می‏گوید: «آنها زنان زیاد می‏گیرند و با وجود این ، زنان غیرعقدی بسیار دارند.» (همان ص 1543
)
ژوستین از مورخان عصر اشکانی دربارة اشکانیان می‏گوید: «تعداد زنان غیرعقدی در میان آنها و بخصوص در خانوادة سلطنتی از زمانی متداول شده بود که به ثروت رسیده بودند، زیرا زندگانی صحراگردی مانع از داشتن زنان متعدد است.(همان ص
2693)
آنچه در ایران باستان در میان طبقة اشراف معمول بوده است چیزی بالاتر از تعدد زوجات یعنی حرمسرا بوده است و لهذا نه محدود به حدی بوده است، مثلاً چهار تا یا بیشتر یا کمتر، و نه مشروط به شرطی از قبیل عدالت و تساوی حقوق زنان و توانایی مالی یا جنسی، بلکه همان‏طور که نظام اجتماعی، یک نظام طبقاتی بوده است، نظام خانوادگی نیز چنین بوده است.
دختر مستقلاً حق اختیار شوهر نداشت. این حق به پدر اختصاص داشت. اگر پدر در قید حیات نبود، شخص دیگر اجازة شوهر دادن دختر را داشت. این حق نخست به مادر تعلق می‏گرفت و اگر مادر مرده بود متوجه یکی از عموها یا داییهای او می‏شد. (ایران در زمان ساسانیان/ کریستین سن 346 و 347.)
شوهر بر اموال زن ولایت داشت و زن بدون اجازة شوهر حق نداشت در اموال خویش تصرف کند. به موجب قانون زناشویی فقط شوهر شخصیت حقوقی داشت. (همان /ص 351)
شوهر می‏توانست به وسیلة یک سند قانونی زن را شریک خویش سازد. در این صورت زن شریک‏المال می‏شد و می‏توانست مثل شوی خود در آن تصرف کند. فقط بدین وسیله زوجه می‏توانست معاملة صحیحی با شخص ثالث به عمل آورد. (همان ، ص 352)
هرگاه شوهری به زن خود می‏گفت: از این لحظه تو آزاد و صاحب اختیار خودت هستی، زن بدین وسیله از نزد شوهر خود طرد نمی‏شد، ولی اجازت می‏یافت به عنوان «زن خدمتکار» (چاکر زن) شوهر دیگری اختیار کند... فرزندانی که در ازدواج جدید در حیات شوهر اولش می‏زایید، از آنِ شوهر اولش بود؛ یعنی زن تحت تبعیت شوهر اول باقی می‏ماند. (همان ، ص 353.)
شوهر حق داشت یگانه زن خود را یا یکی از زنانش را (حتی زن ممتاز خود را) به مرد دیگری که بی‏آنکه قصوری کرده باشد محتاج شده بود بسپارد (عاریه بدهد)، تا این مرد از خدمات آن زن استفاده کند؛ رضایت زن شرط نبود. در این صورت شوهر دوم حق دخل و تصرف در اموال زن را نداشت و فرزندانی که در این ازدواج متولد می‏شدند، متعلق به خانوادة شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب می‏شدند... این عمل را از اعمال خیر می‏دانستند و کمک به یک هم دین تنگدست می‏شمردند.
خلاصه این است که برای اینکه نام خانواده‏ها محفوظ بماند و اصل مالکیت خاندانهایی که حق مالکیت داشته‏اند متزلزل نشود و ثروتی که از آنها باقی می‏ماند به دست بیگانه نیفتد، اگر کسی می‏مرد و فرزند پسری از او باقی نمی‏ماند و به اصطلاح اجاقش کور می‏ماند، «ازدواج نیابی» بعد از قوتش انجام می‏دادند.
در باب ارث مقرر بود که زن ممتاز و پسرانش یکسان ارث ببرند. به دختران شوهر نکرده نصف سهم می‏دادند. چاکر زن و فرزندان او حق ارث نداشتند، ولی پدر می‏توانست قبلاً چیزی از دارایی خود را به آنان ببخشد یا وصیت کند که پس از مرگ به آنان بدهند. (همان /357.)

