سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 






درباره نویسنده
مقالات - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [292]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مقالات - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :562897
بازدید امروز : 208
بازدید دیروز39
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

سوال : چرا باخدایمان با زبانی غیر از زبان مادریمان صحبت کنیم ؟

پاسخ: پرستش و ستایش خداوند لازم نیست به زبان عربی باشد، بلکه هر کس با هر زبانی می‏تواند با خدا راز و نیاز کند و او را بپرستد؛ بلی نماز باید به عربی خوانده شود، زیرا :
1)
در مفهوم پرستش نوعی تعبّد و تسلیم وجود دارد.

هم چنین عبادت خداوند، تعبّد و تسلیم در مقابل فرمان او است و طبیعی است که زمانی تعبد و تسلیم خواهد بود که آن چه او از انسان خاسته است، انسان آن را انجام دهد.
خداوند از طریق پیامبرش این صورت نماز را با همین کلمات مشخص و معیّن خواسته است، پس انسان مسلمان که تسلیم حقیقت و خداوند است، گوش به فرمان او داشته و به همین نحو به جا می‏آورد

2) کلمات و جملاتی که انسان در نماز می‏خواند، دارای بار معنایی عمیقی است که برخی از آن‏ها نمی‏توانند معادل یا ترجمه‏ای به زبان دیگر داشته باشند، مانند کلمه اللَّه که از طریق این عبارات، انسان با عبارات عمیق با خداوند رابطه برقرار می‏کند. . بدیهی است که اگر هر گروه و اهل هر منطقه‏ای به زبان خود بخواهند نماز بخوانند، هماهنگی و یکنواختی که الآن مشاهده می‏شود، میسور نبوده و هر کسی یا گروهی با ترجمه‏ای که از آن ارائه می‏دهد، موجب پراکندگی بسیار و حتی اشتباهات و دخل و تصرّف‏های بی شمار و بی جا می‏شود، همانند بسیاری از چیزهایی که انسان‏ها در آن دست برده و دخل و تصرّف نموده‏اند. برای فهم بیشتر می‏توان به سرالصلوة امام خمینی و تفاسیر عرفانی که از آن‏ها اراه شده مراجعه نمود.

التماس دعا

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:40 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

سلام

سوال : فلسفه مهریه برای زنان چیست؟ به فرمایش امام صادق علیه السلام تنها هدیه وتحفه ای است که از جانب مرد به زن خویش؛ مگر این تنها مرد است که به خوشی می رسد؟ زن هم لذت می برد ومرد مسؤولیت سنگینی نسبت به زن دارد.

پاسخ : پدید آمدن مهریه نتیجه تدبیر ماهرانه‏ای است که در متن خلقت و آفرینش برای تعدیل روابط زن و مرد و پیوند آنها به یکدیگر بکار رفته است. مهریه ریشه در حیا و عفاف زن دارد.

 زن با الهام فطری دریافته است که عزت و احترام او به این است که خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد

 و همین سبب شده که زن توانسته با همه ناتوانی جسمی، مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بکشاند و مردها را به رقابت با یکدیگر وادار کند.

 زن درمرد تأثیر فراوان داشته،تأثیر زن درمرد از تأثیر مرد درزن بیشتر بوده است، مرد، بسیاری از هنرنمائی ها، شجاعت‌ها ودلاوری ها ونبوغ ها و شخصیت های خود را مدیون زن وخودداری های ظریفانة زن است، مدیون حیا وعفاف زن است، مدیون شیرین فروشی زن است.

همان قدرت زنانه که توانسته در طول تاریخ، شخصیت خود را حفظ کند وبه دنبال مرد نرود و مرد را به عنوان خواستگار به آستان خود بکاشند، مردان را به رقابت و جنگ با یکدیگر دربارة خود وادارد وآنها را تا سرحد کشته شدن ببرد، حیا وعفاف را شعار خود قرار دهد، بدن خود را ا زچشم مردم مستور نگهدارد وخود را موجودی اسرارآمیز جلوه دهد،‌الهام بخش مرد وخالق عشق او باشد، هنر آموز وشجاعت بخش ونبوغ آفرین او واقع شود و...همان قدرت می توانسته مرد را وادار کند که هنگام ازدواج عطیه ای به نام "مهریه" تقدیم اوکند.

 برای همین زن همیشه در روحیات مرد تأثیر می‏گذاشته و مرد دراجتماع، آنگاه که حیا و عفاف و خودداری زن از میان برود و زن بخواهد در نقش مرد ظاهر شود اول به زن مهر باطله می‏خورد و بعد مرد مردانگی خود را فراموش می‏کند و سپس اجتماع در اثر فساد و بی بندباری و شکسته شدن نظام و ارکان خانواده منهدم می‏گردد

 در روایات اسلامی وارد شده که مرد از زن شهوانی‏تر نیست بلکه بر عکس است. لکن زن در مقابل شهوت از مرد تواناتر و خوددارتر آفریده شده است و مرد در مقابل غریزه از زن ناتوان‏تر است، این خصوصیت همواره به زن فرصت داده است که دنبال مرد نرود و زود تسلیم او نشود و بر عکس مرد را وادار کرده است که به زن اظهار نیاز کند و برای جلب رضای او اقدام نماید. یکی از آن اقدامات این بوده که برای جلب رضای او و به احترام موافقت او هدیه‏ای بنام «مهریه» نثار او می‏کرده است. (با استفاده از «نظام حقوق زن‏در اسلام»، ص201 )

مهریه ماده‏ای است از یک آئین نامه کلی که طرح آن در متن خلقت ریخته شده است و با دست فطرت تهیه گردیده و برای تعدیل روابط زن ومرد وپیوند آنها به یکدیگر به کار رفته است.

مهر ازآنجا پیدا شده که درمتن خلقت نقش هر یک از زن ومرد درمسأله عشق مغایر نقش دیگری است، عرفا این قانون را به سراسرهستی سرایت می دهند ومی گویند قانون عشق وجذب وانجزاب بر سراسر موجودات ومخلوقات حکومت می کند.

نوع احساسات زن ومرد نسبت به یکدیگر یک جور نیست،قانون خلقت،‌جمال وغرورو بی‌نیازی را درزن، ونیازمندی وطلب وعشق وتغزل را در مرد قرار داده است.ضعف زن درمقابل نیرومندی بدنی به همین وسیله تعدیل شده است وهمین جهت موجب شده که همواره مرد از زن خواستگای کرده است.

و مهر، با حیا وعفاف زن یک ریشه دارد زن با الهام فطری دریافته است که عزت واحترام او به این است که خود را رایگان  دراختیار مرد قرار ندهد وبه اصطلاح شیرین بفروشد.

 در اسلام هم مهریه یک چیز ابداعی و اختراعی نبوده بلکه اسلام مهریه را به حالت فطری و طبیعی آن برگردانید.

سوره نسأ، آیه 4) قرآن کریم با لطافت و ظرافت بی نظیری می‏گوید: (وآتُو النِسأَ صَدُقاتِهِنَّ نَحْلَه);) یعنی کابین زنان را که به خود آنها تعلق دارد]نه به پدران یا برادران آنها[ و عطیه وپیشکشی است از جانب شما به آنها،‌بخودشان بدهید. قرآن کریم در این جمله کوتاه به سه نکته اساسی اشاره کرده است، نکته اول این که به نام صدقه(ضم دال) یادکرده است نه با نام مهر، صدقه از ماده صدق است وبدان جهت به مهر،‌صداق یا صدقه گفته می شود که نشانه راستین بودن علاقة مرد است، نکته دوم این که با ملحق کردن ضمیر "هن" به این کلمه می خواهد بفرماید که مهریه به خود زن تعلق دارد نه پدر ومادر،‌مهر، مزد بزرگ کردن وشیردادن و نان دادن به او نیست، نکته سوم این که با کلمه نحله کاملاً تصریح می کند که مهر، هیچ عنوانی جز عنوان تقدیمی و پیشکشی وعطیه وهدیه ندارد (تفسیر فخر رازی، ج9، ص108)

 بنابراین مهریه از احساسات دقیق و عطوفت‏آمیز مرد ناشی شده نه از احساسات خشن و مالکانه او، آنچه از ناحیه زن در این امر دخالت داشته، حسن خودداری مخصوص او بوده نه ضعف و بی اراده بودن او، مهریه تدبیری است از ناحیه قانون خلقت برای بالا بردن ارزش معنوی زن و قرار دادن او در سطح عالیتری.

 در حقیقت ارزش معنوی مهریه برای زن بیش از ارزش مادی آن است.(نظام حقوق زن در اسلام، ص206)

 گذشته از اینها می‏توان مهریه را بعنوان یک پشتوانه اجتماعی برای زن محسوب کرد زیرا در صورت جدایی زن و مرد، زن متحمل خسارت بیشتری می‏شود زیرا مرد طبق استعداد خاص بدنی معمولاً در اجتماع نفوذ و تسلط بیشتری دارد و همچنین مردان برای انتخاب همسر مجدد امکانات بیشتری دارند ولی زنان بیوه با از دست رفتن سرمایه جوانی و زیبایی امکاناتشان برای انتخاب همسر جدید کمتر است مهریه چیزی به عنوان جبران خسارت برای زن و وسیله‏ای برای تأمین زندگی آینده اوست

 

صدقاتهن و اجورهن چه نسبتی با مهریه دارد؟

در آیه 4 سوره نساء فضای بحث در ازدواج دائم است  که از مهریه به عنوان صداق نام برده که به صداقت و  راستی در بیمان ازدواج اشاره ضمنی دارد واز حیث محتوی بار معنوی بیشتری نسبت به کلمه اجورهن دارد کلمه اجورهن که در آیه 24 سوره نساء آمده تنها به اجر مالی ازدواج اشاره دارد که فضای بحث در ازدواج موقت است. بدون شک مراد از «استمتاع» در آیه یاد شده، نکاح موقت (متعه) است و به اتفاق همه مسلمان‏ها ـ اعم از شیعه و سنی ـ نکاح موقت در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله شایع بوده است. مفسران از صحابه و تابعین (مانند: ابن عباس، ابن مسعود، ابی بن کعب، قتاده، مجاهد، ابن جبیر) و نیز در مذهب اهل بیت، جملگی در مورد دلالت آیه بر ازدواج موقت اتفاق نظر دارند. البته برخی از اهل سنت، نکاح متعه را از احکامی می‏دانند که نسخ شده است؛ ولی دیدگاه فقه شیعه همان است که گفته شد.اما کلمه مهریه در فارسی شامل هر دو مورد میشود.

در اسلام به کدامیک از شیربها و مهریه اشاره شده است و چرا؟

مهریه، مورد تأیید کامل اسلام و بلکه شرط عقد است ولی شیربها چنین نیست؛ گرچه می‏توان آن را به عنوان شرطی در ضمن عقد قرار داد.

حداکثر مهریه ای که یک دختر می تواند پیشنهاد کند چه مقدار است ؟

در مورد حداکثر مهریه از نظر شرعی نمی‏توان مقدار معینی را تعیین کرد. البته در روایتی طولانی از امام رضا علیه السلام آمده است که: «مهریه در سنت پانصد درهم می‏باشد و این از جهتی شبیه مهریه‏ای است که خداوند برای حورالعین قرارداده است و آن عبارت است از یکصد تکبیر یکصد حمد یکصد تسبیح یکصد تهلیل و یکصد صلوات» (بحار الانوار ج93 ص 170 روایت 10 باب 2 تلخیص و نقل به معنی). البته این روایات دلالت بر حسن و استحباب تعیین مهریه تامقدار فوق دارد و الزامی در این زمینه در کار نیست. در عین حال به نظر می‏رسد با شرایط کنونی جامعه بهتر است حد متوسط معمول در جامعه را رعایت کنید.