ملاک و محور مقررات خانوادگی دو چیز بوده و همة مقررات برای حفظ آندو بوده است: نژاد، ثروت.
ازدواج با محارم که سنتی رایج بوده [و] در آن عهد و از دوران پیشین سابقه داشته است روی همین اساس قرار داشته است؛ یعنی خاندانها برای اینکه مانع اختلاط خون خود با بیگانه و افتادن ثروت خود در اختیار بیگانه بشوند کوشش می‏کرده‏اند تا حد امکان با اقربای نزدیک خود ازدواج کنند، و چون این عمل بر خلاف مقتضای طبع بوده، با زور و قدرت مذهب و اینکه اجر و پاداشش در جهان دیگر عظیم است و کسی که امتناع ورزد جایش در دوزخ است، آن را کم و بیش به خورد مردم می‏داده‏اند.
در صدر اسلام ازدواج با محارم میان زردشتیان امر رایجی بوده است، لهذا این مسأله پیش آمده است که گاهی بعضی از مسلمین، بعضی از زردشتیان را به علت این کار مورد ملامت و دشنام قرار می‏دادند و آنها را بدین سبب زنازاده می‏خواندند، اما ائمة اطهار مسلمانان را از این بدگویی منع می‏کردند، تحت این عنوان که این عمل در قانون آنها مجاز است و هر قومی نکاحی دارند و اگر مطابق شریعت خود ازدواج کنند فرزندانشان زنازاده محسوب نمی‏شوند. (وسائل الشیعه، چاپ امیر بهادر، ج 3، ابواب مواریث، ص 368.)
و هم در روایات باب «حدود» آمده است که در حضور امام صادق (ع) شخصی از شخص دیگر پرسید که با آن مردی که از او طلبکار بودی چه کردی؟ آن مرد گفت: او یک ولدالزّنایی است. امام سخت برآشفت که این چه سخنی بود؟ آن شخص گفت: قربانت گردم، او مجوسی است و مادرش دختر پدرش است و لهذا هم مادرش است و هم خواهرش پس قطعاً ولدالزّناست. امام فرمود: مگر نه این است که در دین آنها این عمل جایز است و او به دین خود عمل کرده است؟ پس تو حق نداری او را ولدالزّنا بخوانی. (وسائل الشیعة، چاپ امیر بهادر، ابواب الحدود، ص 439.)
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 12:38 صبح روز جمعه 86 دی 28

به نام خدا
با عرض سلام
 از جمله شبهاتی که دوستان در مبحث مربوط به برده داری داشتند این مساله  است که  آیا توی عربستان و حجاز فقط این روال برده داری وجود داشته یا توی کشورهای صاحب تمدن مثل ایران هم وجود داشته ؟ و با این سوال قصد دارند ثابت کنند که اسلام باعث ورود برده داری به ایران شده است  در  مورد این شبهه می توان گفت حتی اگر  برده داری در ایران قبل از اسلام هم  نباشد هم  چون
اسلام به هیچ وجه مسلمانان را تشویق به برده داری ننموده است بلکه همیشه انان را تشویق به ازاد نمودن برده ها  نموده  در نتیجه  اگر در جامعه ای برده داری نباشد  با توجه به تاکید فراوان اسلام به ازاد نمودن  بردگان  به هیچ وجه انها دنبال اینکار نمی رفتند.
اما جهت توضیح کامل و رفع کامل این شبهه  نظام اجتماعی ایران را در زمان ساسانی  بررسی می نماییم ( در نگارش این مطالب از کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران  ، تالیف استاد شهید  مطهری استفاده شده است )
جامعه اجتماعى ایران ساسانى جامعه طبقاتى و صنفى بوده و اصول و نظامات طبقاتى به شدیدترین وجهى در آن اجرا مى شده است 
البته نظام طبقاتى را ساسانیان اختراع نکردند . بلکه از دوره هخامنشیان و اشکانیان معمول و مجرى بوده است  (تاریخ ایران باستان , تالیف  مشیرالدوله , چاپ  جیبى , جلد ششم , صفحه 1500 و جلد نهم , صفحه 2684 . ایضا تاریخ ایران , تالیف  مشیرالدوله , صفحات  16 و 123 و 240) . ساسانیان این نظام را تجدید و تایید و تقویت  کردند .
مسعودى در مروج الذهب جلد 1 , صفحه 152مى نویسد :اردشیر بن بابک  سر سلسله ساسانیان مردم را هفت  طبقه قرار داد . هم او در( التنبیه و الاشراف  صفحه 76) مى نویسد :
چون در جریان کار ضحاک  , کاوه که آهنگرى بیش نبود توانست  ملک  ضحاک را واژگون سازد , اردشیر در فرمان معروف  خود , پادشاهان پس از خویش را از خطرى که از ناحیه طبقه عوام پیش مى آید برحذر داشت 
 در کامل ابن اثیر مى خوانیم که :هنگامى که لشکر مسلمین و سپاه ایران در قادسیه به هم رسیدند , رستم فرخ زاد , (( زهره بن عبدالله )) را که به عنوان مقدمه الجیش مسلمین پیشاپیش آمده و با جماعت  خود اردو زده بود به حضور خود طلبید و منظورش این بود بلکه با نوعى مصالحه کار را تمام کند که به جنگ  نکشد . به او گفت  : شما مردم عرب  همسایگان ما بودید و ما به شما احسان مى کردیم و از شما نگهدارى مى نمودیم و چنین و چنان مى کردیم . زهره بن عبدالله گفت  : امروز وضع ما با اعرابى که تو مى گویى فرق کرده است  , هدف  ما با هدف  آنها دو تاست  , آنها به خاطر هدفهاى دنیوى به سرزمینهاى شما مى آمدند و ما به خاطر هدفهاى اخروى . ما همچنان بودیم که تو وصف  کردى , تا خداوند پیامبر خویش را در میان ما مبعوث  فرمود و ما دعوت  او را اجابت  کردیم , او به ما اطمینان داد که هر که این دین را نپذیرد خوار و زبون خواهد شد و هر که بپذیرد عزیز و محترم خواهد گشت  . رستم گفت  : دین خودتان را براى من توضیح بده : گفت  : پایه اسایش اقرار بو حدانیت  خدا و رسالت  محمد است  گفت  : نیک  است  , دیگر چى ؟ گفت  : دیگر آزاد ساختن بندگان خدا از بندگى بندگان براى اینکه بنده خدا باشند نه بنده بنده خدا . گفت  : نیک  است  و دیگر چى ؟ گفت  : دیگر اینکه همه مردم از یک  پدر و مادر ( آدم و حوا ) زاده شدند و همه با هم برادر و برابرند : گفت  : این هم بسیار نیک  است  .
سپس رستم گفت  : حالا اگر اینها را پذیرفتیم بعد چه مى کنید حاضرید برگردید ؟ گفت  : آرى به خدا قسم , دیگر جز براى تجارت  و یا احتیاجى دیگر نزدیک  شهرهاى شما هم نخواهیم آمد . رستم گفت  سخنت  را تصدیق مى کنم اما متاسفم که باید بگویم از زمان اردشیر رسم بر این است  که به طبقات  پست  اجازه داده نشود دست  به کارى که مخصوص طبقات  عالیه و اشراف  است  بزنند , زیرا اگر پا از گلیم خویش درازتر کنند مزاحم طبقات  اشراف  مى شوند . زهره بن عبدالله گفت  : بنابراین ما از همه مردم براى مردم بهتریم , ما هرگز نمى توانیم با طبقات  پایین آنچنان رفتار کنیم که شما مى کنید , ما معتقدیم امر خدا را در رعایت  طبقات  پایین اطاعت  کنیم و اهمیت  ندهیم به اینکه آنها امر خدا را درباره ما اطاعت  مى کنند یا نمى کنند ( کامل ابن اثیر , جلد 2 , صفحه 319 - 320 . )
آقاى سعید نفیسى مى گوید :
از اختلافات  دینى و طریقتى که بگذریم , چیزى که بیش از همه در میان مردم ایران نفاق افکنده بود امتیاز طبقاتى بسیار خشنى بود که ساسانیان در ایران برقرار کرده بودند و ریشه آن در تمدنهاى ( ایرانى ) پیشین بوده , اما در دوره ساسانى بر سختگیرى افزوده بودند .
در درجه اول هفت  خانواده اشراف  و پس از ایشان طبقات  پنجگانه امتیازاتى داشتند و عامه مردم از آن محروم بودند تقریبا مالکیت  انحصار به آن هفت  خانواده ( هفت  فامیل ) داشت  ایران ساسانى که از یک  سو به رود جیحون و سوى دیگر به کوههاى قفقاز و رود فرات  مى پیوست  , ناچار حدود صد و چهل میلیون جمعیت  داشته است  . اگر عده افراد هر یک  از هفت خاندان را صد هزار تن بگیریم , شماره ایشان به هفتصد هزار نفر مى رسد , و اگر فرض کنیم که مرزبانان و دهگانان که ایشان نیز تا اندازه اى از حق مالکیت  بهره مند بوده اند نیز هفتصد هزار نفر مى شده اند تقریبا از این و چهل میلیون , یک  میلیون و نیم حق مالکیت  داشته و دیگران همه از این حق طبیعى خداداد محروم بوده اند ناچار هر آیین تازه اى که این امتیازات ناروا را از میان مى برد و برابرى فراهم مى کرد و به این ملیونها مردم ناکام حق مالکیت  مى داد و امتیازات  طبقاتى را از میان مى برد , همه مردم با شور و هیجان بدان مى گرویدند (تاریخ اجتماعى ایران , جلد دوم , صفحه 24 - 25 )
در شاهنامه فردوسى که منابعش همه ایرانى و زردشتى است  داستان معروفى آمده است  که به طور واضح نظام طبقاتى عجیب  و طبقات  بسته و مقفل آن دوره را نشان مى دهد , که تحصیل دانش نیز از مختصات  طبقات  ممتاز بوده است 
مى گوید در جریان جنگهاى قیصر روم و انوشیروان , قیصر به طرف  شامات  که در آنوقت  در تصرف  انوشیروان بود قشون کشید , و سپاه ایران به مقابله پرداخت  . در اثر طول کشیدن مدت  , خزانه ایران خالى شد , انوشیروان با بوذر جمهر مشورت  کرد , قرار بر این شد که از بازرگانان قرضه بخواهند گروهى از بازرگانان دعوت  شدند , در آن میان یک  نفر (( موزه فروش )) بود که از نظر طبقاتى چون کفشگر بود از طبقات  پست  به شمار مى آمد , گفت  من حاضرم تمام قرضه را یکجا بدهم , به شرط اینکه اجازه داده شود یگانه کودکم که خیلى مایل است  درس بیاموزد به معلم سپرده شود 
بدو کفشگر گفت  کاین من دهم
سپاسى ز گنجور بر سر نهم
بدو کفشگر گفت  کاى خوب  چهر
نرنجى بگویى به بوذر جمهر
که اندر زمانه مرا کودکى است
که بازار او بر دلم خوار نیست
بگویى مگر شهریار جهان
مرا شاد گرداند اندر نهان
که او را سپارم به فرهنگیان
که دارد سر مایه و هنگ  آن
فرستاده گفت  این ندارم برنج
که کوتاه کردى مرا راه گنج
بیامد بر شاه بوذرجمهر
که اى شاه نیک  اختر خوب  چهر
یکى آرزو کرد موزه فروش
اگر شاه دارد به گفتار گوش
فرستاده گفتا که این مرد گفت
که شاه جهان با خرد باد جفت
یکى پور دارم رسیده به جاى
به فرهنگ  جوید همى رهنماى
اگر شاه باشد بدین دستگیر
که این پاک  فرزند گردد دبیر
به یزدان بخواهم همى جان شاه
که جاوید بادا سزاوار گاه
بدو گفت  شاه اى خردمند مرد
چرا دیو چشم تو را خیره کرد ؟ !
برو همچنان باز گردان شتر
مبادا کزو سیم خواهیم و زر
چو بازارگان بچه گردد دبیر
هنرمند و با دانش و یاد گیر
چو فرزند ما بر نشیند به تخت
دبیرى بیایدش پیروز بخت
هنر یابد ار مرد موزه فروش
سپارد بدو چشم بینا و گوش
به دست  خردمند مرد نژاد
نماند جز از حسرت  و سرد باد
بما بر پس از مرگ  نفرین بود
چو آیین این روزگار این بود
هم اکنون شتر باز گردان به راه
درم خواه و از موزه دوزان مخواه
فرستاده برگشت  و شد با درم
دل کفشگر زان درم پر زغم
(
شاهنامه فردوسى , چاپ  سازمان کتابهاى جیبى , جلد ششم , صفحات 258 - 260 )