اگر مهریه اجرت در مقابل حق استمتاع مرد از زن باشد پس مرد نیز چنین حقی در مقابل استمتاع زن از او خواهد داشت؟

در این جا مغالطه بزرگی رخ داده و آن این است که «برقراری روابط جنسی» با پرداخت مبلغی پول حلال می‏شود. اصل حلیت ازدواج به اجرای صیغه نکاح با شرایط ویژه‏ای است که در شریعت اسلامی مفصلاً بیان شده است و مهریه یکی از عناصر و شرایط لازم آن می‏باشد؛ لیکن سؤال این است که اگر این مسأله را «اجرت» بنامیم، اجرت در برابر چه چیزی است؟ واقعیت آن است که حلیت و حرمت رابطه جنسی امری وضعی است و همان طور که شارع با یک کلمه مثل «زوّجت» می‏تواند حکم به حلیت کند، به وسیله هر عامل دیگری نیز می‏تواند... .

تمتع دو جانبه، یک مطلب است، ولی حق استمتاع و وظیفه زن در برابر مرد مسأله دیگری است و همین نکته تفاوت‏های حقوقی خاصی را پدید می‏آورد. در مسأله ازدواج زن باید در برابر مرد تمکین کند و بدون عذر موجه عقلی و شرعی، نمی‏تواند از قرار دادن خود در اختیار مرد خودداری نماید؛ هر چند هیچ تمایل جنسی نداشته باشد؛ ولی در جانب مقابل نمی‏تواند خود را به عمل جنسی الزام کند و در ازدواج دائم زن تنها هر چهار ماه یک بار حق آمیزش دارد. بنابراین در این رابطه یک تکلیف برای زن وجود دارد که حتی در صورت عدم میل باطنی، باید به آن اقدام نماید. بنابراین چه مانعی دارد اگر شارع به ازای آن تکلیف، حقوقی نیز مانند مهریه برای زن وضع کند؟ کما این که اگر از طرف کارفرما به کارپردازی مأموریت داده شود که به یک کشور خارجی سفر نماید و عملی را انجام دهد، باید حق مأموریت او را بپردازد، هر چند کارپرداز در این سفر به سیر و سیاحت نیز می‏پردازد و آنچه را که برخی برای آن میلیون‏ها تومان صرف می‏کنند به راحتی و با مخارج کارفرما به دست می‏آورد؛ در حالی که این مسأله مانع پرداخت حقوق به او نیست.

مسأله دیگر مشکلات بارداری و ارضاع است که هر چند در مسأله هم دخیل باشد، ولی دلیل بر این نیست که علت انحصاری باشد. اگر علت انحصاری مشکلات، بارداری و ارضاع باشد، باید این حکم در مورد زنان نازا، مواردی که نطفه مرد نابارور است، در صورت عزل، در یائسه، در موردی که قبل از دخول، نکاح با فوت یا طلاق فسخ شود و تخصیص خورده باشد، در حالی که چنین نیست.

آیا به اجرا گذاشتن مهریه (گرفتن مهریه از شوهر) مورد تأیید اسلام است؟ آیا این کار وسیله‏ای برای امرار معاش و سودجویی عده‏ای از خانم‏ها نمی‏شود؟

مهریه یکی از حقوق زن است که برعهده شوهر است. حال اگر در عقد ازدواج مقدار مهریه معلوم شده که به آن "مهرالمسمی" می‏گویند، مرد باید تمامی آن را به زنش بپردازد. اگر در عقد مقدار مهریه مشخص نشده باشد "مهریة المثل" یعنی مقدار مهریه‏ای که امثال این زن از شوهرانشان می‏گیرند، باید شوهر به زنش بپردازد. در روایت وارد شده که حلال‏ترین مال برای زن مهریه‏ای است که از شوهرش دریافت می‏کند.

درست است که ازدواج هدف دیگری را دنبال می‏کند و هدف ازدواج پول در آوردن و کاسبی زن‏ها نیست، ولی قرار دادن سهم از رسوم بشری از اول خلقت تاکنون بوده و ادیان الهی مخصوصاً اسلام آن را تأیید کرده است. گرچه روایات تأکید بر کم بودن مقدار مهریه دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: "أفضل نساء أمتی أصبحهن وجهاً و أقلهن مهراً؛ بهترین زنان امت من، زیباترین و کمترین آنها از حیث مقدار مهر می‏باشند".( وسائل الشیعه، ج 15، ص 10)

اگر مرد و زن بر مقدار مهریه توافق کردند گرچه بسیار زیاد باشد، بر مرد واجب است آن را به زنش بپردازد. قرآن می‏فرماید: "و آتوا النساء صدقاء تهنّ؛ مهریه زنان را بپردازید".

در روایات آمده است: "اگر مردی قصد داشته باشد که مهریه زنش را نپردازد، زناکار محسوب می‏شود یا به منزله سارق و دزد است". (وسائل الشیعه، ج 15، ص21، 22)

بنابراین پرداخت مهریه زن واجب است و نپرداختن آن و عدم رضایت زن گناه دارد و مرد آن را به زن مدیون است. مرد باید بعد از ازدواج درصدد پرداخت مهریه زنش باشد و سعی کند هر چه زودتر مانند بقیه بدهکاری‏هایش آن را بپردازد تا زن مجبور نشود آن را درخواست کند.
اگر شوهر آن را نپرداخت، می‏تواند از راه‏های قانونی آن را دریافت کند. البته این در صورتی است که زن نخواهد مهریه خود را ببخشد. اگر مهریه را ببخشد، این حق او است و می‏تواند این کار را بکند. در هر حال مهر به خواست زنان است. این حکم به عنوان یک حق برای زنان شناخته می‏شود تا حقوق آنان پایمال نشود، اما اگر کسانی بخواهند از این حق قانونی و شرعی استفاده نامطلوب بکنند، مقصر خودشان هستند، نه قانون. این که از قانونی سوءاستفاده شود، مشکل از قانون نیست. بسیاری از قوانین ارزشمند وجود دارد که به وسیله عده‏ای مورد سوءاستفاده قرار می‏گیرد.

چرا در اسلام حد و مرزی برای مهریه معین نشده است ؟

الف)  اساسا بنای شارع مقدس بر این نیست که در تمام جزئیات زندگی قوانین خشک و ا نعطاف ناپذیری وضع کند و راه هرگونه آزادی را سد نماید. به ویژه در مسأله مهریه هرگز چنین چیزی روا نیست، زیرا:

اولاً: مهریه نوعی پیشکش و هدیه از جانب مرد و نشانگر میزان عشق او به زن، و بهایی است که در این زمینه حاضر است بپردازد.

ثانیا: مقدار مهریه تابع شرایط اجتماعی و اقتصادی است و تعیین حدّ مشخص برای آن، با تغییر ارزش اقتصادی پول در زمانهای مختلف تا حدودی مشکل‏ساز است.

ثالثا: تعیین حد در مهریه موجب محدود سازی آزادی زن می‏باشد. البته شارع مقدس در مواردی که مصلحت غالبی در کار باشد ممکن است آزادی افراد را محدود کند، ولی قطعا در این مورد مصلحت اهمی در کار ندیده است.

رابعا: مهریه هر قدر هم که باشد جنبه تحمیلی بر مرد ندارد، زیرا ازدواج نوعی عقد است که با رضایت طرفین حاصل می‏شود و اگر فردی که از وی خواستگاری شده حاضر به ازدواج با مهریه سبک نباشد، فرد می‏تواند دیگری را برگزیند. در اینجا نمی‏توان بهانه آورد که من در دل خواستار اویم، زیرا اگر بنا باشد خواسته دل من حاکم باشد، چرا خواسته دل زن هم که فلان مبلغ مهریه است عملی نشود؟
خامسا: اسلام از نظر اخلاقی تأکید زیادی بر کم کردن مهر قرار داده است، ولی هرگز اجباری در این زمینه نکرده است، زیرا چنانکه گفته شد مصلحت غالبی ندیده است.

آیا اسلام این موضوع را درک نکرده است که یک جوان برای رسیدن به همسر خویش و فرد مورد علاقه خود ممکن است هر شرطی را بپذیرد...؟

اسلام این مسأله و ده‏ها مسأله مشابه آن را درک کرده و به آنان گفته که خداوند به شما عقل و چشم و گوش داده، لذا حواس خود را جمع کنید، عقلتان را به کار گیرید، با دیگران نیز مشورت نمایید و راهی معقول در پیش گیرید که در آینده انگشت ندامت به دندان نگزید! یکی از اشتباهات بزرگ این است که انسان به جای اندیشه و تأمل در امور همواره منشأ اشکال را در جای دیگر ببیند و تقصیر خود را به گردن دیگران، خدا، قانون و... بیندازد.

آیا مردی که ازدواج می‏کند و مهریه همسرش مقداری است که برای تهیه آن رنج زیادی لازم است، از نظریه شرعی آن مهریه درست است...؟

اولاً: مرد می‏تواند از اول چنان مهریه‏ای را نپذیرد و با دیگری ازدواج کند، بالاخره کسی که در برابر چیزی متعهد شد باید به تعهد خود عمل نماید.

ثانیا: مسائل حقوقی همه الزام آور هستند و فرقی نمی‏کند که مهریه باشد یا غیر آن.
ثالثا: هیچ تکلیفی بیش از توان انسان وجود ندارد. بنابراین مهریه و هر تعهد حقوقی دیگر در صورت توانایی قابل پرداخت است. البته مرد نمی‏تواند بی‏جهت بهانه تراشی کند، ولی در صورتی که دارایی لازم را نداشته باشد باید آن را ولو به صورت قسطی پرداخت نماید.

اگر مرد مهریه ای را قرار دهد که الان قدرت پرداخت آن را ندارد این کلاه برداری و تضییع حقوق زن نیست ؟

لازم نیست مرد به هنگام عقد مالک مهریه باشد بله باید عرفا ولو در طول زمان قادر بر پرداخت آن باشد لذا در این موارد اگر مهریه چیزی بود که فعلا موجود نیست نمی‏توان نام کلاهبرداری بر آن گذاشت.

اگر مرد در مورد پرداخت مهریه ادعای تنگدستی کند, دادگاه یا برای او مهلت تعیین می کند یا آن را به صورت اقساط می گیرد. در این صورت آیا حقوق زن تضییع نمی شود؟

اگر برای دادگاه احراز شود که بدهکار قادر به پرداخت بدهی خود  می‏باشد از تقسیط خودداری خواهد نمود ولی درصورتی که فرد واقعا قادر به پرداخت یکجا نباشد آیا چاره‏ای جز تقسیط وجود دارد؟ ما نباید به هنگام عقد چشم‏های خود را ببندیم و آنگاه از قانون انتظار داشته باشیم که سهل‏انگاری ما را جبران نماید. البته ممکن است در مواردی دادگاه نیز دچار خطا شود که در این صورت با مراجعه به مقامات بالاتر باید مساله را پیگیری نمود.