کریستن سن مى گوید : به طور کلى بالا رفتن از طبقه اى به طبقه دیگر مجاز نبود , ولى گاهى استثناء واقع مى شد , و آن وقتى بود که یکى از آحاد رعیت  , اهلیت  و هنر خاصى نشان مى داد , در این صورت  بنابر نامه (( تنسر )) آن را ( باید ) بر شهنشاه عرضه کنند , بعد تجربت  موبدان و هرابذه و طول مشاهدات  , تا اگر مستحق بدانند به غیر طائفه الحاق فرمایند ... مردمان شهرى نسبه وضع خوبى داشتند , آنان هم مانند روستائیان مالیات  سرشمارى مى پرداختند ولى گویا از خدمات  نظامى معاف  بودند و به وسیله صناعت  و تجارت  صاحب  مال و جاه مى شدند . اما احوال رعایا به مراتب  از آنان بدتر بود , مادام العمر مجبور بودند در همان قریه ساکن باشند و بیگارى انجام دهند و در پیاده نظام خدمت  کنند به قول آمیانوس مارسلینوس : (( گروه گروه )) از این روستائیان پیاده از پى سپاه مى رفتند گویى ابدالدهر محکوم به عبودیت هستند , به هیچ وجه مزدى و پاداشى به آنان نمى دادند )) ... در باب احوال رعایایى که در زیر اطاعت  اشراف  و ملاک  بوده اند اطلاع بیشترى نداریم . امیانوس گوید : (( اشراف  مزبور خود را صاحب  اختیار جان غلامان و رعایا مى دانستند )) . وضع رعایا در برابر اشراف  و ملاک  به هیچ وجه با احوال غلامان تفاوتى نداشت  ... با وجود این نظر به اهمیت  فوق العاده اى که زراعت  در دین زردشت  داشته , چنانکه کتابهاى مقدس در ستایش این کار مبالغه کرده اند , مسلم است  که حقوق قانونى زارعین از روى کمال دقت  معین بوده است  , چند نسک از نسکهاى اوستا محتوى قواعد و احکامى در این خصوص بوده اند (ایران در زمان ساسانیان , کریستین سن ، صفحات  343 - 346 . ) کریستن سن در فصل هشتم کتاب  خویش نیز نمونه ها و دلائل و قرائنى براى زندگى خشن طبقاتى آنروز ذکر مى کند. 

بحث  دیگر درباره نظامات  اجتماعى ایران مربوط است  به رژیم حکومت ساسانیان , حکومت  ساسانیان استبدادى محض بوده است  . آنان خود را آسمانى نژاد و مظهر خدا مى دانستند و از مردم به کمتر از سجده راضى نمى شدند , و مردم با این وضع خو گرفته بودند . کسانى که قصد اشنایی  از این نظر با  جامعه ایرانى آنروز را دارند  مى توانند رجوع کنند به کتابهاى : تاریخ ادبیات  ادوارد براون , جلد اول ترجمه آقاى على پاشا صالح. و کتاب  تمدن ایرانى , تالیف  جمعى از خاورشناسان , ترجمه دکتر بهنام, و تاریخ اجتماعى ایران , تالیف  سعید نفیسى , جلد دوم, و مخصوصا ایران در زمان ساسانیان , تالیف  کریستن سن محقق دانمارکى , ترجمه رشید یاسمى 

یا حق

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 12:29 صبح روز جمعه 86 دی 28

چگونگی برخورد اسلام با مساله برده داری

اسلام تمام افراد بشر را از یک پدر و مادر می داند و هیچ امتیازی برای رنگ ،ثروت ،مقام ،قبیله نژاد و ... قائل نمی شود . اسلام تنها امتیاز را تقوا می داند و گرامیترین مردمان را پرهیزکارترین انان می داند اسلام مردم را مانند دانه های شانه برابر می داند الناس کلهم سواء کاسنان المشط (مردم مانند دانه های شانه برابرند ) در نگاه اسلام نابودی ملتها و اقوام مختلف ،ناشی از عدم مساوات انان در برابر قانون حق و اجرا نشدن انم در سطح جامعه است . این رویکرد بر خلاف نظر ارسطو است که می خواهد ثابت کند ،غلام و برده فطرتا وجود داشته و وجود خواهد داشت .به عبارت دیگر بردگی را نزد عدهای فطری نمی داند و می گوید خداوند عده ای از مردم را افرید تا برده و غلام دیگران باشند (روح القوانین ترجمه علی اکبر مهتدی ص 415)  
اسلام بردگی را بهیچ وجه فطری نمی داند و اعتقاد ندارد که خداوند دو نوع انسان افریده است اسلام بر خلاف اعتقاد مردم یونان باستان و عربستان در حق بردگان –مبنی بر اینکه انان هیچ گونه حقوق اجتماعی ندارند – ضمن احترام به شخصیت ایشان انان را در صف بقیه مردم شمرده و برای انان حقوق متناسب وضع کرده است اگر احیانا در حقوق انان اختلاف ناچیزی دیده می شود به جهت مصلحت خود بردگان و رعایت مصالح اجتماع می باشد و هیچ گونه تحقیر و توهینی در ان منظور نبوده است در این زمینه می توان به مسلمان شدن بردگان و کنیزان استناد کرد چرا که اگر توهینی به خود در این دین می دیدند  با وجود اذیتهای مشرکان مسلمان نمی شدند بلکه انها دین اسلام را دین  ازادی و برابری بین انسانها یافته بودند  و به همین دلیل به این دین عشق می ورزیدند  
 اسلام بر خلاف روشهای ظالمانه و غیر انسانی بسیاری از نقاط جهان ،شالوده  یک روش عادلانه را پی ریزی کرد و در مجموع شرایطی برای بردگان فراهم ساخت که انان به مقامات و درجات مهم علمی و سیاسی در جامعه اسلامی دست یافتند حتی حکومت ممالیک مدت ها بر بسیاری از نقاط کشورهای اسلامی پدیدار شد در حقیقت اسلام با فراهم نمودن شرایط انسانی و عاطفی برای زندگی بردگان انان را از سراسر دنیا مشتاق پیوستن به جامعه اسلامی نمود و انان در بازگشت به وطن خود همراه با ازادی مبلغ و مروج دین اسلام شدند .اسلام راه برده شدن  افراد ازاد را گشود . به یقین یکی از عوامل دگرگونی نظام بردگی در جهان نقش اسلام در این زمینه بوده است کنیزان نیز در مشمول این قاعده بودند . انان که در جنگ با مسلمان اسیر می شدند و یا به صورت کالای تجاری وارد ممالک اسلامی می شدند با فرهنگ اسلامی و مزایای نجات بخش ان اشنا شده و همانند دیگر مردم در جامعه اسلامی زندگی می کردند مالکیت کنیز شبیه عقد ازدواج بود و موجب محرمیت به مالک می گردید کفتنی است که مادر برخی از ائمه (ع) نیز کنیز بوده اند  
الغای یکباره بردگی به طور کامل در ان زمان ممکن نبود منتسیکو درباره رها ساختن دسته جمعی بردگان در یک  زمان چنبن می نویسد : (ازاد کردن عده بی شماری از غلامان به وسیله وضع یک قانون مخصوص ،صلاح نیست زیزا موجب اختلال نظام اقتصادی جامعه می گردد و حتی معایب اجتماعی و سیاسی دارد برای مثال در ولسینی چون غلامان ازاد شده حق رای دادن در انتخابات را پیدا کرده بودند حائز اکثریت گردیده و قانونی وضع کردند که به موجب ان هر کس از افراد ازاد عروسی کند ،یکی از غلامان ازاد شده باید در شب اول عروسی با دختر تازه عروس بخوابد و شب دوم او را تسلیم داماد کند .بنابرین ازاد سازی غلامان باید تدریجی و همراه با فرهنگ سازی های لازم و مناسب باشد برای مثال قانون گذار ممکن است اجازه دهد غلامان از عواید کارهایشان خود را از ارباب خویش خریداری  نموده .و یا دوره غلامی را محدود کنند ) (منتسیکو ،روح القوانین ،ص 428 تهران ،امیر کبیر ،چ هفتم ) به این کار مکاتبه گفته می شود که قرنها قبل از منتسیکو در قوانین اسلامی وضع شده است