آیا زوجه می تواند هر وقت که بخواهد مهریه خود را از شوهرش مطالبه کند؟

بلی زوجه می‏تواند مهریه خود را بعد از عقد مطالبه نماید. وارثان نیز باید قبل از تصرف در ارث دیون میت را بپردازند و مهریه زن جزء دیون میت می‏باشد که باید قبل از تقسیم و تصرف در ارث از اموال میت پرداخت شود

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:40 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

ابوعلی سینا

ابوعلی سینا، حسین‏بن‏عبدالله معروف به ابوعلی یا ابن سینا، ملقب به شیخ الرئیس، رئیس العُقلا و شرف الملک در مورخه سوم صفر سال 370 هجری قمری در یکی از روستاهای بخارا به نام اَفشنه به دنیا آمد بخارا در آن زمان پایتخت سامانیان بود و اکنون، شهری است در جمهوری ازبکستان، پدرش که از مردم بلخ بود، پیش از تولد ابن سینا به بخارا آمد و به کاری در دستگاه حکومتی بخارا گماشته شد، از آن جا زنی به نام ستاره گرفت و از آن زن ابن سینا و برادرش محمود متولد شدند. پدر ابن سینا، مردی دانش دوست بود و با فراهم کردن امکانات و تشویق ابن سینا سهمی بسزا در پیشرفت علمی او داشته است.

ابوعلی حسین بن عبدالله سینا، نابغه‌ی ایرانی، در هفت سالگی قرآن و بسیاری از مباحث ادبی را آموخت و باعث شگفتی همگان شد. پس از آن منطق، فلسفه و طب را فرا گرفت و در این رشته ها به قله‌های رفیع و بلندای علمی نایل گشت. ‌سپس به الهیات رو آورد و در این رشته نیز چون دیگر رشته‌ها، تبحر یافت. درباره‌ی گستره‌ی علمی و فعالیت او همین بس که تا پانصد کتاب ،‌رساله و مقاله به او نسبت می‌دهند.

ابن سینا هوش و حافظه‏ای خارق العاده داشت، سرعت یادگیری‏اش شگفت بود، به گونه‏ای که توانست بسیاری از علوم را بی‏استاد بیاموزد و گاهی نیز بر استادان خویش خرده می‏گرفت و به آنان علم می‏آموخت. در معالجه و درمان بیماران بسیار حاذق و دارای سرعت عملی شگفت بود، به طوری که در همان ایام جوانی شهرتی عالم‏گیر یافت و بسیار از دانش‏مندان در مسائل مشکل به او رجوع می‏کردند و او با درایت و تسلط کامل به آنان پاسخ می‏گفت.

ابوعلی ‏سینا، نه تنها یکی از بزرگ‏ترین فیلسوفان جهان، بلکه یکی از برجسته‏ترین چهره‏های تاریخ پزشکی در همه دوران‏هاست. مهم‏ترین اثر وی در پزشکی، کتاب قانون (القانون فی الطب) است که آن را پیش از سال 406 هجری قمری، یعنی در حدود 35 سالگی تألیف کرده است. این کتاب طی چندین سده، چه در سرزمین‏های اسلامی و چه در اروپای سده‏های میانه، همه کتاب‏های دیگر را در سایه خود نهاده بود. اعتبار و شهرت کتاب قانون در محافل پزشکی جهان اسلام تا بدان جا رسیده‏بود که نظامی عروضی درباره آن چنین می‏گوید: «اگر بقراط و جالینوس زنده شوند، روا بُوَد که پیش این کتاب سجده کنند». البته ابن سینا به جز قانون، کتاب‏های دیگری هم در علم پزشکی نوشته است؛ کتاب‏هایی مانند الارجوزةٌ فی الطب که در قالب شعر نوشته شده و خلاصه مطالب کتاب قانون است، مقالة فی احکام الادویه القلبیه، رساله فی الفَصد، رساله فی القولنج و...

مذهب ابن سینا

بدون شک ابن سینا که درخانواده‏ای شیعی مذهب در بلخ به دنیا آمد، خود نیز مسلمان و قایل به مذهب تشیع بوده است.

ابن‏سینا افکار و عقاید خود را درباره مسأله‏های مختلف علمی، در محفل‏های رسمی و دیگر، هر چند که قیدها و تشریفات بر مجلس حاکم بود، بی‏پروا ابراز می‏داشت و عقاید و افکار غلط و کج را با دلیل‏های محکم به شدت رد می‏کرد. برای همین، بیشتر دانش‏مندان از مناظره با او دچار رعب و وحشت می‏گشتند؛ زیرا دلیل‏های او بر اطلاعاتی وسیع و گسترده در مبحث‏های گوناگون استوار بود. او بیشتر با تقریرها و اظهارهای خود اشخاص، علیه آنان استدلال می‏کرد. در نتیجه این مسأله‏ها و عامل‏هایی چون رشک و حسادت، باعث کینه و دشمنی بعضی از دانش‏مندان و کم مایه‏گان، با او گردید تا جایی که بعضی از آنان، ابن سینا را تکفیر کردند و ابن سینا نیز در جواب آنان این دو بیتی را سرود:

کفر چو منی گزاف و آسان نبود

محکم‏تر از ایمان من ایمان نبود

درد هر یکی چو من و آن هم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود

 هم‏چنین شیخ الرئیس عشق و علاقه خود را به مولا علی علیه‏السلام چنین بیان می‏کند:

تا باده عشق در قدح ریخته اند

واندر پی عشقْ عاشق انگیخته‏اند

با جان و روان بوعلی، مهر علی

چون شیر و شکر به هم برآمیخته‏اند

بر صفحه چهره‏ها خط لم یزلی

معکوس نوشته‏اند نام دو علی

یک لام و دو عین، با دویای معکوس

از حاجب و عین و اَنف با خط جلی

تالیفات ابو علی سینا

از ابن‏سینا 456 کتاب و رساله در رشته‏های طب، فلسفه، حکمت، منطق، فقه، بیان، علوم طبیعی و ماوراءالطبیعه، نجوم و هیأت و ریاضیات، گیاه‏شناسی، لغت، عروض، شعر و موسیقی به جای مانده است که از آن جمله است: الاشارات و التنبیهات فی المنطق و الحکمه از مهم‏ترین نوشته‏های او در فلسفه و حکمت؛ شفا که در حکمت است و به زبان‏های بسیار ترجمه شده؛ القانون فی الطب، در پزشکی که به بیشتر زبان‏های دنیا ترجمه شده و حاشیه‏های بسیار بر آن نوشته شده و معروف‏ترین کتاب او در رشته پزشکی است.

رحلت ابو علی سینا

در یکی از جنگ‏های علاءالدوله، بوعلی دچار بیماری قولنج گشت. ابن سینا به مداوای خود پرداخت، ولی سودی نبخشید و بعد از مدتی بیماری صرع و روده نیز بدان افزوده شد. معالجات بسیار بوعلی و دیگر طبیبان هیچ گاه به ثمر ننشست.

وقتی بوعلی به شهر همدان رسید، ضعف بر او چیره شد و دیگر قدرت برخواستن نداشت. پی برد که دیگر معالجه سود ندارد و تسلیم تقدیر الهی گشت. پیوسته قرآن می‏خواند و از خداوند طلب آمرزش می‏کرد. اموال خویش را به فقیران بخشید. ابوعلی در دو هفته آخر عمر پر بار خویش، به اطعام فقیران پرداخت و بردگان را آزاد ساخت و تمام قرآن را هر سه روز یک بار تلاوت کرد تا سرانجام در 58 سالگی، در روز جمعه اول رمضان سال 428 هجری قمری، مطابق 28 خرداد ماه 416 هجری شمسی در همدان بدرود حیات گفت و بدین سان، شمع زندگی یکی از درخشان‏ترین چهره‏های علم و حکمت جهان خاموش شد.

قسمتی از وصیت نامه ابوعلی سینا

ابن سینا در قسمتی از وصیت نامه خود به ابوسعید ابوالخیر آورده است: «باید دانست که افضل حرکات نماز است و بهترین سکنات روزه و نافع‏ترین خیرات و مبرات صدقه و پاکیزه‏ترین خوبی‏ها تحمل سختی‏ها و باطل‏ترین سعی‏ها لجاج است و بهترین اعمال آن است که از نیت خالص صادر گردد و بهترین نیت آن است که از علم حاصل شود. جود و بخشش به قدری که مقدور باشد، مطلوب است و برای مساعدت مردم ارتکاب اموری که خلاف طبع باشد رواست. در اوضاع شرعی و احترام به سنت‏های الهی و مواظبت بر عبادات بدنی، به هیچ وجه تقصیر جایز نیست. حکمت و دانش اساس و مایه برتری انسان است بر غیر و در تحصیل دانش معرفت الهی بر همه چیز مقدم است؛ زیرا شرافت هر علمی بسته به موضوع آن است.»

پاسخ برخی سوالات  در مورد  ابن سینا

1) آیا ابن سینا عالم شیعی بوده است؟ در مورد عقیده مذهبی ابن سینا اختلاف شده است اما قول به تشیع ابن سینا، بسیار قوی است چون که در تألیفات و تصنیفات ابن‌سینا تعبیرات و اسلوبها و افکاری است که با تعبیرات و افکار شیعه منطبق است و الفاظ و عباراتی به کار رفته است که به تعابیر شیعه و اصطلاحات آنان شباهت زیادی دارد.

همچنین در تألیفات او اشاراتی به لزوم “افضلیت“ در خلیفه و اعتبار “عصمت“ و این که امام باید با نص صریح تعیین شود، دیده می‌شود. و نیز مطالبی دیگر از این قبیل در آثار ابن سینا دیده می‌شود که معمولاً کسی غیر از شیعه، بدان معترف و قائل نیست مثلاً در معراج نامه که در حاشیه الهیات شفا در سال 1303 هجری چاپ شده است، مطالبی آمده است که امتیاز علی بن ابیطالب (ع) را بر دیگر صحابه می‌رساند و اینکه منزلت او نسبت به دیگر صحابه چون نسبت معقول است به محسوس. 
مرحوم آقا بزرگ طهرانی، ابن سینا را در شمار مؤلفان شیعه آورده و تألیفات او را در کتاب ارزشمند “الذریعه“ ذکر کرده است.

 2) آیا این درست است که ابن سینا به “معاد جسمانی“ اعتقاد ندارد؟ اگر او چنین اعتقادی دارد آیا ما می‌توانیم بگوئیم او کفر انجام داده است؟؟

در صورتی شخص کافر می‌شود که انکار خدا و پیغمبر کند و یا انکار ضروری دین کند و بداند که این کار به انکار خدا و پیغمبر می‌انجامد. پس در واقع انکار خدا و پیغمبر موضوعیت دارد و باعث کفر و ارتداد می‌شود. مرحوم بوعلی سینا قائل به معاد جسمانی بوده است اما نتوانسته است بر آن برهان عقلی بیاورد و چون مورد قبول شریعت اسلام بوده است ، آنرا پذیرفته است.

او در شفا می‌نویسد:

 “یک نوع از معاد مورد قبول شریعت اسلام است ولی راهی برای اثبات آن به جز از طریق شریعت و تصدیق نبوت در دست نیست و آن عبارت از معاد جسمانی است“

 نتیجه اینکه: مسأله معاد جسمانی از مسائل اختلافی است چنانکه بعضی به آن مستلزم شده‌اند ولی بعضی به آن مستلزم نشده‌اند.و  حتی اگر معاد جسمانی از ضروریات دین باشد؛ کسی با انکار آن کافر می‌شود که بداند با این کار، انکار خدا و پیغمبر کرده‌ است

( با استفاده از سایت پایگاه حوزه و سایتهای دیگر)

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:39 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

حضرت محمد (ص) سواد داشت یا نه؟

درجواب به این پرسش باید دوبازه زمانی را مد نظر قرار داد:

1- قبل از بعثت

بی تردید پیامبر قبل از بعثت سواد خواندن و نوشتن را نداشت.