اکنون این سوال پیش می اید که با ان همه توجه اسلام نسبت به فلامان و ازادی انان ،چرا اسلام یکباره بردگی را لغو نکرد و راهای برده داری را از بین نبرد ؟ در پاسخ به این مساله باید به چند نکته اساسی توجه کرد  

الغای بردگی

الغای بردگی به طور کامل در ان زمان میسر نبود زیرا :
الف )نظام اقتصادی مردم ان روز به هم می خورد و زندگی از هم می پاشید از این جهت اسلام راه دیگری را پیش گرفت که در ضمن ان بردگی به تدریج از بین می رفت. بدون انکه نظام اجتماعی و اقتصادی جامعه از بین برود  از این رو در مرحله نخست همگان را ترغیب به کار و کوشش و دوری از تنبلی ؟،بی کاری و عیاشی نمود تا جامعه از وضعیت سابق که همه کارها بر دوش بردگان بود فاصله گیرد سپس راهای زیادی برای رهایی بردگان قرار داد تا بتدریج هم بردگی لغو گردد و هم مردم به زندگی فعال و دور از عیاشی عادت کنند .
ب) گوستالیون می گوید :از انجایی که بردگان از دیر زمان تحت رقیت زیست کرده و در اثر زندگی طفیلی خود بی تجربه و بی استعداد با امدهاند از این جهت اگر اسلام همه انها را یکباره از قید بردگی ازاد می ساخت ممکن بود در اثر نداشتن تجربه کافی و لیاقت قادر به تشکیل زندگی مستقل و اداره ام نباشند . در نتیجه مانند غلامان قدیم امریکا که بعد از ازاد شدن بر اثر علت یاد شده به کلی نیست و نابود شده اند از بین می رفتند (گوستاولین ،تمدن اسلام و عرب ص 482) از این رو اسلام در عین انکه برای خلاصی بردگان ،فکری اساسی و برنامه کاملی تنظیم کرده از امور یاد شده غفلت نورزیده است
ج)امکانات حکومت تازه تاسیس ان زمان به اندازه ای نبود که اسیران جنگی را در اماکن خاصی نگهداری کند مارسل بوازار در این باره می نویسد (اسلام به خاطر تامین جانی و جلوگیری از تجاوز به اسیران جنگی انها را طبق ضوابطی در قبایل عرب به عن.ان برده یا کنیز تقسیم می کرده ولی به تدریج انان را از تمام حقوق شهروندان مسلمان بهرمند می کرده است )(مارسل بوازار ،اسلام و حقوق بشر،ترجمه دکتر محسن مویدی )( دفتر نشر فرهنگ اسلامی)  ص 49
د) در جنگهایی که بین مسلمانان و غیر مسلمین وجود داشت کافران ،اسیران مسلمانان را برده می ساختند  و اسلام ناچار به مقابله به مثل بوده و اگر می خواست غیر از این عمل کند نیرو و هزینه سنگین لازم برای نگه داری اسیران و جلوگیری از قیام و شورش  انان را نداشت و نمی توانست مانع فرار و پیوستن انها به جبهه دشمن  شود از طرف دیگر برده شدن مسلمانان زمینه تضعیف روحی مسلمین و جنگ روانی کافران را فراهم می کرد
ه) منتسیکو درباره رها ساختن دسته جمعی بردگان در یک  زمان چنبن می نویسد : (ازاد کردن عده بی شماری از غلامان به وسیله وضع یک قانون مخصوص ،صلاح نیست زیزا موجب اختلال نظام اقتصادی جامعه می گردد و حتی معایب اجتماعی و سیاسی دارد برای مثال در ولسینی چون غلامان ازاد شده حق رای دادن در انتخابات را پیدا کرده بودند حائز اکثریت گردیده و قانونی وضع کردند که به موجب ان هر کس از افراد ازاد عروسی کند ،یکی از غلامان ازاد شده باید در شب اول عروسی با دختر تازه عروس بخوابد و شب دوم او را تسلیم داماد کند .بنابرین ازاد سازی غلامان باید تدریجی و همراه با فرهنگ سازی های لازم و مناسب باشد برای مثال قانون گذار ممکن است اجازه دهد غلامان از عواید کارهایشان خود را از ارباب خویش خریداری  نموده .و یا دوره غلامی را محدود کنند ) (منتسیکو ،روح القوانین ،ص 428 تهران ،امیر کبیر ،چ هفتم ) به این کار مکاتبه گفته می شود که قرنها قبل از منتسیکو در قوانین اسلامی وضع شده است

چگونگی پیشتازی اسلام در منع بردگی 

اسلام تمام را ه هایی را که برده یا کنیز ساختن دیگران در دوره های گذشته رواج داشت (به جز جنگ )نا مشروع دانست برخی از این راهها عبارت بودند از :
1)یورش ناگهانی به منظور گرفتن اسیر و بنده
2)در مواردی که مدیون از پرداخت دین خود عاجز بود صاحب دین او را در عوض ان برده خود می ساخت
3)فروختن افراد ازاد یا فرزندان خود بدیگران
اسلام هیچ راهی برای برده یا کنیز ساری افراد جایز نمی داند جز انکه شخص کافر در شرایط جنگی علیه اسلام و مسلمین به اسارت در اید از طرفق دیگر این مساله هم تابع شرایط زمان و مکان و با صلاحدید پیشوای مسلمین است و اگر او برده یا کنیز ساختن اسیران جنگی را مصلحت ندانست می تواند وجهی به عنوان فدیه بگیرد و ازادشان کند . یا انان را مورد عفو قرار دهد
بنابراین تنها عاملی که در اسلام مجوز گرفتن بنده و کنیز است اسارت در جنگ است اسلام کشتن اسیر را در اسارت روا ندانسته لیکن باید دایره فعالیت و ازادی چنین افرادی که از ازادی خود سوئاستفاده نموده و در نبرد علیه دین خدا و مومنان شرکت کردهاند  به گونه ای محدود شود در عین حال اموزه های بسیاری در اسلام برای رهایی انان وجود دارد که به برخی از انها  در قسمت راههای ازادی بردگان اشاره خواهم کرد  

حقوق بردگان

اسلام روابط برده و برده داری را بگونه ای کاملا انسانی و عادلانه در اورد و راه هر گونه ظلم و بیداد گری در این روابط را مسدود ساخت پیامبر اسلام روزی مردی را سوار بر مرکبش دید که غلامش در پشت سر او پیاده حرکت می کرد ان حضرت فرمود (غلامت را هم سوار کن او برادر توست و روح او مثل روح تو )

 راههای ازادی بردگان

1)ازادی بردگان و کنیزان را از عبادات بزرگ قرار داد . پیشوایان اسلام نیز در عمل به این عبادت ،اهتمام والایی داشتند .به عنوان نمونه امام سجاد 0ع) در طول حیات شریف خود حدود یکصد هزار برده را خرید و ازاد ساخت (حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع) ص 280 انتشارات انصاریان قم چاپ اول ص 280 ) قابل توجه اقای ناصر نصر  ادرس رو به این شکل باید بدی و الا گفته هات به علت عدم امکان مراجعه ارزش ندارد
2) کفاره واجب برخی از گناهان را ازادی برده  قرار داد
3)خرید و فروش ام ولد را منع کرد این مساله خود به خود موجب ازادی کنیزانی می شد که از طریق ارباب خود صاحب فرزند می شدند
4)مالکیت فرزند بر پدر و مادر را منع کرد این مساله نیز منتهی به ازاد سازی ام ولد می شد
5)به بردگان حق کتابت و قرارداد با صاحبان خویش داد تا بتوانند  با کار و تلاش به ازاد سازی خویش بپردازند یا مدت بردگی یا گستره ان را محدود سازند این مساله باعث می شد که بردگان با اراده و عزم خویش در جست و جوی ازادی بر امده و در راه ان بکوشند و سپس از ثمرات ان به خوبی بهره گیرند
6)در یکی از جنگها پیامبر (ص) با اسیران برده شرط کرد که هر کس ده مسلمان را سواد بیاموزد ازاد خواهد شد  