آیات(1) و روایات(2) بر این مطلب دلالت دارند. شهید مطهری می نویسد: قطعی و مسلّم و مورد اتفاق علمای مسلمان و غیر آن‏ها است که ایشان قبل از رسالت کوچک‏ترین آشنایی با خواندن و نوشتن نداشته است.(3)

درست است که خواندن و نوشتن برای هر انسانی کمال محسوب می شود، ولی گاهی وضعی پیش می آید که نخواندن و نوشتن کمال است. این مطلب در مورد پیامبران مخصوصاً خاتم انبیا(ص) کاملاً صدق می کند، چه این که اگر دانشمندی درس خوانده، و فیلسوفی آگاه و پر مطالعه ادعای نبوت کند و کتابی ارائه دهد، به عنوان کتاب آسمانی، در چنین وضعی ممکن است وسوسه و تردیدهایی پیش بیآید که این کتاب و مکتب مولود اندیشه‏های او است یا از جایی آموخته است، ولی اگر از میان یک قوم عقب افتاده، انسانی که هرگز استادی را درک نکرده و کتابی نخوانده و ننوشته است، برخیزد و کتابی به عظمت عالم هستی، با محتوای بسیار عالی ارائه دهد، می توان درک نمود تراوش فکر او نیست، بلکه وحی آسمانی و تعلیم الهی است.(4) یکی از معجزات پیامبر همین است که در حال امّی بودن قرآن را آورده است.

2- بعد از بعثت

اندیشمندان اسلامی در خصوص بی سواد و با سواد بودن پیامبر(ص) بعد از رسالت اختلاف نظر دارند.

بعضی باور دارند که حضرت در دوران رسالت هم می خوانده و هم می نوشته است. برخی مانند سید مرتضی از طرفداران این نظریه است.(5) طرفداران این رویکرد قایل شده‏اند چگونه ممکن است  آورنده وحی - که همه چیز را می آموخته است - خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد؟!(6)

برخی عقیده دارند که پیامبر بعد از رسالت می خواند، ولی نمی‏نوشت.(7)

بعضی احتمال داده‏اند حضرت بعد از رسالت نه می خوانده و نه می نوشته است. البته این احتمال ضعیف بوده و فاقد دلیل معتبر می باشد.

حقیقت امر آن است که احتمال اوّل و دوّم قابل قبول بوده و شواهد و قرائن آن‏ها را تأیید می کند. شاید بتوان دو نظر را به این نحو جمع کرد که پیامبر خواندن و نوشتن می دانست، اما چیزی ننوشت.

بر اساس هر دو دیدگاه، پیامبر بعد از رسالت بی سواد نبوده، تا بین بی سواد بودن پیامبر(ص) و اهمیت دانش از دیدگاه اسلام تضاد ایجاد گردد؛ مضافاً بر این که کسب علم اختصاص به مدرسه رفتن ندارد، بلکه بعضی از علوم وجود دارند که به عده‏ای خاص اعطا می شود. مانند علم غیب. پیامبر اسلام از این علم برخوردار بود.

دانش امامان

در خصوص این که ائمه(ع) بی سواد بودن یا نه، باید گفت: بی‏تردید آنان از آغاز کودکی به یادگیری می پرداختند و خواندن و نوشتن را می آموختند.

امام علی(ع) کاتب وحی بود. برخی از ائمه(ع) حوزه تعلیماتی داشته و به تدوین معارف اسلامی پرداختند.

پی نوشت‏ها:

1. سوره عنکبوت (29) آیه 48؛ پیام قرآن، ج 8، ص 61؛ منشور جاوید، ج 6، ص 40

2. بحارالانوار، ج 16، ص 119.

3. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 208.

4. تفسیر نمونه، ج 26، ص 306.

5. بحارالانوار، ج 16، ص 135.

6. مرتضی مطهری، همان، ص 212

7. بحارالانوار، ج 16، ص  133

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:39 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

ضمن تشکر از  تهیه کننده این مقاله  که واقعا لطف نموده و درخواست بنده رو اجابت کرده و این مقاله رو تهیه نمودند

به نام خدا

آیا توسل به ائمه(ع) و اولیای الهی شرکه؟

 خیر. به دلایل زیر:

 1- دلایل عقلی

 شرک یعنی کسی رو به غیر از خدا ( و یا علاوه بر خدای یگانه ) پرستیدن و یا کسی رو معادل و همطراز با خدا دونستن. آیا توسل به ائمه(ع) و ارواح طبیه با آگاهی از این مسئله که اونها به اذن خدا میتونند کمک ما کنند و مستقلا چنین قدرتی رو ندارند شرکه؟ و یا اگر از اونها بخوایم که برامون دعا کنند یعنی مرتکب عمل شرک آمیز شدیم؟ منطقا نه! چون نه اونها رو پرستیدیم و نه اینکه اونها رو همطراز با خدا دونستیم.

 عده ای اینطور استدلال میکنند که توسل به زنده ها ایرادی نداره ولی توسل به افرادی که در قید حیات نیستند شرکه چون اونها قادر به شنیدن صدای زنده ها نیستند!

 چنین استدلالی اصلا منطقی نیست. اگه توسل شرک باشه دیگه فرقی نمیکنه که به انسان زنده توسل کنیم یا به کسی که در قید حیات نیست. در واقع نمیشه گفت توسل به زنده ها شرک نیست (چون اونها میشنوند) ولی توسل به ارواحی که در عالم برزخند شرکه چون اونها صدای ما رو نمیشنوند!

اگر ارواح طیبه قادر به شنیدن صدای ما نباشند پس توسل به اونها کاری "بیهوده" است ولی "شرک" نیست. با این وجود اونطور که از آیات قرآن و روایات برمیاد ارواح در عالم برزخ میتونند صدای زنده ها رو بشنوند(رجوع شود به قسمت دلایل قرآنی).

 ذکر این نکته هم لازمه که توسل لزوما به معنای مخاطب قرار دادن نیست...بلکه میتونیم از خداوند بخوایم به خاطر بندگان پاک و نیکوکارش دعا و حاجاتمون رو برآورده کنه.

 نتیجه اینکه هیچ دلیل منطقی وجود نداره که ثابت کنه توسل شرکه مگر اینکه معنای توسل و شرک رو تغییر بدیم.

 2- دلایل قرآنی

 الف) شنیدن صدای زندگان

1-گفتگوی حضرت صالح-ع- با ارواح قوم خویش ( سوره اعراف- آیه 79)

 2- گفتگوی حضرت شعیب(ع) با ارواح گذشتگان ( سوره اعراف-آیه 93)

3- سوره زخرف-آیه 45: از رسولانى که قبل از تو فرستادیم بپرس ، آیا غیر از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش آنها قرار دادیم

 اگر انبیای پیشین در عالم برزخ قادر به شنیدن نبودند دلیلی نداشت که خدا به پیغمبر اکرم(ص) دستور بده که از اونها سوالی بپرسه.

ب) کمک خواستن و یا طلب دعا و شفاعت از غیر خدا و ...

 * سوره محمد-آیه 19: برای گناه خود و افراد باایمان طلب آمرزش نما.

 اگر پیغمبر اکرم(ص) میتونند برای مسلمانان دعا کنند پس مسلمانان هم میتونند از ایشون درخواست دعا یا شفاعت کنند.

 * سوره توبه-آیه 103: در حق آنان دعا کن. دعای تو مایه آرامش آنهاست.

 *سوره نسا-آیه 64: اگر آنان هنگامی که بر خویش ستم کردند پیش تو می آمدند و از خداوند طلب آمرزش میکردند و پیغمبر نیز برای آنان طلب آمرزش میکرد، خداوند رو توبه پذیر و رحیم میافتند.

  * سوره یوسف-آیه 96: (فرزندان یعقوب) گفتند: پدر جان! در حق ما طلب آمرزش کن. ما خطاکار بودیم. او (یعقوب) گفت : به زودی برای شما طلب آمرزش میکنم.

*سوره آل عمران-آیه 49: (مسیح به آنان گفت) من از گل مجسمه مرغ میسازم و بر آن میدمم تا به فرمان خدا مرغ گردد و کور مادرزاد و مبتلا به بیماری پیسی را به امر خدا شفا میبخشم و مردگان را به امر خدا زنده میکنم. شما را از آنچه خوردید و در خانه های خود ذخیره میکنید خبر میدهم. در این کارها برای شما حجت و نشانه حقانیت من هست اگر اهل ایمان باشید.

  اگر حضرت مسیح-ع- به اذن خدا قادر به زنده کردن و شفا دادن و ....است چه ایرادی داره که ائمه-ع- هم (به اذن الهی) قادر به انجام این امور باشند؟

خداوند در قرآن از گروهی از ملائکه با تعابیری مثل "شدید القوی"، " والمدبرات امرا" و ...یاد کرده. این عبارات نشون میدند که بعضی از فرشتگان به اراده الهی قدرتهای خارق العاده و سلطه غیبی دارند. آیا مقام ائمه-ع- از ملائکه کمتره که نتونند صاحب چنین توانایی هایی بشند؟

* کمک خواستن حضرت سلیمان از حاضران در مجلس خود برای جابجایی تخت بلقیس (سوره نمل-آیه 488)

* سوره کهف آیه 95:"با نیرویی که در اختیار دارید مرا کمک کنید تا میان شما و آنان سدی قرار دهم"

 بنابر این آیه ذوالقرنین برگزیده خدا به جای اینکه مستقیما از خود خدا کمک بخواد از بندگانش کمک خواسته.

3-دلایل از روایات:

الف) شنیدن صدای زندگان

رسول خدا در جنگ بدر پس از فتح مسلمین و کشته شدن گروهى از سران قریش و انداختن اجساد آنها در یک چاه حوالى بدر، بالای چاه رفته فرمود: ما آنچه را خداوند به ما وعده داده بود محقق یافتیم، آیا شما نیز وعده ‏هاى راست ‏خدا را به درستى دریافتید؟بعضى از اصحاب گفتند: یا رسول الله! شما با کشته شدگان و مردگان سخن مى‏گویید!مگر اینها سخن شما را درک مى‏کنند؟! فرمود: آنها اکنون از شما شنواترند.

مسلمانان در تشهد نماز شخص پیغمبر(ص) رو مخاطب قرار داده و به ایشون سلام میفرستند. اگر پیغمبر(ص) صدای ما رو نمیشنوند پس چرا در نماز به ایشون سلام میفرستیم؟

ب) استمداد و طلب شفاعت از غیر خدا، واسطه قرار دادن اولیای الهی به هنگام دعا

*حضرت علی(ع) پس از تکفین پیغمبر(ص) فرمود: پدر و مادرم به فدایت. ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن ( خطبه 235)

*صحیفه سجادیه- دعای 47:

پروردگارا، رحمت فرست بر پاکیزه‏تران از اهل بیت او که ایشان را براى - قیام به امر خود برگزیده‏اى، و خزانه داران علم، و نگهداران دین، و جانشینان خویش در زمین، و حجتهاى خویش بر بندگان خود قرار داده‏اى، و ایشان را به خواست خود از پلیدى و آلودگى یکباره پاک کرده‏اى، و وسیله توسل به خود و راه بهشت خود ساخته‏اى .

.... ترا قسم مى‏دهم بحق آنکه او را از خلق خود برگزیده‏اى، و او را براى خود پسندیده‏اى بحق آنکه او را از آفریدگانت اختیار کرده‏اى، و براى انجام کار خود گزیده خویش ساخته‏اى، بحق آنکه طاعتش را به طاعت خود پیوسته‏اى، و نافرمانیش را مانند نافرمانى خود کرده‏اى، بحق آنکه دوستیش را به دوستى خود مقرون و دشمنیش را به دشمنى خود منضم ساخته‏اى....

* "و درود بفرست بر محمد و آل محمد و توسل مرا به آن بزرگوار شفیع من قرار ده و سودمند برای آخرتم گردان"(دعای روز پنجشنبه امام سجاد(ع))

 چرا توسل کنیم؟

توسل در اسلام یک امر واجب نیست. انسان میتونه مستقیما و بدون واسطه حاجاتش رو از خداوند بخواد ولی اگر هم کسی رو واسطه قرار بده کار اشتباهی نکرده. ما میتونیم هم مستقیما از خدا حاجت بخوایم و هم در کنارش از اولیای الهی بخوایم که برامون دعا کنند.

طبق روایات دعای مسلمان در حق برادر دینیش از جمله دعاهایی است که زود برآورده میشه.

شکی نیست که انسانهای باایمان و نیکوکار نزد خداوند مقام بالاتری نسبت به سایرین دارند("همانا گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست") و بنابراین احتمال اجابت دعای چنین افرادی بیشتره. علاوه بر این توسل به ائمه (ع) میتونه باعث ایجاد پیوندی معنوی بین اونها و پیروانشون بشه.

دلایل قرآنی مبنی بر شرک یا بدعت نبودن تبرک، ساختن مسجد در کنار قبور و جشن گرفتن به مناسبت میلاد ائمه(ع):

*سوره یوسف آیه 92 :"پیراهن مرا ببرید و بر دیدگان پدرم بیفکنید.او بینایی خود را باز میابد"

 طبق این آیه پیراهن حضرت یوسف تبرک داشت و باعث بهبودی چشمان حضرت یعقوب شد.اگر تبرک خرافه است پس وقوع این ماجرا-عمل به اون توسط دو پیغمبر و ذکر اون در قرآن رو چطور میشه توجیه کرد؟

*در سوره کهف آیه 21 از زبان مومنین نقل شده:"ما مدفن آنان(اصحاب کهف) را مسجد قرار میدهیم"

 عده ای معتقدند که مسجد ساختن بر روی قبور حرامه.در این صورت چرا خدا عمل شرک آمیز گروه مومنان(ساختن مسجد بر روی مدفن اصحاب کهف) رو نقل کرده بدون اینکه این کار رو خطا بشماره و ازش ایرادی بگیره؟

 * سوره بقره-آیه 125: از مقام ابراهیم برای خود نمازگاهی اتخاذ کنید.

اگر قیام حضرت ابراهیم یا عبادت ایشون در مکانی باعث فضیلت اون مکان میشه طوری که خداوند دستور ساخت مسجد رو در اون مکان میده چرا دفن اجساد شهدا و بخصوص ائمه-ع- باعث چنین فضیلتی نشه؟

 *آیه 114 سوره مائده:"پروردگارا مائده ای از آسمان بر ما بفرست تا عیدی برای اول و آخر ما و نشانه ای از تو باشد..."

 طبق این آیه حضرت مسیح روز نزول مائده آسمانی رو عید اعلام میکنه.آیا ولادت یک پیغمبر یا یک امام  ارزشش کمتر از نزول مائده آسمانیه که روز نزول مائده عید باشه ولی روز ولادت پیغمبر و امامان خیر؟

 *آیه 96 سوره طه:سامری (در جواب موسی) گفت من چیزی از اثر قدم رسول(جبرئیل) را دیدم که قوم ندیدند آن را برگرفته در گوساله ریختم...

این آیه اشاره داره به این ماجرا که سامری مقداری از خاکی رو که زیر پای جبرئیل بود برداشت و به مجسمه گوساله پاشید و به این ترتیب مجسمه زنده شد(هرچند حیاتی ظاهری داشت).

 اگر تبرک داشتن و تبرک جستن خرافه است پس چطور این خاک برکت داشت و تونست به یک مجسمه قدرتی غیر عادی بده؟

و چرا خدا در قرآن این امر خرافاتی رو بدون تکذیبش مطرح میکنه؟در حالیکه هر جا در قرآن از امری شرک آمیز یا خرافی یاد شده در کنارش خدا مخالفت خودش رو اعلام کرده.

 البته مسلمه که خاک یا پیراهن حضرت یوسف به خودی خود تبرک و خاصیت خارق العاده ای نداشتند بلکه خدا بنا بر مصلحت این قابلیت رو در اونها قرار داد.

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:39 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

آیا تشبیه بعضى انسان‏ها به حیوان در قرآن، جسارت و ناسزاگویى نیست؟

با سلام

 با نگاه اجمالی  به منافع حیوانات و عملکرد بعضى انسان ها، تشبیه سوره اعراف، آیه 179 را حقّ و منطقى مى یابیم؛ آنجا که فرموده است:) اولئک کالانعام بل هم اضلّ)
عده ای از منافع  حیوانات

گران ترین لباس انسان، ابریشم، از حیوانات است.مهم ترین غذاى انسان، شیر و عسل و گوشت و ماست، از حیوانات است.

از حیوانات برای  بارکشى و شخم زدن استفاده می کنند  . و منبعی هستند برای  درآمد و اشتغال ، بسیاری از کارخانه ها  از جمله  کارخانه هاى پشم ریسى، چرم سازى، لبنیاتى و مرغدارى ودامدارى ها کارشان به حیوانات وابسته است.

حیوانات در بعضى موارد حتی  معلّم بشرند برای نمونه کلاغ ، دفن مرده را به فرزند آدم و نسل او آموخت.بعضى گزارشگر انبیا مى شوند؛ هدهد گزارش انحراف مردم سبأ را نزد حضرت سلیمان آورد.بعضى محافظ انبیا مى شوند؛ تار عنکبوت پیامبر اسلام را در غار حفظ آرد.حیواناتی همچون سگ قابل تربیت و آموزش هستند و .......

حتى حیوانات آزار دهنده مثل مار، که تن انسان را مى گزند ابتدا به انسان نزدیک شده و سپس اقدام  می کنند

با توجّه به مطالب فوق: آیا انسانهایی که چشم و گوش خود را بسته اند و هیچ گونه تفکر نمی کنند  و  سخن منطقی را قبول نمی کنند و فقط دنبال امیال نفسانی خویش هستند از حیوانات بدتر نیستند ؟ انسانهایى که از دور مردم آزارى می کنند  و مناطق دور دست رابمباران و موشکباران مى کنند، و غیر نظامیان  و زنان و کودکان را مورد حمله قرار می دهند  از مار بدتر نیستند؟
افرادى که شبانه روز براى مردم حیله و خدعه می کنند و به خاطر رسیدن به امیال ظالمانه  خود نسل انسان را به تباهى مى کشند، از حیوانات بدتر نیستند؟  ادمهایی که اقدام به کودک آزاری می کنند  از حیوانات بدتر نیستند ؟ آدم هایى که یک تنه صدها پرونده جرم و جنایت دارند، از درّنده ترین حیوانات پست تر نیستند؟

خود قضاوت کنید

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:38 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

سوال :در سوره بقره  آیه 223 آمده است:نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ(زنان شما محل بذر افشانی شما هستند پس هر زمان که بخواهید می توانید با آنها آمیزش کنید  و (سعی نمایید با پرورش فرزندان صالح ) اثر نیکی برای خود از پیش بفرستید!  و از ( مخالفت فرمان ) خدا بپرهیزید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد و به مومنان بشارت  ده ! )

 آیا کشتزار  یا محل بذر افشانی نامیدن زنان  توهین در حق زنان نیست ؟

پاسخ : نگاهی به شأن نزول آیه و تفسیر آن و دیدگاه غرب و اسلام نسبت به خانواده، روشن می کند که این آیه - برخلاف پندار برخی - از آیاتی است که ارزش زن و جایگاه اجتماعی او را بیان می کند.

خانواده از دیدگاه غرب:

غرب، پس از رنسانس و به ویژه با ظهور «لیبرالیسم»، «اومانیسم» و «فیمینیسم» نهاد خانواده را به مرور نادیده انگاشت و زنان را به مشاغل عمومی و تضعیف نقش مادران در خانواده سوق داد. از نظر برخی از دانشمندان آنان که به فیمینیسم دامن می زنند، روابط خانوادگی نتیجه ای جز زیر سلطه رفتن زنان ندارد. از این رو آنان نظریه «زوج آزاد» را آسان ترین راه برای رهایی زن از این سلطه دانسته اند.

نظریه زوج آزاد، نوعی هم زیستی مشترک میان زن و مرد است که بر مبنای آن، هیچ مسؤولیت حقوقی بر عهده دو طرف نمی آید؛ بلکه تنها پاسخی به نیازهای جنسی بدون در نظر گرفتن ضوابط اخلاقی و وجوه عاطفی آن است.

براساس این بینش هدف اصلی از روابط زناشویی، ارضای غرایز جنسی زن و مرد است و فعالیت زایشی زنان نادیده انگاشته می شود. آنان تکثیر نسل را روند حیوانی می دانند تا عملی انسانی و چون سرشت انسانی را ندارد، کار زایشی، بلکه از طریق کار تولیدی قابل تغییر می شمارند، می گویند کار زنان ممکن است از نظر اجتماعی ضروری محسوب شود، اما کاملا تاریخی است.  از این رو است که زن ها و مردها در غرب در عین تشکیل خانواده، با مردها و زنان دیگر رابطه برقرار می کنند و معمولا زن در آن جوامع نقشی جز بازیچه و عروسک ندارد. قاچاق دختران و زنان از شرق به غرب مؤید این نظریه است(فصلنامه کتاب نقد، ش 17، ص 167؛ فیمینیزم علیه زنان، سید ابراهیم حسینی)

خانواده از دیدگاه اسلام

از نظر اسلام، زناشویی، یک نظم اجتماعی است که مانع روابط نامنظم و بی قاعده اجتماعی (روابط بی قاعده و آزاد دو جنس) و پیامدهای ناپسند آن، مانند فرزندان حرام زاده و شیوع بیماریهای جنسی و مشکلات دیگر اجتماعی می شود.

در اسلام، زناشویی عمل عبادت آمیز و مقدس به شمار آمده است که بنا بر حدیث پیامبر اکرم: «من تزوج احرز نصف دینه»( شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 383، انتشارات جامعه مدرسین) می تواند نصف ایمان جوان را از دستبرد شیطان حفظ کند و هدف از آن، حفظ نسل، انتقال تجربه، پرورش روحی و فکری فرزندان، انتقال فرهنگ و زبان، ایجاد آرامش روانی و هدایت غریزه و نیاز جنسی است(زن، خانواده و اسلام، سید محمد خامنه ای، همان، ص 96)

تفسیر آیه:

در آیه شریفه 223 سوره بقره چند نکته آمده است:

1. تشبیه زنان به  کشتزار

2. جواز استمتاع از آنان در هر زمان یا از هر مکان یا در هر مکان (بنا بر اختلاف تفاسیر)

3. هدف از آمیزش (پرورش فرزندان صالح و نیک) "قدموا لانفسکم"

4. توجه به دستورات خداوند و تجاوز نکردن از حدود و قوانین شرعی حتی در روابط زناشویی

تشبیه زنان به کشتزار ، ممکن است برای برخی سنگین آید که چرا اسلام درباره نیمی از نوع بشر چنین بیانی کرده است، در حالی که نکته باریکی در این تشبیه نهفته است و در حقیقت قرآن کریم می خواهد با این بیان ضرورت وجود زن در اجتماع انسانی را مجسم کند که زن یک وسیله ارضای شهوت ها نیست؛ بلکه وسیله ای برای حفظ حیات نوع بشر! همان طور که انسان برای ادامه زندگی به تغذیه نیاز دارد و بدون کشت و زرع مواد غذایی، حیات او تأمین نمی شود، همچنین برای ادامه نوع خود نیز نیازمند به وجود زن است(آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 96)

به عبارت دیگر در این آیه زن به "زمین" تشبیه شده ولی زمینی که پرورش دهنده است. اگر زمین خوبی باشد گیاهان خوبی نیز خواهد داد. در واقع همانطور که وجود گیاهان وابسته به زمین است وجود انسانها نیز وابسته به زنان (مادرانشان) است.

علامه طباطبایی در این باره می فرمایند: «حاصل معنای آیه این است که: موقعیت زنان در جامعه انسانی همانند زراعتی است که آدمی برای تحصیل غذایی که مایه حفظ زندگانی و بقاء آن است و نیز برای ابقاء تخم بدان احتیاج دارد. همچنین جامعه انسانی برای دوام نوع و بقاء نسل محتاج به زنان است؛ زیرا خداوند متعال تکون انسان و مصور شدن او را به این صورت در طبیعت رحم قرار داده و طبیعت مردان را که جزیی از آن ماده اصلی در ایشان است مایل به زنان فرموده و میان مردان و زنان دوستی و مهربانی برقرار کرده است»( علامه طباطبایی، المیزان، دفتر نشر اسلامی، ج 2، ص 212)

به این واقعیت نه تنها مفسران مسلمان، بلکه فلاسفه غرب نیز اعتراف کرده اند. ویل دورانت در کتاب «لذات فلسفه» می نویسد: «در نوع انسان عمل توالد در جسم زن است و عمل مرد تبعی و سطحی است و حتمی و ناگزیر نیست. طبیعت و آزمایشگاه ها هر دو زاید بودن مرد را به طور قطع نشان داده اند. این یک حقیقت تلخ است که در انواع حیوان اصل و اساس ماده است و مرد فرع و تابع است. در نمایش بزرگ توالد که محور حیات است، عمل نر حقیر است و فقط سیاهی لشکر است. در بحران وضع حمل مرد با دستپاچگی و از روی حیرت در کنار زن می ایستد و سرانجام به حقارت و غیرضروری بودن هستی خود در پهنه رشد نوع پی می برد. در این لحظه است که می فهمد زن از او به نوع نزدیک تر و وابسته است و جریان عظیم حیات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم و به تدریج در می یابد که چرا اقوام ابتدایی و ادیان بزرگ سامری را می پرستیدند»( ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، نشر اندیشه، چاپ چهارم، ص 139)

حاصل آن که از تشبیه زن به زمین یا مزرعه چند نکته مهم فهیمده می شود:

1. از تعبیر حرث، فهمیده می شود که  ارتباط مردان با زنان در اشباع غریزه منحصر نیست؛ بلکه ارتباط تنگا تنگ زمینه و محصول عمل را دارد. همان گونه که دنیا مقدمه آخرت است. زنان نیز به نوع بشر بقاء می دهند و آخرت انسان و فرزندان با زنان سامان می یابد. هم چنان که این نکته را از ذیل آیه «قدموا لانفسکم» فهمیده می شود.

2. انتخاب همسر مناسب همچون انتخاب زمین  مناسب است و انتخاب بذر نیز شرط تولید بهتر است.

3. بذر و زمین هر دو در تولید، نقش مهمی دارند و زن و مرد بیشتر در نسل آینده نقش دارند.

4. هدف مقدس به هر کاری قداست می دهد. اگر هدف آمیزش ذخیره روز قیامت باشد آن نیز رنگ الهی می گیرد.

5. زن نه کالا است و نه منشأ "تاریکی" بلکه او بنیان گذار آبادی ها و سرمایه گذار تاریخ و فرستنده هدایای اخروی است(قرائتی، محسن، تفسیر نور، ذیل آیه 223 سوره بقره)

6) در واقع این آیه سخن پندار آنانی را که زن را تنها بازیچه و وسیله هوس بازی می دانند باطل کرده است و ارزش واقعی زن را در درجه اول حفظ نسل، انتقال تجربه و پرورش فکری و روحی فرزندان دانسته است.

بخش دوم آیه نیز، جواز مطلق استمتاع را از همسر می فهماند برخلاف برخی ادیان که قیدهایی را برای این امر قرار داده بودند. چرا که اگر «انی» در آیه زمانیه باشد، توسعه زمانی مسأله آمیزش جنسی را بیان می کند؛ یعنی در هر ساعتی از شب و روز مجاز هستید و اگر مکانیه باشد، توسعه در مکان را می فهماند؛ یعنی در هر مکان که خواستید در آیید(سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، مدخل «انی»)

این احتمال نیز وجود دارد که اشاره به هر دو جنبه باشد و به این ترتیب دو همسر می توانند هرگونه و در هر زمان و مکان، از لذت جنسی بهره بگیرند.

شاید این پرسش به ذهن خطور کند که چرا در این مسأله مخاطب مردان هستند و زنان چنین خطابی ندارند و تابع هوس های مردان قرار گرفته اند؟

پاسخ با توجه به دو نکته زیر روشن می شود:

1. با توجه به شأن نزول آیه که در مورد استمتاع مرد از زن و نفی برخی قیدهایی که بعضی ادیان گذاشته بودند، می باشد مخاطب بودن مردان بدیهی است و از این خطاب تحت اراده مرد بودن زن و بهره نجستن زن به هنگام آمیزش فهمیده نمی شود(طبرسی، مجمع البیان، منشورات دار مکتبه الحیاه، ج 1، ص 215)

2. اساسا قرآن کریم به خاطر حفظ حیا و عفت زن چنین خطاب هایی را به زنان نمی کند، هم چنان که برای مردها پاداش حورالعین ذکر شد؛ اما برای زنان چنین پاداشی به صراحت نیامده است و از این، وجودنداشتن چنین پاداشی برای زنان استنباط نمی شود. حاصل آن که توجه به صدر و ذیل آیه که زن به عنوان مزرعه و هدف از آمیزش و روابط زناشویی تربیت فرزند صالح دانسته شده، معلوم می شود که اسلام زن را به عنوان طفیلی ندانسته و انسانیت را در روابط زناشویی و آمیزش ملاک قرار داده است و زن را اساس خلقت به شمار آورده است. برخلاف عقیده برخی که هدف از روابط زناشویی و آمیزش را ارضای غریزه های جنسی - همانند حیوانات - پنداشته و برای زن ارزشی جز  کالا قائل نیستند و از آنان استفاده ابزاری برای تبلیغات و مایکن ها می کنند.

نکات مهم  در رابطه با این  مساله :

1) در تشبیهات و امثال همیشه این قاعده وجود دارد که " در مثال مناقشه نیست"

2) اینکه میفرماید کشتزار شمایند (حرث لکم) بیانگرعمل توالد و تولید نسل، از راه آمیزش در قبل زن است  و شامل غیر آن نمیشود ( که توضیح این مطلب قبلا بیان شده است ) ؛ و در ادامه آیه که میفرماید هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید (فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ) آمیزش از راه قبل را میفرماید نه غیر آن را.

3) اینکه آیه قبل سخن از عادت ماهیانه زنان است که در این مدت آمیزش با زنان از راه قبل حرام است و با توجه به نزول این آیات با هم، اطلاق این آیه را تخصیص میزند (در صورتی که انی را زمانیه بگیریم) پس معنا این میشود که: در هر زمانی آمیزش کنید مگر زمانی که زنان آمادگی آمیزش ندارند مثل ایام عادت ماهیانه ؛ و با این بیان عقیده مسیحیان که آمیزش را در هر زمانی مجاز میدانند حتی در ایام عادت ماهیانه باطل میکند ( با استفاده از تفسیر نمونه )

4) نکته ظریفی که در انی شئتم هست این است که اگر انی را به معنای غالبی آن که همان مکان است بگیریم اینطور میشود که در هر جایی که میدانید و برایتان لذت بخش تر است جماع کنید و حتی ممکن است اشاره ای به حالت قرار گرفتن زن و مرد در هنگام آمیزش باشد که تنوع در حالات مختلف آمیزش باعث لذت بیشتر میشود. و با این بیان عقیده یهودیان که آمیزش را فقط در یک حالت مجاز میدانستند را باطل میداند



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:38 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

چرا ازدواج زنان پیامبر (ص) ممنوع شده ؟؟

چرا  به زنان پیامبر امهات المسلمین  گفته  شده و حق ازدواج ندارندآیا این مساله ظلم در حق زنان پیامبر (ص) نیست ؟؟

پاسخ :

  1)چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پدر روحانی امّت محسوب می شوند همسران ایشان نیز به خاطر او و به احترام آن حضرت مادر روحانی محسوب می شوند _ و پدر روحانی و مادر روحانی به کسانی گفته می شود که یک نوع حق معنوی بر دیگران داشته باشند و چه کسی را می توان یافت که بیشتر از پیغمبر(ص) بر گردن ما حق داشته باشند.

  2) در خصوص قسمت دوّم سؤال شما نیز عرض می شود اوّلا همچنانکه از شأن نزول آیات قرآن مورد نظر سورة احزاب فهمیده می شود که این آیات به این خاطر نازل شد که بعضی به عنوان انتقام جوئی وتوهین به ساحت مقدس پیامبر ( تصمیم ازدواج با زنان او را بعد از او گرفته بودند و از این راه می خواستند ضربه ای بر حیثیت آن حضرت وارد کنند.

  ثانیاٌ : اگر این مسأله مجاز بود: جمعی به عنوان اینکه همسر پیامبر ( را بعد از او در اختیار خود گرفته اند ممکن بود این کار را وسیله سوء استفاده قرار دهند و به این بهانه موقعیت اجتماعی برای خود دست و پا کنند و یا به عنوان اینکه آگاهی خاص از درون خانه پیامبر( و تعلیمات و مکتب او دارندبه تحریف  اسلام پردازند و یا منافقین مطالبی را از این طریق در میان مردم نشر دهند که مخالف مقام پیامبر(  باشد ( که این مطلب مهم می باشد ).

  و این خطر هنگامی ملموس تر می شود که بدانیم گروهی خود را برای این کار آماده ساخته بودند ، بعضی آنرا به زبان آورده و بعضی شاید تنها در دل داشتند و از جمله کسانی را که بعضی از مفسرین اهل سنت در اینجا نام برده اند ، طلحه است

  خداوندی که بر اسرار نهان و آشکار آگاه است برای بر هم زدن این توطئه زشت یک حکم قاطع صادر فرمود و جلو این امور را به طور کلّی گرفت و برای تحکیم پایه های آن به همسران پیامبر ( لقب ام المؤمنین داد تا بدانند ازدواج با آنها همچون ازدواج با مادر خویش است.

  با توجه به آنچه گفته شد روشن می شود که چرا همسران پیامبر لازم بود از این محرومیّت استقبال کنند؟!

در طول زندگی انسان ، گاه مسائل مهمی مطرح می شود که به خاطر آنها باید فداکاری و از خود گذشتگی از خود نشان داد و از بعضی از حقوق حقه خود چشم پوشید به خصوص اینکه همیشه افتخارات بزرگ مسئولیتهای سنگینی نیز همراه دارد ، بدون شک همسران پیامبر  افتخار عظیمی از طریق ازدواجشان با پیامبر  کسب کردند داشتن چنین افتخاری نیاز به چنین فداکاری هم دارد.

  به همین دلیل زنان پیامبر بعد از او در میان امّت اسلامی بسیار محترم می زیستند و از وضع خود بسیار راضی و خوشنود بودند و آن محرومیت را در برابر این افتخارات ناچیز می شمردند ( با استفاده از تفسیر نمونه ج 17 ص 404 به بعد) به این دلیل که جضرت به همسرانش گفت : هر که نمی خواهد محرومیت ها را پذیرا باشد، از من طلاق بگیرد. (سوره احزاب آیه 53) همسران عرض کردند: ما این محرومیت ها را پذیرا هستیم و افتخار همسری با شما را با چیزی عوض نمی کنیم.

التماس دعا

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:37 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

مسأله حجاب چرا بیشتر روی زنان تکیه شده است؟

برای روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:

الف- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینی‏

بر اساس فرهنگ اسلامی، انسان موجودی است که برای رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است. اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسی و توجه به هر یک از آن‏ها در حدّ نیاز طبیعی، سبب شکوفایی همه استعدادهای انسان شده و او را به سوی کمال سوق داده است.

پوشش مناسب برای زن و مرد عامل مهمی در تعدیل و تنظیم این غریزه است.

ب- توجه به ساختار فیزیولوژی انسان‏

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏ای مستقیم با تفاوت‏های جسمی و روحی زن و مرد دارد.

در تحقیقات علمی در مورد فیزیولوژی و نیز روان‏شناسی زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّک‏های چشمیِ شهوت‏انگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایی زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعی قادر به دیدن است، از سوی دیگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتی یکنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتی گسترده تحت تأثیر محرّک‏های شهوانی قرار می‏گیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّک‏های حسی پاسخ می‏دهند. حس لامسه بروز زیادی ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.

از این گذشته چون هورمون‏های جنسی زن به صورت دوره‏ای ترشخ می‏شوند و به طور متفاوت عمل می‏کنند، تأثیر محرّک‏های شهوانی بر زن صورتی بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.

با توجه به مطالب فوق می‏توان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّی و اساسی ریشه گرفته است. اسلام می‏خواهد انواع التذاذهای جنسی (چه بصری و لمسی و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها برای کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربی که حضور در جامعه را با لذت جویی جنسی به هم می‏آمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسی را به هم می‏ریزد.

اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و برای تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه نموده است، زیرا بی بند و باری در پوشش به معنای عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسی است که آثار شوم آن بر کسی پوشیده نیست.

پوشش زن در اسلام به این معنا است که‌، زن در معاشرت با مردان بدن خود را بپوشاند و از جلوه‌گری و خودنمایی خودداری کند. بنابراین‌; لزوم حجاب از سوی اسلام در حقیقت برای حفظ کرامت زن است تا مورد بهره‌برداری هوسبازان‌، قرار نگیرد.

درست است که حجاب‌، در ظاهر محدودیت زن را نشان می‌دهد; اما واقع و روح مسئله‌، حکایت از محدودیت کامیابیها به محیط خانوادگی و همسران مشروع و همچنین سلامت جامعه و حفظ آن از لجنزار فساد است.‌

ج) آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینی‏

1- بهداشت روانی اجتماع و کاهش هیجان‏ها و التهاب جنسی که سبب کاهش عطش سیری ناپذیری شهوت است.

زیرا آزادی معاشرتهای بی‌بند و بار، هیجانها و التهابهای جنسی را زیاد می‌کند. از سوی دیگر، غریزه جنسی نیز غریزه‌ای نیرومند است که هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش‌تر می‌شود. افزون بر این‌، تقاضای نامحدود، خواه ناخواه انجام نشدنی است و دست نیافتن به آنها منجر به اختلالات روحی و روانی می‌شود. لذا اسلام راه فساد جامعه را از سرچشمه می‌بندد. یعنی نگاه که اولین واسطة ارتباط زن و مرد است‌، باید کنترل شود. به مرد می‌گوید: «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ...»(1)به زن هم می‌گوید: «قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن‌ّ و یحفظن فروجهن‌ّ ... »(2) یعنی زن و مرد نباید چشم چرانی کنند و نباید به قصد لذت به هم نگاه کنند، و یک وظیفه خاص نیز برای زن دارد; و آن این که خود را از مردان بیگانه بپوشاند.

2- تحکیم روابط خانوادگی و برقراری صمیمیت کامل زوجین.

اختصاص یافتن استمتاعات و التذاذهای جنسی به محیط خانوادگی و در کادر ازدواج مشروع‌، پیوند زن و شوهر را محکم می‌سازد و به هر یک از طرفین این اعتماد را می‌دهد که او تنها کسی است که مورد عنایت و علاقه شریک زندگی خود قرار دارد. در حالی که در جوامع غربی و سیستم‌های آزاد; رقیب و مزاحم‌، امنیت خاطر زوجین را از بین می‌برد.

با رواج بی حجابی و جلوه گری زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعی محدودیت و پایان آزادی‏های جنسی خود تلقّی می‏کنند وافراد متأهل هر روز در مقایسه‏ای خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار می‏گیرند. این مقایسه‏ها، هوس را دامن زده و ریشه زندگی را می‏سوزاند.

3- استواری اجتماعی و استیفای نیروی کار و فعالیّت

ارتباط حساب نشده و بی‌بند و باری‌ها، نیروی کار و فعالیت اجتماع را ضعیف می‌کند. اسلام با فعالیتهای فرهنگی‌، اقتصادی‌، اجتماعی زن و تحصیل او مخالف نیست‌. ولی با آلوده کردن محیط کار و فساد مخالف است‌. لذا در اجتماعی که حریم بین زن و مرد رعایت نشود، رکود فعالیتهای اجتماعی و انحطاط اخلاقی خواهد بود. ‏

دختر و پسری که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانی شوند، از تمرکز و کارآیی آن‏ها کاسته می‏شود و حکومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروی فکری و کاری است.

4- بالارفتن ارزش واقعی زن و جبران ضعف جسمانی او

زن از نظر عاطفی و تأثیر پذیری‌، همیشه بر مرد تفوق دارد. لذا با رعایت حریم بین خود و مرد باعث حفط ارزش و موقعیت خویش می‌شود. اسلام تأکید دارد که هر اندازه زن متین‌تر و با وقارتر باشد، احترامش افزوده می‌شود.

حیا، عفاف و حجاب زن می‏تواند در نقش عاطفی او و تأثیرگذاری بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکی از وسائل مرموز برای حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را برای محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه برای مصونیّت او توصیه کرده است، زیرا اسلام راضی به حبس، رکود و سرکوبی استعدادهای زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را در اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهوانی و تجاری منع کرده است.

در واقع حجاب موجب محدودیت، مردان هرزه می‏باشد که در صدد کام جویی‏های آزاد و بی حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این گروه از مردان منظور است.

علاوه بر مطالب فوق استاد مطهری در بیان این که چرا حجاب به زنان اختصاص یافته می گوید: اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایی و خودآرایی مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها، مرد شکار است و زن شکارچی، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچی. میل زن به خود آرایی از حس شکارچی‏گری او ناشی می‏شود. در هیچ جای دنیا سابقه ندارد که مردان لباس‏های بدن نما و آرایش‏های تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود می‏خواهد دلبری کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگی، از انحراف‏های مخصوص زنان است و دستور پوشش هم برای آنان مقرر گردیده است".(1) به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسی و زیبایی خاص زنانه و تحریک پذیری جنس مردانه، یکی از علت‏های این حکم است. توصیه و دستور الهی به پوشش و حجاب برای زنان، به منظور ایجاد محدودیت و محرومیت و چیزهایی از این قبیل که تنها فریب شیطانی‏اند نمی‏باشد، بلکه در واقع برای آگاهی دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است که باید از آن مراقبت و شده و حفظ شود و به تاراج نرود. این کاملاً معقول است که هر چیزی ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بیشتری را می‏طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شکل یک ابزار برای مطامع سودپرستان در نیاید.

 

 به یاد داشته باشیم که  غریزه جنسی، نیرومند و عمیق است. هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش‏تر می‏گردد، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله ورتر می‏شود، و شهوت خود را به صورت یک عطش روحی و خواست اشباع نشدنی در می‏آورد.(2) و وضعیت جهان معاصر و کشانده شدن عده‏ای به همجنس بازی نشانه آشکاری از این حالت است.

 

بنابراین رعایت نکردن پوشش اسلامی توسط زنان نه تنها از بین رفتن حساسیت مردان را به دنبال ندارد، بلکه موجب طغیان غریزه جنسی آنان نیز می‏گردد و پس از مدتی باعث دلزدگی و بی معنایی آن خواهد شد. گاهی نیز لذت غریزة جنسی را به واسطة زیاده روی و افراط از بین می برد و انسان را به امور دیگر می کشاند.

در مورد مردان نیز این گونه نیست که بتوانند با هر نوع لباسی از خانه بیرون آیند و نوع پوشش آنها می تواند به هر صورتی باشد بلکه مردان نیز در این جهت با محدودیت های خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بیشتر در اجتماع و کارهای سخت و به جهاتی که در بالا ذکر شد با زنان متفاوت است.

پی نوشت‏ها:

1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخیص.

2. همان، ص 434.

 

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:37 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

به نام خدا

حضرت رسول موقعیت مهم زن در اجتماع بشری و جایگاه بلند  و شایستگی ها و استعدادهای فراوان او را گشزد نمود و ایه هایی از قران کریم را در رابطه با معرفی مقام مهم زن و ارزش والای او برای مردم بیان نمود و زن را بعنوان اینکه مانند مرد یک انسان کامل است و شایسته همه کمالات انسانی است و شایستگی خلیفه الهی بودن را دارد معرفی کرد  آیات قرانی رو در این زمینه به چند قسم می توان تقسیم کرد

1) ایاتی که دلالت دارند که انسان در عالم افرینش موقعیت مخصوص و جایگاه بلندی دارد . انسان خلیفه خدا در روی زمین و مخلوق ممتاز و مورد تکریم خداوند است ( در این زمینه ایه شریفه 29 سوره بقره گواه صادقی بر این مدعا است )

روشن است که در این قبیل ایات که مربوط به عظمت و موقعیت ممتاز انسان در عالم هستی است محور و مدار انسان است چه مرد و چه زن در این مورد توجه به مضمون همین یک ایه کافی است :ما فرزندان ادم را گرامی داشتیم و انان را بر صحرا و دریا مسلط ساختیم و از غذاهای پاکیزه برای انها روزی فراهم کردیم و ان ها را بر بسیاری از مخلوقات خود فضیلت و برتری بخشیدی (سوره اسراء ایه 70 )

نکته : در این قبیل ایات هر چند تعبیر قران بیشتر با ضمیر جمع مذکر مانند و سخر لکم اللیل و النهار امده است ولی چون قران بر اساس کیفیت محاوره عربی نازل شده است و در محاوره عرب در این قبیل موارد ضمیر جمع مذکر را برای مرد و زن به کار می برند مثل اسلام علیکم یا اهل القبور که منظور مجموع مردها و زنها است .

2)ایاتی که  از خلقت ممتاز  انسان سخن می گوید را خدمت شریفتان عرض می کنم  معلوم است که در این ایات نیز محور و مدار انسان است چه زن و چه مرد   بنده برای نمونه موردی را خدمت شریفتان عرض می کنم در سوره شمس ایه 7-10 خداوند تبارک و تعالی می فرمایند سوگند به جان انسان و ان پروردگاری که ان را کامل و مرتب افرید و بر اساس فطرت راه گناه و انحراف و راه تقوا و پاکی را به او نشان داد هر کس که نفس خود را تزکیه کرد و پاکیزه ساخت رستگار شد و هر انکه ان را الوده کرد به خسران و زیان دچار گردید روشن است که در این ایات منظور از (نفس) که با عظمت مخصوصی از ان یاد شده است روح انسان است بدون تفاوت میان مرد و زن.بر این اساس و همچنین بر اساس ایه 1-4 سوره تین خداوند تمام انچه را که به مرد از لحاظ خلقت انسانی او داده است عینا همان مزایا را بدون تفاوت به زن نیز عنایت کرده است .

3) ایات قرانی را که می گویند هر انسانی چه مرد و چه زن از دو انسان دیگر که یکی از انها مرد و دیگری زن است یعنی پدر و مادر خود به وجود امده است و هیچ فردی بر فرد دیگر فضیلت و برتری ندارد مگر به تقوا 

در این رابطه چند ایه  از قران کریم را خدمت شریفتان عرض می کنیم

 

خداوند تبارک و تعالی در ایه 13 سوره حجرات می فرماید :

اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‏ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است!

و نیز در سوره نحل ایه 79 می فرماید :

هر کس کار شایسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى‏داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى‏دادند، خواهیم داد

و در سوره غافر ایه 40 می فرماید :

هر کس بدى کند، جز بمانند آن کیفر داده نمى‏شود ولى هر کس کار شایسته‏اى انجام دهد- خواه مرد یا زن- در حالى که مؤمن باشد آنها وارد بهشت مى‏شوند و در آن روزى بى‏حسابى به آنها داده خواهد شد.

و در ایه 35 سوره احزاب می فرماید :

به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه‏دار و زنان روزه‏دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار یاد خدا مى‏کنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است‏

4) ایات قرانی یعنی  الگوها و مثالهای قران کریم

ذکر مثال در محاورات معمولی و همچنین در بیان مطالب و مباحث علمی نقش مهمی در تفهیم و درک مطلب دارد  بر این اساس همان طور که نمونه هایی از مردان صالح مانند پیغمبران عظام (علیه السلام )  و اولیای خدا بمنظور الگو سازی ذکر  کرده و نمونه هایی از متموردین و گنهکاران مانند فرعون و قارون و سامری را برای بر حذر داشتن از پیروی انها تذکر داده استنمونه هایی از زنان شایسته برای الگو سازی اورده و مثالهایی از زنان گناهکار و منحرف را بمنظور بر حذر داشتن از پیش گرفتن راه ان هانیز مورد تذکر قرار داده است .

برای نمونه

 در سوره تحریم ایات 10- 11-12 می فرماید :

خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند!» (10)

و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!» (11)

و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما را از روح خود در آن دمیدیم او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود! (12)

5) ایات قرانی که می فرماید  مرد و زن جفت یکدیگر افریده شده اند 

در این مورد برای بیشتر روشن شدن مطلب باید توجه کنیم که قران مجید در موارد متعددی این حقیقت را بیان می کند که خداوند موجودات را جفت افریده است برای نمونه 

در سوره حج ایه 5 می فرماید: زمین را می بینی (در فصل زمستان ) که خاموش و ارام است اما هنگامی که ما از اسمان اب فرو می ریزیم به حرکت در می اید و نمو می کند و از هر نوع گیاه جفتی بهجت  زا به وجود می اورد

و در سوره طه  ایه 53 می فرماید : همان خداوندى که زمین را براى شما محل آسایش قرار داد و راه‏هایى در آن ایجاد کرد و از آسمان، آبى فرستاد!» که با آن، انواع گوناگون گیاهان را (از خاک تیره) برآوردیم.

و در سوره نجم ایه 45 می فرماید : و اوست که دو زوج نر و مادّه را آفرید ...

و در سوره ذاریات ایه 49 می فرماید : و از هر چیز دو جفت آفریدیم، شاید متذکّر شوید!

بنابرین کلیه انچه که کارگاه خلقت خارج شده و پا به عرصه هستی گذاشته است همه و همه جفت خلقت شده است

باید دانست که موضوع جفت بودن مرد و زن و اینکه خداوند  زن و مرد را جفت همدیگر افریده است در چندین جای قران با تعبیرات مختلف بیان شده است  مثلا :

 در سوره نبا ایه 8  می فرماید: و شما را بصورت زوجها آفریدیم!

و بالاخره در ایه 21 سوره روم می فرماید : و از نشانه‏هاى او اینکه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند!

6)یکی از ابتکارات و امتیازات قران کریم این است که داستانهایی از گذشتگان را نقل می کند و در ضمن ان معارف مهم اعتقادی ،اجتماعی ، اقتصادی  و اخلاقی را بیان می کند

قران مجید در این راستا داستان یک زن را نقل می کند که با دقت در ان میزان عقل و فکر ان زن در مقایسه با مردان مشابه او برای ما روشن می شود و ان قصه حضرت سلیمان و ملکه سبا است .  حضرت سلیمان پس از دریافت گزارشی مبنی بر اینکه در یمن زنی حکومت می کند که زمام سلطنت را در دست دارد و قدرت بسیاری دارد اما خورشید پرست هستند ( نقل به مضمون ایه 23 سوره نمل ) حضرت سلیمان پس از دریافت این گزارش نامه کوتاهی برای ملکه سبا به این مضمون نوشت : این نامه از سلیمان است، و چنین مى‏باشد: به نام خداوند بخشنده مهربان توصیه من این است که نسبت به من برترى‏جویى نکنید، و بسوى من آیید در حالى که تسلیم حقّ هستید(ایات 30و 31 سوره نمل )

باید  توجه داشت که کیفیت برخورد سلاطین و فرمانروایان با نامه های پیامبران خدا بسیار متفاوت است مثلا در نامه هایی که پیامبر اسلام (ص ) به فرمانرواین ان روز جهان نوشت جواب منفی شنید و حتی گاها نسبت به نامه حضرت جسارت شدقران کریم کیفیت برخورد ملکه سبا با نامه حضرت سلیمان را بر خلاف برخورد افرادی همچون فرعون و و نمرود و یا اکثر سلاطین و فرمانروایان زمان پیامبر  معرفی می کند

ملکه سبا با نامه حضرت سلیمان برخورد مثبتی نشان داد و به درباریان گفت (وانی القی الی کتاب کریم )نامه با کرامتی برای من امده است .

و با انها به مشورت پرداخت و انها گفتند : (نحن اولوا قوه و اولوا باس شدید )ما از جهات قدرت سیاسی و تدبیر مملکتی و از لحاظ قدرت نظامی و دفاعی نیرومند می باشیم (والامر الیک فانظری ماذا تامرین )و در عین حال تصمیم گیری  و فرمان نهایی با توست .

ملکه سبا گفت : باید فکر کنیم و بر اساس فکر و عقل حرکت کنیم  و چون هنوز به مقام و منزلت سلیمان پی نبرده بود گفت :(ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله و کذالک یفعلون ) روش و رسم پادشاهان روزگار این است که اگر داخل یم مملکت شوند  و یک مملکت را مورد تجاوز نظامی قرار دهند فساد و اختلال وضع در ان کشور به وجود می اورند و صاحبان قدرت را ذلیل می سازند بنابراین ما نباید بدون تامل گام برداریم(انی مرسله الیهم بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون ) من هدیه ای برای انها می فرستم از ان پس منتظر می مانم تا ببینم پیک هایی که من می فرستم چه پیامی می اورند .وقتی هدایا به سلیمان (علیه السلام ) رسید او هدایا را رد کرد و فرمود(بل انتم بهدیتکم تفرحون ) شما به هدایای ارسالی خود دلخوش کرده و امید بسته اید . در نتیجه ان بانو فهمید که نظام سلیمان نظام مالی نیست حضررت سلیمان در ادامه گفت (فلنا تینهم بجنود لا قبل لهم بها )من برای قلع و قمع خورشید پرستی و برقرار کردن نظام توحید با لشگریان فراوان به طرف انها حرکت می کنم

چگونگی ایمان  بانوی جلیل الشان ملکه سبا

ملکه سبا پس از دریافت پیام حضرت سلیمان که در تایپست های قبلی به انها اشاره شد خود را اماده کرد که به دیدار حضرت سلیمان (علیه السلام ) برود ولی حضرت سلیمان پیش از انکه ملکه سیا نزد او بیاید تصمیم گرفت با ارائه معجزه ای او را از نبوت خود مطمئن سازد لذا از اطرافیانش خواست که تخت بلقیس را بحظورش بیاورند :(قال  الذی عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک ) کسى که دانشى از کتاب (آسمانى) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!

نکته ای که لازم است اینجا تذکر بدهم ان است که بسط و تحقیق در معنای علم کتاب که باعث این قدرت در وزیر حضرت سلیمان (علیه السلام ) گردید از بحث کنونی ما خارج است .

وقتی که ملکه سبا به محضر سلیمان امد ان حضرت بعوان ازمایش دستور داد تغییر مختصری در ان تخت به وجود اورند تا  میزان هوش و فراست او معلوم شود او پس از سوال گفت (کانه هو ) گویا این تخت من است و بالخره بعد از یک سلسله مناظره و پس از مشاهده جریانهایی گفت : (رب انی ظلمت نفسی و اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین)  (ملکه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم و (اینک) با سلیمان براى خداوندى که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم

اکنون  شما این قصه قرانی را بیشتر مورد دقت قرار بدهید و مقایسه کنید  با رفتار فرعون و نمرود یعنی قصه این زن و قصه ان مردها تا روشن شود در هر مورد قل و منطق و انصاف حکم فرما شده است توفیق حاصل شده و در هر جا لجاجت و استکبار به کار رفته سقوط و تباهی به بار اورده است چه مرد و چه زن بدون تفاوت (لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب )

انهایی که فکر می کنند اسلام زنان را درجه دوم می داند بهتر است  این ایات را مطالعه نمایند  تا حقیقت اسلام را در این مورد  بهتر درک کنند

(در نگارش این مطلب از کتاب چهره زن در  اسلام تالیف استاد ارجمند ایت الله نوری همدانی  با دخل و تصرف استفاده شده است )

التماس دعا



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 10:37 عصر روز دوشنبه 87 مهر 29

<      1   2   3   4      >