تحلیل مارسل بوازار در رابطه با مساله بردگی در اسلام

مارسل بوازار  می نویسد دیگر از تعالیمی که قران کریم در مسائل مربوط به برده و کنیز داده و نشانه خصلت انسان دوستی اسلام است  ،تشویق مسلمانان به ازاد ساختن برده و گماشتن بردگان  به کارهای متناسب با استعدا و مهارت او از ان جمله می باشد. در راه اجرای هر چه بهتر این برنامه انسانی اسلام کمک هزینه ای را از بیت المال اختصاص داده است بدین ترتیب که پرداختن وجوهی را به منظور بهبود شرایط زندگی و ازاد ساختن و به کار شایسته گماشتن بردگان بابت زکات پذیرفته است (سوره بقره ایه 177) مهم تر از همه اینها ازادی برده بنا به خواست او و پرداخت سرمایه لازم بدو و نیز زنا شویی با کنیزانی است که به ازدواج موافقت داشته اند(جهت احتراز از زنا و کامجویی به اجبار ) پافشاری اسلام در ازادی برده و پرداخت سرمایه ای برای کار تولیدی به او ،تنها ازادی ظاهری نباید تلقی شود این عمل ازادی اقتصادی او را نیز تضمین می کرد و از بهره کشی اینده او بوسیله پولدار یا متنفذ دیگری جلوگیری می نمود. 
قوانین ازادی بردگان در امریکا ،کوچک ترین کمک مادی به برده اَزاد  شده نمی کرد . غالبا به علت دشواری های اقتصادی و بیکاری ،بردگان سیاه پوست چندان از ازادی خود استقبال نکردند و پس از مدتی سر گردانی و بلا تکایفی و تیره روزی به سوی ارباب نخستین خود بازگشتند . در حالی که اسلام با روشن بینی ضمن مبارزه با بهره کشی و بیگاری انسانها جلوگیری از عدم تعادل اقتصادی جامعه را نیز پس از ازادی بردگان پیش بینی گرده است .توصیه به رفتار شایسته و نیکو کاری نسبت به پدر و مادر ،خویشاوندان ،یتیمان ،مستمندان ،همسایگان و در راه ماندگان ،خدمتکاران و بردگان را نیز در بر می گیرد (سوره نور ایه 39) در صدر اسلام –بویژه دوران حیات پیامبر (ص)-بردگان نه تنها ازاد می شدند بلکه از تعلیم و تربیت و مراقبتهایی نیز بهرمند می گردیدند ذکر موارد ،لازم به نظر نمی رسد تنها به داستان (زید) اشاره می شود که بردهای ازاد شده است وی به مقام صحابی پیامبر و کتابت حدیث رسید و فرزند او  اسامه ، از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود . بلال حبشی نیز به فرمانداری مدینه رسید . در ادوار بعد ،قطب الدین ایبیک ،%بردهای بوده که امپراتوری بزرگ اسلام را در سرزمین هندوستان بنیان نهاد  (مارسل بوازار ،اسلام و حقوق بشر ،ترجمه دکتر محسن مویدی ،تهران ،دفتر نشر فرهنگ اسلامی 1358 ،ص 49 )
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 12:17 صبح روز جمعه 86 دی 28

به نام خدا
با عرض سلام
دوست عزیزمون اقای علیرضا حسنی پرسیده اند :سوالی که مدتها است ذهن من را مشغول کرده این است که   برای نزکیه نفس غذای روحی برای یک جوان چه چیزی می تواند باشد ؟؟
در پاسخ سوال ایشان عرض کردیم :
در رابطه با سوال شما  نیازها را به چند دسته تقسیم کرده‏اند.
 جایگاه پرسش شما همان نیازهای عالی است که مربوط به روح می‏شود. دوست عزیز  می‏توان نیکوترین و بالنده‏ترین غذای اندیشه و روح را در قرآن و نهج‏البلاغه و صحیفه سجادیه و دیگر کلمات ائمه اطهار(علیه السلام) یافت  به نوشته‏های متفکرین اسلامی و حالات آنها مراجعه کنید گرچه تشکیل خانواده - ورزش - اجتماعات و اُنس با مؤمنین و و دوستان مفید  هر کدام سهمی دارند اما راه تمام و کامل این است الا بذکر الله تطمئن القلوب آرامش نهایی با ذکر خداست که تجلی آن در نماز و دیگر برنامه‏های دینی است.
در دعای امام زمان برای جوانان آمده است. و تفضل علی الشباب بالانابة و التقرب خدایا به جوانان ما توفیق انابه (اتصال و تضرع به خدا) و توبه عطا بفرما

و خوشبختانه پاسخ مورد تایید  طراح سوال و همچنین اقای افشین قرار گرفت
اقا افشین گفتند :
آقای آشنا پاسخ خوبی دادند ....
البته از حرف ایشون تا عمل ما فاصله هاست چه زیاد .....
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 12:13 صبح روز جمعه 86 دی 28

به نام خدا
با عرض سلام
راننده ای می گفت در مسافرت بودم بین راه ماشین احتیاج به آب پیدا کرد، ترمز کردم و کنار جاده ایستادم و سطل آبی را به دست گرفتم و هر ماشینی عبور می کرد آنرا بالا می گرفتم شاید کمک کنند اما ساعتی گذشت و ماشینی نیاستاد. دیگر خسته شده بودم و نمی دانستم در این هوای گرم چه کنم. ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد. کودکی شیرخوار در ماشین در بغل مادرش بود گرفتم و روی دست قرار دادم و در دستی دیگر سطل آب را. بلافاصله اولین ماشین نگه داشت و آب در اختیار ما گذاشت. لعنت خدا برآن قومی که چون حسین علیه السلام را دیدند که علی اصغر علیه السلام بر دست دارد بجای ذرّه ای آب او را در دست پدر هدف تیر سه شعبه قرار دادند
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 12:5 صبح روز جمعه 86 دی 28

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >