سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 






درباره نویسنده
سخن آشنا - نسل جوان
سخن آشنا
وبلاگی شاد و در عین حال علمی جهت پاسخگویی به سوالات با روشی کاملا جدید
تماس با مدیر نسل جوان


آرشیو وبلاگ
حضرت ختمی مرتبت (ص)
اهل بیت ( علیهم السلام)
مهدویت
احادیث آموزنده
حکایتهای زیبا
نکات مذهبی
سوالات رسیده
انچه باید جوانان بدانند
نوشته های منتخب پارسی بلاگ
میزگردهای منتخب پارسی بلاگ
میزگرد ها
متفرقه
سوالات ازدواج
مقالات
مباحث و سوالات در مورد زنان
حقوق کودک
لطیفه ها
لینک ها
حرف دل
مباحث قرانی
نسل جوان در سایتها و وبلاگهای دیگر
محرم
نماز
آیت الله العظمی بهجت(ره)


لینکهای روزانه
گاهنامه نماز [292]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
جلوه های عاشورایی
تکنولوژی کامپیوتر

مسافر عاشق
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
عاشق دلباخته
امیدزهرا
esperance
شیلو عج الله
گاهنامه نماز
حزب اللهی مدرنیته
14 معصوم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
آتش عشق
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی
و خدایی که در این نزدیکی است
محمدرضا جاودانی
یا امام زمان (عج)
معلومات عمومی(پرسش و پاسخ )
شور دل
تمنای دل

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
سخن آشنا - نسل جوان

آمار بازدید
بازدید کل :563549
بازدید امروز : 32
بازدید دیروز50
 RSS 



در کل اینترنت
 در این سایت

به نام خدا
با سلام
سوال: تعدد همسران پیامبر
در آغاز بیان دو نکته ضروری است.
اول: نگاهی کوتاه به فرهنگ ازدواج در جزیرةالعرب در زمان پیامبر(ص):
1 -عربهای جاهلی نسبت به دختر، بلکه جنس زن بی علاقه بودند، چون در محیطی که دائم مردم با هم به جنگ و خونریزی مشغول بودند و هر کس هر چه قدر که میتوانست، به دیگران روا میداشت، خوف داشتند که در جنگ، دختران اسیر شوند و باعث ننگ آن طایفه گردند، نیز به جهت وضع بد اقتصادی و این که دختران به فحشا رو آورند و... به دختر علاقهای نداشتند، بلکه دخترداری را ضد ارزش میشمردند و به زنده به گور کردن دختران رو آوردند.
2-
چون جنگ و خونریزی در آن محیط امری متداول بود، و عرب جاهلی با اندک بهانهای یک دیگر را میکشتند، نتیجه اش به هم خوردن تعادل جمعیتی بود و نسبت زنان به مردان افزایش چشمگیری پیدا میکرد (چون مردان به جنگ اقدام میکردند، نه زنان و کشتهها از مردان بود) که گزینه "چند زن داشتن" را برای رهایی از مشکل عدم تعادل جمعیتی پذیرفتند. این مشکل در اکثر نقاط از جمله در ایران هم وجود داشت، لیکن در عربستان بیشتر بود.
3 -در آن وضع ناگوار اقتصادی، زن گرفتن از یک خانواده و قبیله نوعی کمک اقتصادی به آنان محسوب میشد، به همین جهت مشرکان قریش به دامادهای پیامبر(ص) فشار وارد میکردند که دختران پیامبر(ص) را طلاق دهند تا بر مشکلات پیامبر افزوده بشود.
4 -در محیطی که نا امنی و جنگ و خونریزی آسایش را از همگان ربوده بود، ازدواج از مهمترین عامل بازدارنده از جنگ به شمار میآمد.
5
-در آن وضع زن بیوه اگر شوهر نمیکرد، خوشایند نبود، بلکه زشت شمرده میشد. به مجرد آن که شوهر میمرد، یا از وی طلاق میگرفت و عده وفات یا طلاق سپری میشد، شوهری دیگر گزینش میشد، مانند "اسماء بنت عمیس" که اول همسر جعفر بن ابی طالب شد، بعد از شهادتش به عقد ابوبکر درآمد و بعد از درگذشت ابوبکر همسر امام علی(ع) شد. این شیوه در آن فرهنگ متداول بود.
نکته دوم: نگاهی گذرا به ازدواج پیامبر(ص).
1 -پیامبر(ص) در 25 سالگی با حضرت خدیجه س که چهل سالش بود و قبلاً یک یا دوبار شوهر کرده بود و با مرگ شوهر بیوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بیست و پنج یا بیست و هشت سال با وی زندگی کرد و همسر دیگری نگرفت.
2 -همه همسران پیامبر (جز عایشه) بیوه بودند. آنان پیش از آن که به همسری پیامبر(ص) درآیند، یک یا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و یا شهادت شوهر و انقضای عده به عقد پیامبر(ص) درآمدند.
3-
عمده ازدواجهای پیامبر(ص) در شرایط سخت و دشوار جنگی صورت گرفته بود، مانند شکست مسلمانان در جنگ احد که وضع مسلمانان بسیار ناراحت کننده بود.
4 -پیامبر(ص) از قبایل مهم عرب مانند تیم، عدی، بنی امیه، نیز یهودیان مدینه همسر انتخاب کرد، ولی از قبایل انصار زن نگرفت.

دقت در این امور به ما میفماند که ازدواجهای پیامبر
نه در پی ارضای خواهشهای نفسانی، بلکه در جهت اهدافی عالی بود که ذیلاً بیان میشود.
بی شک پیامبر در ازدواجهای متعدد دنبال خوشگذرانیها نبود، چون:اولاً: اگر چنین بود، میبایست در سنین جوانی به این امر مبادرت میکرد، نه در سنین پیری و آن هم در شرایط سخت و دشوار.ثانیا: اگر شهوتانگیز بود، میبایست جهتگیریهایش در گزینش همسر، این ادعا را اثبات کند. حضرت دنبال زنان زیبا و جذاب از جهت امور جنسی و جوانی نبود، حتی به خواستگاری برخی از زنان مانند "ام سلمه" رفت و ام سلمه تعجب نمود در این سن و سال که کسی حاضر نمیشود با او ازدواج کند، چرا پیامبر دنبال زنان جوان نمیرود و به خواستگاری او کسی را فرستاده است.ثالثاً: آنانی که با انگیزه کامیابی جنسی به ازدواجهای متعدد رو میآورند، ماهیت زندگی آنان به گونهای دیگر است. آنان به زرق و برق ظاهری زندگی، لباس و زینت زنان و رفاه و خوشگذرانی رو میآورند؛ در حالی که سیره و زندگی پیامبر اسلام(ص) خلاف این را نشان میدهد. پیامبر(ص) در برابر خواست همسران خویش در مورد زرق و برق زندگی، آنان را مخیّر کرد که یا همین ساده زیستی را برگزینند و به عنوان همسر پیامبر باقی بمانند و یا از حضرت طلاق بگیرند و بروند دنبال زرق و برق زندگی.
علامه طباطبایی رحمت الله علیه در این باره مینویسد: داستان تعدد زوجات پیامبر(ص) را نمیتوان بر زن دوستی و شیفتگی آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود، چه آن که برنامه ازدواج آن حضرت در آغاز زندگی که تنها به خدیجه اکتفا نمود و هم چنین در پایان زندگی که اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن دوستی آن حضرت دارد.(1)رابعا: دو تن از زنان پیامبر(ص) کنیز بودند. اگر هدف ازدواج لذت بردن از آنان بود، این دو چون که کنیز بودند، بدون ازدواج، پیامبر(ص) میتوانست از آنان بهرهمند شود. با این تحلیل ازدواج بی فایده بود.
بنابراین اهداف و حکمتهای ازدواج پیامبر(ص) را میبایست در اهداف بلند و ارزشی جستجو نمود که مهمترین آن بدین شرح است:
1 -هدف سیاسی - تبلیغی:
یکی از اهداف ازدواجهای پیامبر(ص)
هدف سیاسی - تبلیغی بود؛ یعنی با ازدواج موقعیتش در بین قبایل مستحکم گردد و بر نفوذ سیاسی و اجتماعیش افزوده شود و از این راه برای رشد و گسترش اسلام استفاده نماید.
حضرت به خاطر دست یابی بر موقعیتهای بهتر اجتماعی و سیاسی، در تبلیغ دین خدا و استحکام آن و پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیری از کارشکنیهای آنان و حفظ سیاست داخلی و ایجاد زمینه مساعد برای مسلمان شدن قبایل عرب، به برخی ازدواجها رو آورد.
در راستای این اهداف پیامبر(ص) با عایشه دختر ابوبکر از قبیله بزرگ "تیم" و با حفصه دختر عمر از قبیله بزرگ "عدی" و با ام حبیبه دختر ابوسفیان از قبیله نامدار بنی امیه، وبا ام سلمه از بنی مخزوم، و با سوده از بنی اسد، و با میمونه از بنی هلال و با صفیه از بنی اسرائیل پیوند زناشویی برقرار نمود. ازدواج مهمترین پیوند و میثاق اجتماعی است، به ویژه در آن فرهنگ تأثیر بسیاری از خود به جا میگذارد.
در آن محیطی که جنگ و خونریزی و غارتگری رواج داشت، بلکه به تعبیر "ابن خلدون" جنگ و خونریزی و غارتگری جزو خصلت ثانوی آنان شده بود،(2) بهترین عامل بازدارنده از جنگها و عامل وحدت و اُلفت، پیوند زناشویی بود. به همین جهت پیامبر(ص) با قبایل بزرگ قریش، به ویژه با قبایلی که بیش از دیگران با پیامبر(ص) دشمن بودند، مانند بنی امیه و بنی اسرائیل، ازدواج نمود. اما با قبایل انصار که از سوی آنان هیچ خطری احساس نمیشد و آنان نسبت به پیامبر(ص) دشمنی نداشتند، ازدواج نکرد.
 
گیورگیو" نویسنده مسیحی مینویسد: محمد(ص) ام حبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان شود و از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه پیامبر با خاندان بنیامیه و هند زن ابوسفیان وسایر دشمنان خونین خود خویشاوند شد و ام حبیبه عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ اسلام در خانوادههای مکه شد.(3)2 -هدف تربیتی، پیامبر(ص) حمایت از محرومان و واماندگان را جزء آیین نجات بخش خویش قرار داد. قرآن مردم را به حمایت از واماندگان و محرومان و ایتام فرا میخواند. پیامبر(ص) در مناسبتهای مختلف مردم را به این کار خداپسندانه تشویق نمود، و در عمل برای مردان بیچاره و وامانده در کنار مسجد "صفه" را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سکنی داد. این حمایت عملی و صفه نشینی مربوط به مردان بود، اما درباره زنان با توجه به موقعیت آنان، این گونه راه حل برای رهایی آنان از مشکلات پسندیده نبود، بلکه رسول خدا(ص) برای زنان راه حل دیگری را در نظر گرفت.
ضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داری که بازتاب شرایط اجتماعی بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشویق نمود که زنان بی سرپرست و یتیم دار را به تناسب حالشان، با پیوند زناشویی به خانههای خویش راه بدهند، تا آنان و یتیمانشان از رنج بی سرپرستی و تنهایی و فقر مالی و عقدههای روانی رهایی یابند؛ و خود نیز در عمل به این کار تن داد تا مسلمانان در عمل تشویق شوند و در مسیر رفع محرومیت واماندگان قدم بردارند.
پیامبر(ص) با زنان بیوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان یتیمشان به خانه خویش راه داد، تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشکلات گام برداشته باشد و هم الگوی خوبی برای مردم در این امر باشد.
3 - هدف رهایی کنیزان:
اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله در جهت
آزادی اسیران گام برداشت. رسول خدا(ص) از شیوههای خوب و متعدد برای آزادی اسیران بهره جست که ازدواج از جمله آنها است. جویریه و صفیه کنیز بودند. پیامبر(ص) این دو را آزاد کرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدین وسیله به مسلمانان بیاموزد که میشود با کنیز ازدواج نمود. اول او را آزاد نمود و سپس شریک زندگی قرار داد. در ازدواج پیامبر با جویریه بسیاری از کنیزان آزاد شدند. توضیح این که: جویریه در غزوه بنی مصطلق اسیر شده بود و در سهم غنیمتی رسول خدا(ص) قرار گرفت. حضرت وی را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود. کارحضرت برای یارانش الگوی خوبی شد و تمامی اسیران غزوه مصطلق که حدود دویست تن بودند، آزاد شدند.
"گیورگیو" دانشمند مسیحی مینویسد: محمد با جویریه ازداج کرد. یارانش این عمل را نپسندیدند و آن را با تعجب مینگریستند. فردای آن روز کم کم اسیران خود را آزاد کردند، چون که نمیتوانستند بپذیرند که بستگان همسر پیامبر(ص) برده آنان باشند.(4)
4 - نجات زن و جلوگیری از غلتیدن وی در دام بستگان مشرک و کافر:
برخی از زنانی که مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و یا ارتداد شوهر، بی سرپرست میشدند و زندگی بر آنان بسیار مشکل بود و در وضع بسیار آشفتهای به سر میبردند، همانند ام حبیبه، دختر ابوسفیان که همراه شوهرش به حبشه هجرت کرد و در آن جا بیسرپرست شد. نه میتوانست در آن جا بماند و نه به مکه نزد پدر برگردد.
پیامبر(ص) وقتی که از مشکل وی با خبر شد، پیکی برای نجاشی پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبیبه را به عقد پیامبر درآورد. این ازدواج باعث شد که وی از بیپرستی نجات پیدا کند و به دامن بستگان مشرک خویش نغلتد.
5 -طرد سنت غلط و جاهلی:
در اسلام "پسرخوانده" حکم پسر واقعی را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد محرم نیست. در حالی که در جاهلیت احکام پسر واقعی را بر پسر خوانده سرایت میدادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام این حکم را باطل نمود.(5)
پیامبر(ص) به دستور خدا با "زینب بنت حجش" همسر مطلقه زید بن حارثه، پسرخوانده پیامبر بود، ازدواج نمود، تا حکم جاهی را در عمل باطل کند و مردم پذیرای نقض حکم جاهلی باشند.(6)
اگراین ازدواج صورت نمیگرفت، ممکن بود زید بن حارثه، یا پسرش اسامه بن زید، بعد از رحلت پیامبر به عنوان پسر و وارث پیامبرمطرح میشد و مسیر امامت و وراثت خاندان پیامبر(ص) دگرگون میشد.
افزون بر این امور ازدواجهای پیامبر از اهداف و حکمتهای دیگری برخوردار بود که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری میشود.

در پایان به بیان نکتهای دیگر میپردازیم: در اسلام چند همسر گزینی برای مردان محدود است. مرد نمیتواند بیش از چهار همسر دائمی در یک زمان داشته باشد.قرآن میگوید: با رعایت عدالت میتواند چهار همسر داشته باشد.(7) تا قبل از نزول این حکم مردان بیش از چهار همسر دائمی داشتند.
همه زنان پیامبر(ص) قبل از نزول این حکم به عقد پیامبر(ص) درآمده بودند. خداوند به پیامبرش دستور داد که از این پس حق نداری با کسی ازدواج نمایی، و حتی اگر همه زنانت را طلاق بدهی، به جای آنان نمیتوانی با زنان دیگری ازدواج نمایی.(8) این حکم را احکام اختصاصی پیامبر(ص) است، همان گونه که وجوب خواندن نماز شب و... از مختصات پیامبر بود.

پینوشتها:
1 - سید محمد حسین طباطبایی، فرازهایی از اسلام، ص 174.
2 - مقدمه ابن خلدون (ترجمه)، ج 1، ص 286.
3 - محمد پیامبری که از نو باید شناخت، ص 207.
4 - همان، ص 181.
5 - احزاب (33) آیه 4.
6 - همان، آیه 37.
7 - نساء (4) آیه 3.
8 - احزاب (33) آیه 52.
از حوصله شما سپاسگذارم.

(به نقل از مهدی )



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 2:31 عصر روز یکشنبه 87 فروردین 25

به نام خدا
با عرض سلام
معمولا کسانی که  عاجز از بحث نمودن در مورد اصول دین مبین اسلام هستند سخن را به جزئیات می برند و شبهاتی در مورد احکام  مطرح می کنند   از جمله دیه  انگشتان زن که  چرا دیه 3 انگشت زن ا بیشتر از دیه 4 انگشت  اوست و یا چرا نماز  ظهر 4 رکعت است و نماز صبح دو رکعت  و از اینگونه سخنان جزئی در حالی که قافلند از اینکه  احکام و دستورات اسلام یک نظام هماهنگ دارد  و برای اینکه  بتوان در مورد انها قضاوت نمود باید همه احکام و قوانین را با هم ملاحظه نمود
مهم ترین دلیل و پاسخ  برای اینگونه سوالاتتعبد است  لذا  در  مورد تعبد توضیحاتی را خدمت دوستان عرض می کنم .
داشتن تعبد در احکام مساله ای است که بنا به ادله عقلی مورد پذیرش است مثلاً هنگامی که بیمار می‌شویم به پزشک مراجعه می‌کنیم او نسخه ای که در آن چند نوع دارو نوشته به ما می‌دهد و دستور می‌دهد از هر کدام هر روز چند عدد مصرف کنیم و از خوردن فلان و فلان غذا خودداری کنیم. ما بدون این که از خصوصیات داروها سؤالی بکنیم دستورات او را مورد عمل قرار می دهیم چرا؟ چون به علم و دانش و تخصص او در رشتة طب معتقدیم و می دانیم که او جز معالجه و بهبود ما منظور دیگری ندارد و همین طور در بسیاری از دیگر امور زندگی ‌ از این نمونه ها به یک نتیجة روشن می رسیم که اگر انسان به علم و دانش کسی ایمان داشته باشد و او را در رشتة خود متخصص بداند و نیز بداند که نظر سویی در کار نیست قطعاً از دستورات او در آن رشته بدون این که از او توضیحات زیادی بخواهد مورد عمل قرار می‌دهد. به خصوص ان که او را حاذق‌ترین پزشک بداند و هیچ اشتباهی را برای او ممکن نداند و از این جهت یقین داشته باشد
نتیجه مقدمه فوق : احکام و مقررات دینی هم نسخه‌هایی است که پیامبران الهی و پیشوایان دین از طرف خدا برای بشر اورده اند تا سعادت و خوشبختی آنان را از هر جهت تامین نمایند. وقتی که ما اعتقاد داشته باشیم که این احکام از علم بی‌پایان خدا سرچشمه گرفته و به حکمت و لطف و مهربانی خدا ایمان داشته باشیم و نیز بدانیم که پیامبران خدا در تبلیغ و رساندن احکام به هیچ نحو گرفتار خطا و لغزشی نمی شوند  یعنی به معصوم بودن آن‌ها معتقد باشیم. در این صورت با کمال جدیت و بدون هیچ نگرانی  در عمل کردن به دستورات دینی می کوشیم و هیچ نیازی برای خود نمی بینیم که از خصوصیات فلسفة احکام و مقرراتی که قرار داده شده است سؤال نماییم  زیرا می دانیم که هر چه مقرر شده به خیر و صلاح ما بوده وانبیای الهی در بیان احکام اشتباهی نکرده اند
 بله  اگر کسی در وجود خدا یا در علم و دانش و حکمت او یا در حقانیت انبیا و معصوم بودن آنان تردید داشته باشد لازم است قبل از سوال از فلسفه احکام  در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و حقانیت پیامبران الهی و صفات آنان وارد بحث شود
البته منظور بنده این نیست که  کسی نباید از فلسفة احکام سوال کند و یا نباید به دنبال تحقیق و جستجو برویم  شکی نیست که اگر کسی از فلسفه و حکمت احکام اطلاع داشته باشد  رغبت و انگیزه بیشتر و قوی تری برای انجام آن‌ها خواهد داشت و نیز هر کس این حق را دارد که از اسرار احکام و قوانین دینی و قوانین بشری حداقل به عنوان یک علم و معرفت آگاهی یابد،‌ ولی نباید انتظار داشته باشیم که با معلومات محدودی که داریم به تمام جزئیات و اسرار و فلسفة احکام دست یابیم و اگر در فهمیدن فلسفة احکام کوشش کردیم و به آن دست نیافتیم هرگز نمی توانیم آن حکم را نادیده بگیریم یا بگوییم این حکم هیچ فایده و مصلحتی ندارد.
  حضرت  امام رضا(علیه السلام ) می‌فرماید: انا وجدنا کل ما احل الله تبارک و تعالی ففیه صلاح العباد و بقائهم و لهم الیه الحاجه التی لا یستغنون عنها و وجدنا المحرم من الاشیاء لا حاجة للعباد إلیه و وجدنا مفسدا داعیا  الی الفناء والهلاک.
  یعنی: ما می بینیم که خدای متعال چیزهایی را حلال کرده که مردم در زندگی و ادامة آن به آن چیزها نیازمند هستند و برای آنان مصلحت و فایده ای دارد و چیزهایی را حرام کرده که علاوه بر این که مورد نیاز بشر نیست موجب فساد و فنا و نیستی او می‌باشد
شاید  در مورد این استدلال این اشکالات مطرح شود
1)که اگر یک فرد بت پرستی در مناظره با شما وجود فلان  بت را دلیل اثبات گفته اش قرار بدهد و بگوید  دلیلم تعبد استایا شما  دلیل او را می پذیرید ؟؟
 پاسخ خواهیم داد : اگر شخصی بت پرست  همانگونه که گفته اید بر اساس باور خود وجود فلان  بت را دلیل اثبات گفته اش قرار بدهد بنده  جهت متقاعد نمودن او در مورد اثبات خرافی و اشتباه  بودن بت پرستی  وارد بحث می گردم . حال اگر شما با ما در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و حقانیت پیامبران الهی و صفات انان اختلاف نظر دارید باید در مورد دلایل اعتقادمان به بحث بنشینیم  نه درتعبد در  احکام که از  لوازم این اعتقاد است
2)آنچه بر می آید این است که در گمان شما اگر در قرآن نوشته باشد که هر سال یکی باید خودش رو از بلندترین نقطه ی محل سکونتش بندازه پایین شما به دلیل تعبد!! باید این کار را انجام دهید
اجرای تمام احکام و قوانین اسلام به نفع خود ماست  اسلام به هیچ وجه این دستور را   نداده و نمی دهد این مثالی که شما زده اید مصداق خود کشی است که اسلام نیز  ان را نفی کرده   است  با اگر  هم کاری نداریم .
3) همین تعبد است که باعث می شود عبدالمالک ریگی ها تشریف ببرند و شیعه ها را بکشند و یا هزاران هزار  جنایت دیگر هر چند که خواهید گفت در قرآن که نیامده  اما دستوراتیست که برای رضای خدا!!! انجام می دهند. از روی نفهمی!!
توجه کنید که صحبت ما در تعبد در احکام مسلم و قطعی اسلام است و اینکه شخصی  بدون تحقیق درست عملی خلاف را بنام دین مرتکب شود  اصل بحث تعبد  در احکام و دلیل عقلی ان را به هیچ وجه زیر سوال نمی برد چون تعبد انها به مسئله ای  خلاف دستور اسلام بوده است  ضمنا از کجا می گویید که اونها تعبدا اینکار رو می کنند  و اغراض  و اهداف دیگر سیاسی ندارند
در پایان نکته ای را نیز خدمتتان عرض کنم :
نمونه هایی از احکام و دستورات اسلام موجود است که بشر پس از  سالیان دراز  توانسته که حکمت  انها را کشف نماید  ایا قبل از اینکه حکمت ان احکام کشف شود بدون حکمت بوده اند  مسلم است که حکمتی داشتند  اما علم بشر به ان حد لازم برای کشف و درک ان نرسیده بود .  لذا ندانستن حکم یک حکم شرعی دلیل بر نبودن حکمت برای ان نیست .
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 2:23 عصر روز یکشنبه 87 فروردین 25

به نام خدا
 با عرض سلام
 یه جوون ازم سوال کرد که ما چرا باید نماز بخونیم ، بعدم گفت که دلیل قانع کننده برام بیار که عقلم قبول کنه. اونوقت اضافه کرد : جوونای امروز دیگه بدون دلیل قانع نمی شن ، و تا دلیل نباشه حرفی رو نمی پذیرن. خلاصه توپش حسابی پر بود و جواب می خواست ، اونم جوابی که عقلشو قانع کنه.
خوب بود چی بهش بگم ، بگم : برای این باید بخونی که واجبه ، مشکل این بود که می دونست واجبه ، اما می خواست علت واجب شدنش رو بدونه .
یعنی برای اون جوان اینکه خدا دستور داده کافی نبود که به فرمانش عمل کنه ، اون برای عملش دلیل دیگری می خواست اونم یه دلیلی که عقلش اونو بپسنده و قبولش کنه.
ادامه رو از زبون خودش می گم :
جوان :
مگه نمی گیم که دستورای خدا بی علت نیست ؟
مبلغ دینی : درسته خدا که کار بی علت انجام نمی ده .
جوان :
پس ما باید علتش رو بفهمیم تا عمل کنیم .
مبلغ دینی : اینجا یه حرف هست : آیا اصلا ما می تونیم علتها رو بفهمیم ؟
جوان : مگه نمی تونیم ؟
مبلغ دینی : همه اش رو که نه ، ولی بعضیاش رو بله ، علتش هم معلومه ؛ چون خدا عقل کله ، خالق ما است ، از درون ما کاملا آگاهه ، از میلیونها سال قبل تا میلیونها سال بعد رو می دونه ، مصلحت فردی و اجتماعی انسان رو در طول سالیان دراز تشخیص میده ، طبیعیه که یه چیزایی رو بدونه که ما ندونیم ، همون طوری که یه انسان دنیا دیده نسبت به یه جوان خام خیلی بیشتر می دونه.
در نتیجه کاملا معقوله که عقل انسان همه علت ها رو نفهمه ، مثل اینکه چرا بعض نمازها سه رکعت و بعضی چهار رکعته ، چرا وضو رو به این ترتیب خاص باید گرفت ، چرا اگه محل مسح خشک نباشه وضو باطله ، چرا اگه یه دقیقه قبل وقت آدم نماز بخونه نمازش درست نیست ؟ و خیلی چراهای دیگه .
پس حالا که انسان نمی تونه همه چراها رو بفهمه ..
جوان :
ببخشید که حرفتون رو قطع کردم ، اینکه دلیل نمی شه هرقدر که آدم تونست دلیلش رو پیدا می کنه ، اونایی رو هم که علتش رو نفهمید به خاطر دستور الهی عمل می کنه ، اینکه دیگه اشکال نداره ، داره ؟
مبلغ دینی : داره خوبشم داره ، برفرض که علت بعضی رو - مثلا نماز - بتونیم درک کنیم ، سوال اینه که اگه بخاطر اون علت نماز بخونیم درسته یا نه؟
جوان :
مگه فرقی هم می کنه که علت عمل کردن ما چی باشه؟
مبلغ دینی : بله چرا که نه ، شما وقتی نماز می خونی می گی نماز می خونم "قربة الی الله" یعنی بخاطر قرب الهی ، بخاطر رضای خدا بخاطر دستور او .
علماء می گن: اگه کسی بخاطر غیر انگیزه الهی عبادت رو انجام بده ، اصلا عبادتش درست نیست ، مثلا کسی که بخاطر سلامتی جسم روزه بگیره ، یا بخاطر فلان فایده که درباره نماز فهمیده - نه بخاطر فرمان خدا - اونو بجا بیاره نمازش باطله.
جوان : من نمی فهمم اصلا کی گفته حرف علما درسته ، من اون چیزی رو که عقلم درک نکنه قبول نمیکنم .

مبلغ دینی : ناراحت نشو ، اشکال نداره ، من از همون راه که گفتی ؛ یعنی عقل ، برات اثبات می کنم که چرا باید عمل ما بخاطر فرمان خدا باشه ، نه دلایل عقلی که خودمون احیانا درک می کنیم ، اما فعلا باید برم بمونه برای بعد.
پایان جلسه اول
شروع جلسه دوم
مبلغ دینی : بحث به اینجا رسید که قرار شد برای شما از راه عقل ثابت کنم که باید بی چون و چرا به دستورای خدا عمل کنیم ، گرچه دلیلش رو هم نفهمیم .
جوان :
درسته اما فقط عقل ، نه حرف علما ، نه کس دیگه.
مبلغ دینی : نه حتی قران و روایات فقط عقل.
جوان : درسته
مبلغ دینی : ما اصول دین رو با عقل اثبات می کنیم ، در نتیجه قبول می کنیم که خدایی هست و برای ما قوانین و باید و نباید هایی تعیین کرده.
جوان :
خب خدا باشه ، قانون هم تعیین کرده باشه ، چه دلیلی -البته از نوع عقلیش-  وجود داره که ما رو ملزم می کنه که به حرف خدا گوش بدیم.
مبلغ دینی : سوال خوبیه ، معلومه که حواست جمعه ، بدیهیه خود اینکه لازمه آدم به دستورای الهی عمل کنه ، دلیل می خواد.

دلیلش هم اینه که عقل می گه قانون خدا ساخت از قانون انسان ساخت بهتره ؛ چون خودش می دونه چی ساخته و چی براش خوبه ، چی براش بده
درست مثل اینه که شما می ری یه وسیله برقی مثل ماشین لباسشویی می خری برای اینکه بفهمی چه جوری باید باهاش کار کنی که هم درست کار کنه هم زود خراب نشه ، می ری دفترچه راهنمای استفاده رو که همراه ماشین هست می خونی ، خدا هم برای ما دفترچه راهنمایی به نام دستورات دینی فرستاده که بنا به فرمان عقل باید اونا رو به حرفای غیر خدا ترجیح بدیم .
جوان :
یعنی هرچی به نام قانون خدا به ما گفتند باید بی چون و چرا قبول کنیم ؟ اینکه نمی شه.
مبلغ دینی : نه اینکه کسی مجبورت کنه ، این یه "باید" عقلیه که می گه : قانون سازنده رو به قانون غیر او ترجیح بده.
جوان : این درست ، اما در جاهایی که دستورای دینی با عقل آدم جور در نمیاد چی؟ بالاخره اونم فهم عقله دیگه .
بذار توضیح بدم : شما می گی عقل می گه از دستورای خدا اطاعت کن ، خب همین عقل اگه به بعضی از دستورای خدا برسه که نمی تونه اونو قبول کنه ، اینجا باید کدوم فهم عقل رو جلو انداخت و به کدوم دستورش عمل کرد؟
مبلغ دینی : اشکال اینه که دستور اولی عقلو  درست بکار نبستی وگرنه اصلا در درستی دستورای خدا شک نمی کردی
جوان : یعنی چی ؟ نمی فهمم.
مبلغ دینی : توضیح می دم ، ببین وقتی که به حکم عقل فهمیدی باید به دستورای  سازنده عمل کنی ، اونم سازنده ای که به همه چیز و همه کس آگاهی داره ، قدرت بی نهایت داره ، از همه مهمتر عادل هم هست و به کسی ظلم نمی کنه ، اینا رو که فهمیدی ، به حرفاش اعتماد پیدا می کنی ، و نتیجه اش اینه که در درستی حرفاش اصلا شک نمی کنی ، و اگه یه جاش با عقلت جور در نیومد نمی گی درست نیست ،  بلکه می گی لابد این مطلب یه دلیلی داره که من نمی دونم.
اساس خیلی از کارها در زندگی همین نوع اعتماده ، و مردم بخاطر اون تن به کارهایی میدن که نمی دونن واقعا نتیجه خوبی داره یا نه ، مثل اعتماد مریض به دکتر برای خوردن دوا یا رفتن به اتاق جراحی ، اعتماد مسافر به راهنما در راههای خطرناک کوهستانی ، اعتمادی که مردم به محصولات غذایی بخاطر مهر استاندارد می کنن ، اعتمادی که به حرف مهندس نسبت به استحکام ساختمان می کنن و ...  
دوست عزیز ، ایمان هم چیزی جز اعتماد به خالقی دانا و عادل و توانا نیست ، کاش اونقدری که ما در موارد دیگه به دکتر و مهندس و موسسه استاندارد اعتماد داریم ، به خدا هم اعتماد داشتیم .
جوان : بعد از کمی فکر نمی کردم بتونی منو قانع کنی ، من تا بحال اینا رو که گفتی نمی دونستم ، کاش جوونایی که به خاطر ندونستن این مسئله تو دینشون شل می شن این حرفا رو می شنیدند.
مبلغ دینی : دوست گرامی جوونای مثل شما باید بدونن : اونا اولین کسانی نیستند که درباره این مسائل سوال دارن ، و فکر نکنن که کسی قبل اونا در مورد این مسائل سوال نکرده ، و در نتیجه فکر کنن جوابی وجود نداره .
انسان باید در همه حال اهل تحقیق باشه و بدون اینکه شنیدن دلیل طرف مقابل حرف اونو رد نکنه.
برای شما آرزوی موفقیت دارم.
 این گفتگو از وبلاگ مبلغ دینی کپی شده است
http://www.faghir.parsiblog.com/
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 12:49 عصر روز یکشنبه 87 فروردین 25

به نام خدا
با عرض سلام

سوال :  مورد تنبیه زنان خداوند در آیه ای از قرآن به مردان دستور می دهد که برای تنبیه همسرانشان ابتدا دو مرحله را نام می برد و در مرحله سوم سخن از زدن و تنبیه بدنی به میان می آورد این مطلب چگونه قابل توجیه است؟ آیا فقط زنان نیاز به تربیت دارند؟ آیا مردان نیاز ندارند؟ و آیا به مردانی که ناگفته دست به چنین کاری می زنند و خیلی از آنها همسرانشان را کتک می زنند چنین توصیه ای لازم بود؟
پاسخ : در ایه 34 سوره نساء امده است : مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایى که خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است، و بخاطر انفاقهایى که از اموالشان (در مورد زنان) مى‏کنند. و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى‏کنند. و (امّا) آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دورى نمایید! و (اگر هیچ راهى جز شدت عمل، براى وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود،) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروى کردند، راهى براى تعدّى بر آنها نجویید! (بدانید) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترین قدرتهاست.)
در مورد این ایه نخست باید دانست آنچه در اسلام توصیه شده مهربانی و لطف در میان اعضا خانواده است و در آیات و روایات درباره خوش اخلاقی و رسیدگی مردان نسبت به خانواده سفارشات بسیاری شده است. سیره خود پیامبر(ص) و امامان(ع) و بزرگان ما همگی نیکی و محبت به همسر و فرزندان بوده است و برای مردانی که بداخلاقی دارند مجازات فشار قبر فراوانی قرار داده شده است. اما آنچه مهم است در حل اختلافات گاهی میان خوب و خوبتر خوب را باید انتخاب کرد و گاهی میان بد و بدتر باید بدتر را رها کرد. به تجربه ثابت شده است که اگر در مشاجرات خانم ها نیز به مقابله با همسرانشان بپردازند نه تنها مشکل حل نمی شود بلکه اختلافات جزیی گاهی به جدایی نیز کشیده می شود. در صورتی که اگر خانم ها ناهنجاری و عصبانیت همسرشان را تحمل کنند، دیری نمی گذرد که عصبانیت همسر فروکش می کند و زندگی چه بسا خوشی و آرامی پیدا می کند و گاهی تحمل خانم، موجب می شود که سابقه ذهنی خوبی در ذهن شوهر باقی بگذارد که هرگاه عصبانیت خود را به یاد آورد شرمنده می شود.
 البته چه بسا برخی مردان به جهت برخی تربیت های غلط و یا مشکلات دیگر به ناهنجاری خود ادامه دهند. در این صورت باید به چند نکته توجه داشت:
1. ناهنجاری مردان در مقطع خاصی از زندگی است و ناپایدار است.
2. باید عوامل ناراحتی و عصبانیت همسر، ریشه یابی شود و سعی شود مقدمات ناراحتی او فراهم نشود.
3. از فامیل ها و دوستانی که می توانند او را تحت تأثیر قرار بدهند کمک گرفته شود.
جهت توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
درباره آیه شریفه (الرجال قوامون علی النساء) باید معنای آن را به درستی فهم نمود. در این رابطه باید ابتدا درک درستی از (قوام ) بودن مرد و دایره شمول آن داشت , تا بتوان به دلیل و فلسفه آن راه یافت . بنابراین در اینجا سه نکته باید روشن شود: معنا, گستره و حکمت
الف ) در رابطه با معنای کلمه (قوام )آمده است : (القوام من القیام و هو اداره المعاش ) یعنی )قوام ( مشتق شده از (قیام ) و آن به معنای اداره امور زندگی است (تفسیر المیزان , ج 4, ص 215)
ب ) گستره این حکم محدود به روابط خانوادگی است . به عبارت دیگر این آیه , بیانگر برتری مطلق مرد نسبت به زن نیست و تنها مسؤولیت مرد در سرپرستی کانون خانواده را بیان نموده و به دنبال آن , به برخی از توابع این مسؤولیت (مانند لزوم تأمین نیازهای اقتصادی خانواده ) اشاره می کند.
ج ) فلسفه این حکم آن است که به طور طبیعی مرد, توانایی بهتری برای اداره خانواده و تأمین نیازمندی های آن دارد.
 از طرف دیگر زن نیازمند محیطی امن همراه با آسایش کافی است تا در پرتو آن , بتواند به انجام وظایف دیگری که در نظام آفرینش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل , رشد و تربیت فرزند و...) بپردازد. بنابراین ریاست و مسؤولیت مرد و در راستای آن تلاش برای اداره و تأمین نیازهای خانواده , نه تنها امری شرعی ; بلکه حقیقتی تکوینی و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است . آیه فوق پس از آنکه اعلام می دارد قوام زندگی زن یعنی مسؤولیت اداره و تأمین نیازهای او بر عهده مرد است , دستوراتی را در رابطه با چگونگی برخورد با برخی از مشکلات احتمالی در روابط زوجین بیان می دارد.
در این رابطه نکاتی چند شایان توجه است :
 1)دستورات صادره در این آیه در مورد نشوز است و نشوز آن است که زن در مقابل تکالیف اختصاصی اش یعنی تمکین و عفاف، بدون هیچ عذر موجهی سرپیچی نماید. جالب این است که اگر زنی از انجام کارهای خانه , بچه داری و ... سر باز زند شارع مقدس هیچ حقی برای مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمی تواند در این موارد واکنش نشان دهد. بنابراین آیه فوق در رابطه با بسیاری از مسائل اختلافی زوجین ساکت است و هیچ حقی برای مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمی تواند در این موارد واکنشی نشان دهد. بنابراین آیه فوق در رابطه با بسیاری از مسائل اختلافی زوجین ساکت است و هیچ حقی برای مرد جز در دو مورد فوق که زن با پیمان ازدواج تعهد به آنها را ملتزم شده صادر نکرده است .
2)نشوز( مسلما" امری برخلاف حقوق مرد است و برای مقابله با آن بهترین راه این است که قبل از مراجعه به دیگران مشکل را در داخل خانه حل نمود, ولی اگر چنین چیزی میسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن دیگران می رسد که در آیه بعد سالمترین راه آن عنوان شده است .
3)حل مسأله نشوز در داخل خانه نیز به اشکال مختلفی انجام پذیر است و جالب این است که خداوند از ملایمترین راه ها شروع نموده و در صورت تأثیر گذاری آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است . لذا در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است . چنین روشی حکیمانه ترین شیوه در حل مشکلات زوجین است . لیکن اگر زنی در برابر اندرزها و نصایح شوهر سر تسلیم فرود نیاورد و همچنان بر تخلف از حقوق زوج پایداری ورزید چه باید کرد؟ در اینجا نیز خداوند راه دومی را پیشنهاد نموده است که از حد برخورد منفی عاطفی بالاتر نمی رود و آن خودداری از همبستر شدن با وی می باشد. در اینجا نیز اگر مشکل حل شد دیگر کسی حق پیمودن راه سوم را ندارد, امأا اگر زن در چنین وضعیتی نیز سرسختی نشان داده و حاضر به تأمین حقوق طرف مقابل نگردید چه باید کرد؟ در اینجا چند راه قابل تصویر است :
الف ) مرد حقوق خود را نادیده انگارد و در مقابل نشوز زن به کلی ساکت شود, هر چند سالیان دراز این برنامه ادامه یابد. چنین چیزی براساس هیچ منطقی قابل الزام نیست و اختصاص به مرد هم ندارد, یعنی در هیچیک از نظامهای حقوقی جهان نمی توان به صاحب حقی الزام کرد که در برابر حقوق خود ساکت شود و دم نزند, یعنی از نظر اخلاقی , آنهم در موارد خاصی می توان چنین توصیه ای نمود ولی نباید بین مسأله حقوقی و اخلاقی خلط کرد. از طرف دیگر نشوز زن اقسامی دارد که برخی از آنها مسلما" به زیان خود او هم تمام می شود و بر مرد لازم است که به عنوان مدیر کانون خانواده کنترل هدایتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.
 ب ) راه دیگر آن است که مرد از هر طریق ممکن استیفای حقوق نماید. چنین چیزی را هرگز شارع اجازه نمی دهد و برای استیفای حق روشهای معینی وضع نموده است , زیرا در غیر اینصورت ممکن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم دیگر به بار آید.
ج ) راه دیگر آن است که مرد با مراجعه به دیگران اعم از مراجع قضایی یا افراد ذی نفوذ دیگر حقوق خود را استیفا کند, چنین چیزی اگر چه ممکن است حق مرد را تأمین کند ولی هنوز با امکان حل مشکل در داخل خانه بهتر است مسأله به بیرون کشیده نشود. زیرا ابراز خارجی مسائل داخل خانه آسیب های فراوانی برای خانواده به بار می آورد که در اینجا جای ذکر آن نیست , لذا خداوند حکیم حل خارجی را به عنوان آخرین راه ممکن پیشنهاد می نماید.
 د) راه دیگر آن است که مرد اندکی قاطعانه تر از برخورد منفی عاطفی فوق برخورد نماید. لذا قرآن مجید به عنوان آخرین راه حل ممکن در داخل خانه مسأله ضرب  را مطرح نموده است . البته این مسأله نیز حدودی دارد که هرگز با آنچه در اذهان عمومی یا تبلیغات مسموم مطرح می شود, سازگاری ندارد.
 در رابطه با حد و چگونگی زدن , علامه مجلسی (ره ) در بحار الانوار , ج 104 , ص 58 روایتی از فقه الرضا(ع ) نقل نموده است که والضرب بالسواک و شهبه ضربا" رفیقا" ; زدن باید با وسایلی مانند مسواک و امثال آن باشد, آنهم با مدارا و ملایمت.
ظاهر روایت فوق به خوبی نشان می دهد که ضرب باید در پایین ترین حد ممکن باشد و هرگز نباید اندک آسیبی بر بدن وارد کند. وسیله ای که در این روایت اشاره شده چوبی بسیار نازک مانند سیگار، مسواک و سبک و کم ضربه ای است . نکته دیگری که از آیه شریفه به دست میآید این است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید, زیرا به دنبال این عمل دو واکنش احتمال می رود: یکی آن که زن به حقوق مرد وفادار شود, در اینصورت قرآن می فرماید: فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلا ; اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مدارید.
یعنی اگر زن در برابر حقوقی که بر آن پیمان بسته است تسلیم شد دیگر مقابله با وی ظلم و تجاوز است.
 واکنش دیگر آن است که همچنان سرسختی نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بی ثباتی نماید, در این رابطه در آیه بعد فرموده است : و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما" من اهله و حکما" من اهلها ان یریدا اصلاحا" یوفق الله بینهما ان الله کان علیما" خبیرا" ; اگر خوف گسست در بین آن دو یافتید, پس حکمی از ناحیه مرد و حکمی از بستگان زن برگزینید, اگر از پی آن خواستار صلاح باشند خداوند بین آنان وفاق ایجاد خواهد کرد, همانا خداوند دانا و آگاه است
نکته جالب توجه این است که قرآن مجید در آخرین مرحله گشودن گره را به دست نزدیکان و بستگان قرار می دهد تا مسأله با سلامت هر چه بیشتر روال خود را طی کند و برای اینکه حقی از هیچیک از طرفین زایل نشود و تبعیضی رخ ننماید فرموده است که از هر جانب حکمی برگزیده شود و با رعایت حقوق و مصالح طرفین مشکل را برطرف نمایند.
خلاصه در این حکم شرایط زیر دیده می شود: 
1) اختصاص به مورد سرپیچی زن از تکلیف خود و حقوق مسلم مرد دارد, حقوقی که با پیمان ازدواج , زن وفاداری خود نسبت به آن را متعهد شده است.
2)در راستای حل مشکل در داخل خانه و خودداری از بروز آن در خارج از منزل وضع شده
3) سومین مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پیشین روا نیست
 4)حد آن نازلترین مرتبه ضرب است و نباید موجب کمترین آسیبی بر بدن زن شود
5)موقتی است و چه دارای نتیجه مثبت و چه منفی باشد باید به زودی از آن دست کشید.
نکته دیگری که شایان ذکر است این است که اساسا" دیدگاه شارع نسبت به زدن همسر نگرشی منفی است و نصوص زیادی در نهی از این عمل وارد شده است . این روایات همه در زمانی بیان شده که خشونت علیه زنان از توهین و فحاشی تا ضرب و جرح و حتی قتل را شامل می شد, و اسلام آنها را تحریم و مستوجب مجازات فقهی و قضایی در دنیا و عذاب آخرت دانست . برخی از این روایات عبارتند از:
1)پیامبر(ص ) فرمود: من در شگفتم از کسی که زن خود را می زند, در حالی که خودش برای کتک خوردن , سزاوارتر است . زنانتان را مزنید که قصاص دارد.
2)و نیز فرمود: زنان بر مرد کریم , غالب می شوند و مرد لئیم , بر زنان مسلط می گردد. من دوست دارم کریم مغلوب باشم نه لئیم غالب .
3)از امام صادق (ع ) از پدرش روایت شده که گفت : وقتی با زنی ازدواج می کنید, احترامش کنید. زن مایه آرامش شما است . زنان را آزار ندهید و حقوق آنان را ضایع نکنید.
4)پیامبر(ص ) فرمود: هر مردی که بر بد اخلاقی همسرش صبر کند, خدا اجر داوود(ع ) را به او می دهد و به هر زنی که بر بداخلاقی مردش صبر کند, همچون اجر آسیه را که با فرعون , کنار آمد, عطا می کند.
5)حضرت محمد(ص ) فرمود:  زنان را نزنید و تقبیح مکنید

6)حضرت علی (ع ) فرمود: در هر حال با زنت مدارا کن و با او به نیکی رفتار نمای تا زندگی لبریز از صفا و صمیمیت باشد
7)آخرین چیزی که به وقت وفات , از رسول خدا(ص ) شنیدند - که در زیر زبان همی گفت - سه سخن بود: »نماز بر پا دارید و مراقب حقوق بردگان باشید و ستم نکنید. و الله الله در حدیث زنان , که در دست شمایند. با زنانتان , نیکو زندگی کنید و حریم آنان را نگاه دارید.
8)و رسول خدا(ص ), خشم و توهین زنان را تحمل می کرد. روزی زن عمر جواب وی به خشم , باز داد. عمر گفت : یالکعا؛ جواب باز می دهی ؟ گفت : آری که رسول (ص ) از تو بهتر است , زیرا زنان , وی را جواب باز می دهند و او تحمل می کند
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 2:24 عصر روز شنبه 87 فروردین 24

به نام خدا
با عرض سلام
سوال : چرا اسلام سقط جنین را حرام نموده است  ایا اگر جنینی به دنیا بیاید و بدبخت گردد  بهتر است  و یا اگر سقط گردد  و ایا صحیح است که بدنیا بیاید و انگ حرام زادگی داشته باشد ؟؟
پاسخ : یکی از مسائل مستحدثه علم فقه مسئله حرام بودن سقط جنین است.
 مسئله مستحدثه به هر موضوع جدیدی می گویند که حکم شرعی طلب می کند خواه این که این مسئله در سابق و گذشته نبوده باشد و یا اینکه در گذشته بوده ولی بعضی از قیود و شرایط آن تغییر پیدا کرده باشد و مسئله سقط جنین از جمله مسائلی است که قبلاً و گذشته بوده ولی الان بعضی
از قیود و شرایط آن تغییر پیدا کرده است.
ادله ای که دلالت می کند بر حرام
بودن سقط جنین یا شرعی هستند مثل قرآن و سنت و اجماع و یا عقلی هستند. اما قرآن؛ خداوند در قرآن می فرماید و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق(اسراء آیه 33) هرگز نفس محترمی که خدا قتلش را حرام کرده مکشید مگر آن که به حکم حق مستحق قتل شود. 
در زمان جاهلیت مردم پسران و دختران را از ترس فقر و ناموس به قتل می رساندند و خداوند بعد از بعثت پیامبر این آیه را نازل فرمودند که دست از قتل و کشتار فرزندان خود بردارند و این پندارهای شیطانی را از سر بدر کنند و تلاش و کوشش کنند هر چه بیشتر برخیزند خدا هم کمک نموده و زندگی آن ها را اداره می کند.
قابل توجه این که ما از این جنایت زشت و ننگین وحشت می کنیم در حالی که همین جنایت به شکل دیگری در عصر ما و حتی به اصطلاح در مترقی ترین جوامع انجام می گیرد و آن اقدام
به سقط جنین است که در مقیاس بسیار وسیع و به خاطر جلوگیری از افزایش جمعیت و کمبودهای اقتصادی و جسمی صورت می پذیرد(تفسیر نمونه، ج12، ص 101.)
در جایی دیگر خداوند در قرآن می فرمایند؛ من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا(سوره مائده، آیه 32. )هر انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد چنان است که گویی همه انسانها را کشته
.
احترام خون انسان ها و حرمت قتل نفس از مسائلی است که همه شرایع آسمانی و قوانین بشری در آن متفقند و آن را یکی از بزرگترین گناهان می شمارند ولی اسلام اهمیت بیشتری به آن داده و کشتن یک نفر را مساوی با کشتن تمام انسان ها قرار داده است، همچنان که در آیه قبل ذکر شد حتی در بعضی از آیات قرآن دائمی بودن در آتش جهنم را که
مخصوص کافران می باشد برای قاتل تعیین کرده است.(تفسیر نمونه، ص 103) 
 مثلااین آیه: «و من یقتل مومناً متعمدا فجز
اوه جهنم خلداً فیها...( قرآن، سوره نساء، آیه 93)
و هر کس مومنی را به عمد بکشد مجازات او آتش جهنم است که در آن جاوید خواهد بود و خدا بر او خشم و لعن کند و عذابی بسیار شدید بر او مهیا سازد.
ا
ز نظر اسلام نه تنها قتل نفس بلکه کوچکترین آزار
یک انسان از نظر اسلام حرام است و مجازات دارد. و قرآن در سوره شوری: می فرمایند: (سوره شوری، آیه 42. )  تنها راه مواخذه برای آنهایی است که به مردم ظلم کنند  و در روی زمین به ناحق شرارت انگیزند و بر آن ها عذابی دردناک است.
اما عقل: عقل دلالت می کند بر حرام بودن سقط جنین به این صورت که عقل می گوید ظلم قبیح است و ناپسند است و سقط جنین هم ظلم فاحش است بلکه فاحش ترین ظلم هاست چون که سقط جنین ظلم و ستم بر کسی است که قدرت دفاع بر نفس خود را ندارد.( بحوث فقهیةهامة
حضرت آیه الله مکارم شیرازی، ص 274)
از نظر عقل ظلم بدو ناپسند است زیرا ظلم،حق مظلوم را پایمال می کند حق چیزی است که یک موجود استحقاق آن را دارد و باید آن را دریافت کند مثلا حیات
حق هر انسانی است اگر حیات از کسی گرفته شود به او ظلم می شود و حق او پایمال می شود(عدل الهی شهید مطهری، انتشارات اسلامی، سال 1361، ص 131 و 132. )و جنین هم اگر سقط شود چون حق حیات دارد سقط او ظلم در حق او محسوب می شود و حق حیات او پایمال می شود. 
مرگ از دست دادن است نه بدست آوردن لذا جسمی که صفت حیات را از دست می دهد و به جمادی تبدیل می شود تنزل یافته نه ترقی و در حقیقت چیزی که ذاتاً بد است مرگ و سلب حیات از دیگری است چون که مرگ موجب تنزل می شود و جلوی ترقی انسان را می گیرد.( عدل الهی، شهید مطهری، ص 130، ناشر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین.)و سقط جنین هم جلوی ترقی افرادی را که حق ترقی و به کمال رسیدن دارند را می گیرد. 
اما جواب از این که آیا جنین بدنیا بیاید و بدبخت گردد بهتر است یا این که سقط شود؟
حالات جنین
: 1. خلقت او تمام شده ولی روح در بدن دمیده نشده، 2. خلقت او تمام شده و روح در بدن او دمیده شده. (که معمولا در چهار ماهگی صورت می پذیرد) 3. خلقت او تمام نشده است.
امام قسم اول که خلقت او تمام شده و روح در آن دمیده نشده: بر این جنین عنوان انسان مرده صادق است بخاطر بعضی شباهت ها که با انسان مرده دارد و همان گونه که آزار رساندن به میت در اسلام حرام می باشد سقط جنین هم چون نوعی آزار رساندن به جنین است حرام می باشد چون که شارع مقدس حکم به اتحاددیه سقط جنین و دیه جنای
ت بر میت بخاطر شباهت آن ها به هم نموده است.
اما قسم دوم که روح در بدن آن دمیده شده است: سقط آن حرام می باشد چون که در این صورت جنین نفس هست و انسان محسوب می شود و قتل نفس هم قطعا در اسلام حرام می­باشد و به عبارتی دیگر سقط جنین ظلم و جنایت بر نفس است و ظلم و جنایت بر نفس دیگران هم حرام می باشد(بحوث فقهیةهامة
حضرت آیت الله مکارم شیرازی و کتاب مسائل مستحدثه، محمد صادق حسینی روحانی، ناشر موسسه دار الکتب، قم، ص 9.)
و از طرفی چون عنوان انسان بر او صادق است همان گونه که جایز نیست قتل انسان ناقص الخلقه بعد از تولد مثل مجنون و قطع نخاع و ... سقط جنین هم جایز نخواهد بود چون که حرمت قتل مومن شامل انسان سالم و مجنون و ... خواهد بود پس این حرمت شامل سقط جنین هم نخواهد بود.
ا
ما قسم سوم که جنین تام الخلقه نشده باشد (نطفه و ... علقه و ... باشد)
در این قسم هم سقط جنین بدون دلیل شرعی جایز نخواهد بود(بحوث فقهیةهامةحضرت آیت
الله مکارم شیرازی.)
اما جواب قسمتی که گفته سقط آن بهتر است یا این که انگ حرام زادگی به او بزنند:
سقط جنینی که از راه حرام به وجود آمده باشد حرام است چون این که این نوع جنین هم در حکم ملحق به مسلمان می شود و همان گونه که قتل مسلمان حرام می باشد و سقط جنین مسلمان نیز حرام می باشد قتل ولدزنا و سقط جنین حاصله از راه زنا نیز جایز نمی باشد.( بحوث فقهیه عامةحضرت آیت
الله مکارم شیرازی...)
یا حق

 



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 2:8 عصر روز شنبه 87 فروردین 24

به نام خدا
با عرض سلام 
اگر به انواع مختلف سقط جنین - که در دنیای امروز شایع است - توجه کنید, این حقیقت را خواهید پذیرفت که ((عقل )) در همه این موارد, مستمسک کار بوده است و در این بین بسیاری از ارزش ها - از جمله ارزش انسان و حیات او - دستخوش بسیاری از صلاحدیدهای دیگر شده است . این از افتخارات اسلام است که برای انسان حتی در موقعیت نطفه نیز ارزش ویژه قائل است و اجازه نمی دهد حرمت و کرامت انسانی شکسته شود و هر کس به انگیزه ای این موجودارزشمند را به مسلخ بفرستد.
بنده ابتدا نظرات مراجع عظام رو در این مورد خدمت شریفتون عرض می کنم  سپس به برخی شبهات د این مورد پاسخ خواهم داد.
حضرت امام خمینی(ره):
  سقط جنین بعد از ولوج روح به هیچ وجه جایز نیست و قبل از  ولوج روح اگر ماندن آن باعث خطر جانی و ضرر غیرقابل تحمل برای مادر باشد اشکال ندارد.
  مقام معظم رهبری
:  سقط جنین حتی قبل از ولوج روح جایز نیست؛ مگر این که قبل از روح پیدا کردن، ماندن آن برای مادر خطر جانی داشته باشد که در صورت تشخیص پزشک مورد وثوق در این صورت اشکال ندارد.
  آیت‏اللّه‏مکارم شیرازی
:  سقط جنین در هیچ مورد جایز نیست، مگر در موارد ضرورت؛ مثلاً هرگاه مراحل ابتدایی جنین باشد و جنین به صورت انسان کامل در نیامده باشد و باقی ماندن جنین برای جان مادر خطر داشته باشد و یا باقی ماندن جنین در آن حالت و سپس تولد ناقص آن باعث عسر و حرج شدید برای پدر و مادر گردد، سقط در این صورت مانعی ندارد ولی احتیاط این است که دیه آن را بدهند ، (استفتاآت جدید، ص 452).
   آیت‏اللّه‏صانعی
:  سقط جنین مطلق حرام است (یعنی چه قبل از روح پیدا کردن و چه قبل از آن، لکن برای رفع خطر از مادر با توجه به نظر کارشناسی و حرج غیرقابل تحمل در صورتی که هنوز روح پیدا نکرده، نمی‏توان گفت حرام است ، (مجمع‏المسائل، ص 463).
  آیت‏اللّه‏فاضل لنکرانی:  اسقاط جنین بعد از ولوج روح (یعنی بعد از این که جنین روح پیدا کرد) که معمولاً بعد از تمام شدن چهارماهگی است) به هیچ وجه و در هیچ حال جایز نیست و قبل از ولوج روح نیز جایز نمی‏باشد؛ مگر این که جان مادر در معرض خطر باشد یا بقای جنین منجر به بیماری غیرقابل تحمل مادر شود که با احراز یکی از این دو امر، اسقاط مانعی ندارد ، (جامع‏المسائل، ص 490
).
  آیت‏اللّه‏سیستانی
:  سقط جنین بعد از ولوج روح (یعنی از چهارماهگی به بعد) به هیچ وجه جایز نیست؛ اما قبل از ولوج روح در صورتی که ضرورت ایجاب کند (یعنی برای جان مادر خطر داشته باشد) و یا مستلزم عسر و حرج شدید باشد مثل این که بچه ناقص‏الخلقه متولد می‏شود و بزرگ کردن آن برای مادر و پدر موجب عسر و حرج شدید است، در این صورت نطفه اشکال ندارد ولی کسی که سقط می‏کند باید دیه شرعی آن را بدهد.
مهم ترین شبهه ای که در این باب از طرف طرفداران سقط جنین مطرح می شود  این است که ما می دانیم سقط جنین عملی غیر انسانی است اما در مواردی مانند  ناخواسته بودن ، از راه حرام بودن ، ناقص الخلقه بودن نوزاد نباید جلوی ان گرفته شود و باید مراکزی برای سقط جنین قانونی ایجاد شود  چون  تولد این نوزاد نه به مصلحت خودش است و نه به مصلحت خانواده اش و با تولدش خانواده اش  دچار اذیت خواهند شد.
در  مورد این سوال لازم است عرض کنیم که  اسلام جلوگیری از بارداری را ممنوع نکرده است و تا قبل از بارداری زوجین می توانند از بارداری جلوگیری نمایند در نتیجه ناخواسته بودن بخودی خود منتفی می گردد و در مواردی هم که زوجین قصور می کنند  باید خود لوازم قصور خود را قبول کنند نه اینکه  با سقط جنین  و گرفتن حق حیات از نوزادی که  هیچ گناهی را مرتکب نشده  بخواهند قصور خود را جبران نمایند . در نطفه از راه حرام هم جواب مانند جواب قبلی است و به طور خلاصه  می توان گفت: 
گنه کرد در بلخ اهنگری    به شوشتر زدند گردن مسگری 
در مورد ناقص الخلقه بودن  که تولد ان موجب زحمت بسیار می شود  قبل از ولوج روح سقط جنین بنا به فتاوای مراجع که  قبلا خدمتتان عرض کردم  اشکالی ندارد  اما پس از ولوج روح  جنین به مانند یک انسان  کامل است و اجازه به سقط جنین همانند اجازه دادن به کشتن افراد معلول است که هر عقل سلیمی رد می کند.
در پایان لازم است نکته ای را عرض کنم و ان اینکه توجیهات طرفداران سقط جنین که معمولا خود را حامی حقوق زنان جا می زنند.  مانند توجیهات عرب جاهلی برای زنده بگور کردن دخترانشان است  انها می گفتند چون  احتمال اسیر شدن دختران در جنگها بسیار است و با اسیر شدنشان  مایه ننگ و اذیت و ازار خانواده می شوند و برای خودشان هم خوب نیست پس باید انها را زنده بگور کرد تا هم خود و هم خانواده شان راحت گردند  الان هم در برخی حرفهای انها  با ادبیات دیگر  بر زبان جاری می کنند  چرا که در زمان جاهلیت هم  می گفتند زنده به گور کردن دختران هم به نفع خود دختر است و هم به نفع خانواده دختر الان شما هم می گویند سقط جنین هم به نفع بچه است و هم به نفع خانواده اش  پس اگر  قرار باشه دلایل این افراد رو قبول کنیم باید دلایل اونها رو هم موجه بدونیم.
در  پایان  خوندن این خبر رو به دوستان توصیه می کنم  تا متوجه شوند معنی ازادی سقط جنین یعنی چه http://www.baztab.com/news/20882.php
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 1:54 عصر روز شنبه 87 فروردین 24

به نام خدا

با عرض سلام

در اغاز سوره نساء  این ایه واقع شده است: یا ایها الناس اتّقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها یعنی ای مردم نسبت به آن پروردگاری که همه شما را از یک انسان به وجود اورده و برای او جفتی از جنس خودش افریده است (تقوا) داشته باشید .مفسرین بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی در تفسیر تبیان و شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان و سیذ بحرانی در تفسیر برهان و استاد علامه طباطبائی در تفسیر المیزان جمله (وخلق منها زوجها ) را اینگونه  تفسیر می کنند خداوند از جنس حضرت ادم برای او جفتی افرید.در این آیه همانگونه که می بینیم تعبیر به زوجها یعنی جفتش نموده است و این تعبیر بیانگر این نکته است که انها به همدیگر احتیاج دارند و وجود هر یک مکمل وجود دیگری است.
افرینش حوا از دنده چپ ادم گفتار اهل تسنن است 
مفسران اهل تسنن نوعا می گویند معنای و خلق منها زوجها این است که خداوند حوا را از قطعه ای از بدن ادم افریده است  در این مورد هم گروهی مانند قرطبی به ذکر دنده ادم (علیه السلام ) اکتفا می کنند اما بیشتر انها مانند طبری و فخر رازی و شیخ محمد عبده و مراغی می گویند حضرت حوا را از دنده چپ حضرت ادم افرید.
در این مورد بیشتر توضیح نمی دهم تا دوستانی مانند آقای مهران جهانتابیان فکر نکنند که قصد طرح مسائل مذهبی را دارم  قصد بنده از بیان این نکات این  است که مشخص کنم که تشیع همچین نظر ی ندارد./

 شیح بزرگوار صدوق نقل می کند : زراره که یکی از راویان بزرگ و جلیل القدر است از حضرت صادق (علیه السلام ) درباره خلقت حواء سوال کرد و گفت جمعی از کسانی که در اجتماع ما زندگی می کنند می گویند خداوند حوا را از دنده چپ حضرت ادم (ع) افریده است.
حضرت امام صادق علیه السلام  فرمود :سبحان الله خداوند بزرگ تر از این است  ایا کسی که این گونه می گوید عقیده اش این است که خداوند قدرت نداشت که برای ادم همسری از غیر دنده او بیافریند ؟ خدا میان ما و این نوع افراد حکم کند که در تفسیر قران به اهل بیتی که قران در خانه  آنها نازل شده است مراجعه نمی کنند و بیراهه می روند.
 سپس حضرت در ادامه روایت  جریان خلقت ادم و حوا را به این ترتیب شرح می دهند:
خداوند آدم را از گل افرید و به فرشتگان امر فرمود در برابر او حد اعلای خضوع را  بجا بیاورند  از ان پس ادم به قدرت خدا بخواب رفت و خداوند در ان هنگام حوا را نیز از یک قطعه گل افرید و بعد از ان ادم علیه السلام از حرکت حوا از خواب بیدار شد و به حوا از جانب خدا امر شد که از ادم فاصله بگیر، ادم نگاه کرد انسانی در چهره نیکو که شباهت به چهره خود داشت دید و از او سوال کرد :تو کیستی ؟او پاسخ داد من مخلوقی هستم که  خدا مرا با این قیافه که می بینی افریده است .
حضرت ادم عرض کرد :خدایا این شخص با این چهره زیبا که موجب انس من شد کیست؟ خداوند فرمود : این حوا است ایا دوست می داری که او با تو و همراه تو موجب انس تو باشد و با او هم صحبت باشی؟ ادم در پاسخ گفت :بلی خیلی ممنون می شوم و تو را شکر می کنم.
خداوند فرمود از او خواستگاری کن.در این حال خداوند شهوت را نیز در وجود ادم پدید اورد حضرت ادم گفت :پرورگارا من از تو حوا را خواستگاری می کنم اکنون بفرمایید وظیفه من و خواست تو چیست ؟
خداوند فرمود مهریه او این است که معارف دین را به او یاد دهی حضرت ادم قبول کرد خداوند صیغه عقد خواند از ان پس حضرت ادم به حوا گفت اینک به سوی من بیا حوا در جواب گفت تو به طرف من بیا  خداوند به حضرت ادم فرمود تو به سوی او برو حضرت صادق (ع) اضافه کرد : اگر این چنین نبود که ادم مامور شد به طرف حوا برود زن ها به سراغ مردها می رفتند و خواستگاری می کردند (حدیث از من لایحضر الفقیه ج 3 ص 379 و 380 و علل الشرایع ج 1 باب 17 )
این حدیث از جهاتی دلالت بر شان و موقعیت زن دارد که در تایپست بعدی ذکر خواهم کرد  البته نظیر این حدیث در رابطه با خلقت مستقل حوا نه از دنده ادم را شیخ طوسی در تفسیر تبیان و طبرسی در مجمع البیان و بحرانی در تفسیر برهان از امام باقر (علیه السلام ) نقل کرده است

البته روایاتی هم از طریق شیعه در مورد خاقت ادم از دنده ادم نقل شده  که سندا ضعیف هستند و و علامه مجلسی در بحار ج 11 ص 222 انها را حمل بر تقیه کرده است.
  این حدیث بر چند مطلب در رابطه با موقعیت(زن ) دلالت دارد :
1)خلقت حوا از دنده چپ حضرت ادم صحیح نیست و افرینش حوا مانند ادم  مستقل است.
2) توجه و معاشرت ادم با حوا در درجه اول برای انس گرفتن بود و خداوند نیز همین را پایه و اساس برقراری ارتباط میان انها قرار داد و موضوع انس و الفت قبل از ظهور غریزه شهوت جنسی بود.
3)  بهترین مهریه تعلیم معارف دینی است که خداوند ان را مهریه حضرت حوا علیها السلام قرار داد.
4) مقتضای فطرت این است که مرد به طرف زن برود و از او خواستگار کند و این خود یک نوع احترام و تکریم زن است.
 لازم به توضیح است که این مطالب را بنده با استفاده از کتاب جایگاه بانوان در اسلام بقلم  استاد عزیزم  حضرت ایت الله العظمی نوری همدانی  نوشته ام.
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 1:51 عصر روز شنبه 87 فروردین 24

به نام خدا

با عرض سلام

زن

 انسانی در میان دو دیوار بلند تحجر و تمدن کاذب

محبوسی در اعماق دو زندان :زندان جاهلیت و زندان بردگی مدرن

اسیر دو کمند :کمند اوهام و خرافات و کمند تهمت و افتراءات

مقهور دو فرهنگ ،فرهنگ جاهلی و فرهنگ کلمات فریبنده به نام ازادی و بعنوان علم و تمدن و تساوی حقوق

و بالاخره فریاد گری بدون فریادرس و مجرمی بدون ارتکاب جرم  مظلومی به ظلم مضاعف و محروم از حقوق زندگی صحیح

این عبارات رقت انگیز تصویر کوتاهی است از وضع زنان در سطح پهناور جهان 
زنان در طول تاریخی بسیار غم انگیز و تاسف بار دارند
در چین قدیم پاهای دختران را از کودکی با باریکه ای از پارچه می بستند و در قالب فلزی قرار می دادند تا کوچک بماند و جذاب جلوه کند به همین جهت زن چینی با پیمودن مسیر کوتاهی خسته و عرق ریزان از نفس می افتاد و از حرکت وا می ماند

برای زن چینی ازدواج نوعی معامله بود که والدین دختران خود را به هر کسی که می خواستند در برابر دریافت هدیه و پول تسلیم می کردند و .....
در هندوستان زن یک موجود طفیلی برای شوهر محسوب می شد و برای او بعد از مرگ شوهر زندگی را جایز نمی شموردند و زن را در روز چهلم شوهر در اتش انداخته و می سوزاندند و بهترین زنان را زنانی می دانستند که پس از مرگ شوهرانشان خود را در اتش بیندازد و بسوزاند .
اما در مصر هر گاه اب رود نیل کم می شد دختر جوانی را زینت کرده در میان رود نیل می افکندند و غرق می کردند تا اب رود نیل زیاد شود .
در کلده و اشور رسم شوهر دادن دختران به این ترتیب بود که ان ها را به بازار برده برای فروش می بردند
دز جزیره العرب وجود دختر در یک خانواده ننگ بزرگی محسوب می شد و زنی که فرزند اولش دختر بود قدم او را نا مبارک می دانستند  قران کریم در ایه 58و59 سوره نحل وضع عربستان را اینگونه بیان می کند هنگامی که به یکی از انها این بشارت می رسید که نوزاد دختری برای تو پا به عرصه وجود گذاشته است چهره اش از شنیدن این سخن سیاه می شد و خشم و ناراحتی در نهادش موج می زد و از شرم و خجالت خود از مردم دور می شد یا ان دختر را با خواری و ذلت نگاه می داشت یا در خاک پنهانش می کرد اگاه باشید که اینها قضاوت و دید بدی دارند .
و نیز در ایه 9 سوره تکویر می فرماید : هنگامی که دختران زنده در گور شده مورد سوال- از طرف خداوند- قرار  گیرند که به چه گناهی کشته شده اند؟
در ممالیک به اصطلاح متمدن ان روز هم کاری که نسبت به زنان انجام می دادند کمتر از ملتهای وحشی نبود در روم زنانم از حق ارث محروم بودند و هیچگونه حق مراجعه به دادگاه را نداشتند
در یونان زن را موجودی پست و پلید و شیطانی می دانستند
در ایران هم رفتاری که نسبت به زنان انجام می دادند از رفتار دیگر ملل بهتر نبود  در این رابطه می توانید این مقاله را مطالعه فرمایید

در کشورهای اسکاندیناوی یعنی سوئد و نروژ و دانمارک زن به طور کلی از حقوق اجتماعی و حق ارث محروم بود .
در فرانسه در سال 586 پس از بحثهای فراوان به این نتیجه رسیدند که زن نیز  انسان است ولی برای خدمتگزاری مرد افریده شده است
در قانون مدنی ناپلئون و قانون قدیم فرانسه برای ارث بردن زن شرایط بسیار زیادی وجود داشته و در نتیجه نود درصد زنان فرانسه از ارث محروم می شدند و در استرالیا و جزائر اقیانوسیه و افریقا زن را در ردیف حیوانات اهلی که از انها برای بدست اوردن منفعت و سود بیشتر باید بهره گرفت می شمردند و برای او زندگی طفیلی قائل بودند ( مناظره دکتر و پیر 454الی 457)
استاد بزرگوار علامه طباطبائی پس از اینکه نمونه هایی از رفتار  جوامع مختلف با (زن) در سطح جهان  و اعصار مختلف را نقل می کند می گوید : از انچه که ذکر شد این نتیجه به دست می اید که :
1)معتقد بودند (زن) انسانی است در افق حیوانات (انسان درجه دوم ) که اگر او را ازاد  بگذارند هرگز از شر و فساد او ایمن نمی توان بود و لذا باید همیشه تحت مراقبت باشد و زیر چتر تبعیت از مرد زندگی کند
2)زن را جزء جامعه انسانی نمیدانستند و او را مانند مسکن و غذا شیء ای می دانستند که جزء لوازم زندگی جامعه است

3)برای زن هیچ نوع حق اجتماعی که به نفع او باشد قائل نبودند .
4) برای ان ها با زن بر اساس غلبه قوی بر ضعیف شکل می گرفت و زن ها را برای انجام کارهای زندگی خود استخدام و به ان ها بعنوان یک خدمتگذار نگاه می کردند .
سپس اضافه می کند :این ها که ذکر کردیم دیدگاه ملت های غیر متمدن بود و اما ملتهای متمدن علاوه بر انچه که گفته شد می گفتند زن خلقتا ضعیف است و هرگز نباید دارای استقلال باشد و از شر  و فساد او هیچ وقت نباید ایمن بود .
انچه که تا کنون گفته شد تاریخ زن قبل از اسلام است و اما تاریخ و چگونگی زندگی زن بعد از اسلام را با توفیق خداوند  بعدا مورد بحث و بررسی قرار خواهیم  داد 
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 1:45 عصر روز شنبه 87 فروردین 24

سوال : اصل یکم  اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد که حقوق تمامی افراد بشر را یکسان میداند با این حال چرا زن نصف مرد ارث میبرد؟ مگر بین زن ومرد تفاوتی وجود دارد؟ و چرا قرآن سهم الارث زنان را نصف سهم الارث مردان قرار داده است ؟ براستی آیا این ظلم بزرگی در حق زنان نیست؟

به نام خدا
با سلام
دوست عزیز  ابتدا لازم است مقدمه ای را خدمتتان عرض کنیم  سپس از زوایای مختلف سوال شما رو مورد بررسی قرار بدهیم
مقدمه :
  حضرت علی (علیه السلام ) می‏فرماید: الاسلام هو التسلیم( نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره125) مسلمان باید مطیع خداوند باشد و به این نکته توجه کند که تنها راه سعادت و خوشبختی انسان در دنیا و آخرت، عمل به احکام اسلامی است و پیروی از احکام غیر اسلامی و مخالف با اسلام، انسان را در آخرت گرفتار عذاب و آتش می‏نماید؛ خواه فرد مسلمان علت و حکمت احکام را بداند و خواه از حکمت آنها آگاه نباشد لذا آنچه که  به عنوان علل شرایع و احکام اسلامی بیان می‏شود در واقع علت و معلول فلسفی نیست، بلکه حکمت و مصالحی است که بر احکام اسلامی مترتب می‏شود. به عنوان مثال، اگر علت روزه گرفتن فقط درک احوال فقرا و همدردی با آنها باشد در این صورت افراد فقیر می‏توانند ادعا کنند که چون احوال فقرا را درک می‏کنند پس نباید روزه بگیرند در همین زمینه در  قرآن کریم آمده است: "عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شرلکم و الله یعلم و انتم لاتعلمون" ( سوره بقره، آیه 216) چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن باشد و خدا می‏داند و شما نمی‏دانید
 در واقع، احکام اسلامی را خداوند در جهت رشد و تعالی و خیر برکت انسانها قرار داده است و علایق و سلیقه‏های شخصی انسانها باید مطابق با احکام اسلامی باشد، نه اینکه انسانها علایق و سلیقه‏های خود را محور قرار داده و احکام اسلامی را بر اساس آن پایه‏ریزی کنند و باید توجه نمود که انسانها تنها با تکیه بر عقل نمی‏تواند راه سعادت را بیابند در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن کریم، محرومیت زنان از ارث میان همه اقوام ملل بشری در سطح دنیا وجود داشت و زن به هیچ یک از عناوین همسر، مادر، دختر و یا خواهر ارث نمی برد. اسلام در زمینه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولین نظام حقوقی جهانی بود که به زنان حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم قبیله ای بود منسوخ نمود. در دوران جاهلی نه تنها زن ارث نمی دادند بلکه بدون توجه به رضایت او همانند دیگران اموال متوفی وی را به ارث می بردند. این قانون جاهلی به وسیله قرآن کریم منسوخ شد. (سوره نساء آیه 18) در نظام حقوقی اسلام بیش از هر مکتب دیگری تساوی حقوق زن و مرد رعایت گردیده است.  قبل از بین حکمت در آغاز باید فرق بین تساوی( Equality ) و تشابه( Similarity ) را به خوبی دریافت. بی‏توجهی به این مسأله موجب   خلط و مغالطه بسیاری می‏شود. تشابه به معنای همانندی و همشکلی روبناهای حقوقی است. این همان جریانی است که فمنیسم( Feminism ) غربی در دام آن گرفتار آمد و پنداشت که تبعیض‏زدایی در روابط زن و مرد در گرو وضع حقوق کاملاً مشابه است. در حالی که این رویکرد نه سودی برای مرد در پی داشت و نه برای زن؛ بلکه روند انهدام بنیان خانواده را سرعت بخشید و برآیندهای ناگواری برای جامعه بشری در پی آورد. تساوی به معنای برابری است، نه یکنواختی. در تساوی شرایط گوناگون، تفاوت‏های طبیعی، وظایف و جوانب مختلف ملاحظه می‏شود و چه بسا احکام نامشابهی وضع می‏گردد، بدون آن که بر کسی ستمی روا شود. ولی در تشابه همه این امور نادیده انگاشته شده و فقط به یکنواختی روبناهای حقوقی بسنده می‏شود. بنابراین باید توجه داشت که هرگونه نایکسانی قواعد حقوقی به منزله نفی تساوی نیست و هر نوع تشابه و یکنواختی به منزله رعایت تساوی نمی‏باشد.
 اما در هر صورت در مورد حکمت این حکم شرعی می توان نکاتی را متذکر شد :
1) از لحاظ شرعی
ارث دختر و زن همیشه نصف مردان نیست بلکه موارد متعددی در فقه اسلامی وجود دارد که طایفه‏هایی از زنان مساوی با مردان ارث می‏برند. به طور کلی  در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است که معمولا یک فرض آن ذکر می شود و از دو فرض دیگر غفلت می شود:
• در مواردی زن و مرد همتا و مساوی ارث می برند، مانند صورتی که میت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد که هر کدام به طور یکسان یک ششم ارث می برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بیش از سهم مادر نیست.
• در مواردی زن کمتر از مرد ارث می برد، مانند دختر که کمتر از پسر ارث می برد.
در مواردی سهم زن بیش از سهم مرد می باشد، مانند موردی که میت غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد که در این جا پدر یک ششم (یک ششم) می برد و دختر بیش از آن . نیز مانند موردی که میت دارای نوه باشد و فرزندان او در زمان حیات وی مرده باشند که در این جا نوه پسری سهم پسر را می برد و نوه دختری سهم دختر را، یعنی اگر نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث می برد. (عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جمال و جلال، ص 346)
2) همین پرسش را از امامان اهل البیت(علیه السلام ) پرسیده شد آن بزرگواران برای نمونه اینگونه جواب دادند  :
• امام صادق علیه اسلام فرمود :"علتش این است که اسلام سربازی را بر زن واجب نکرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهی که خویشاوندان مجرم باید دیه بپردازند ، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است".( علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 360)
• یونس بن عبدالرحمان می‏گوید: به امام رضا(ع) گفتم: فدایت شوم، چگونه است که اگر مردی بمیرد و فرزندانی داشته باشد که از نظر قرابت مساوی باشند زنان نصف مردان ارث می‏برند، حال آن که زنان ضعیف‏تر از مردان هستند و نیرو و قوت کمی دارند؟
• امام رضا(ع) فرمود: برای آن که خداوند به مردان درجه‏ای از برتری داده است و زنان عیال مردان هستند. یعنی خرج آنان بر عهده مردان است. (فروع کافی، شیخ کلینی، باب 12 از ابواب مواریث، باب علْ کیف صارللذکر سهما و الاثنی سهم، ص86 )
• در کتاب من لایحضرْ الفقیه آمده است: عبدالله بن سنان می‏گوید: «از امام صادق(ع) پرسیدم: به کدام علت ارث یک مرد برابر ارث دو زن است؟ جواب فرمود: برای این که خداوند برای زن صداق - مهریه - قرار داده است».( المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، ج 4، ص222) در این زمینه، روایات دیگری نیز نقل شده که در کتاب‏های فروع کافی شیخ کلینی، من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، تهذیب الاحکام شیخ طوسی و سایر کتاب‏های روایی شیعه ذکر شده است
3) دلایل مفسران و علمای شیعه و سنی
• محمد بن عمر، معروف به فخر رازی، نویسنده کتاب تفسیر کبیر، در این باب چند دلیل ارائه نموده است؛ از جمله: هر کس مخارج بیشتر داشته باشد نیازش به مال و ثروت نیز بیشتر است و چون خرج مرد علاوه بر هزینه زندگی خودش شامل همسر و اولاد نیز می‏شود ارث مرد دو برابر زن است
علامه محمد حسین طباطبایی، نویسنده تفسیرالمیزان: ایشان در تفسیر آیه 11 سوره نسأ بحث مفصلی درباره ارث ارائه کرده و دلایل و حکمت‏های متعددی در مورد تفاوت ارث زنان و مردان ارائه نموده و نوشته است. با توجه به آیه " ولا یظلم ربک احدا" ؛ خداوند به هیچ کس ظلم و ستم نمی‏کند،( المیزان، محمد حسین طباطبایی، ج 4، ص 219 – 240) نباید خیال نمود که چون ارث زن نصف ارث مرد است بنابراین بر او ستم شده است، به ویژه که اعتقاد به عدل الهی از اعتقادات خاص شیعه است و می‏نویسد: «نتیجه این گونه تقسیم ارث بین مرد و زن آن است که در مرحله «تملک»، مرد دو برابر زن، مالک می‏شود. ولی در مرحله «مصرف»، همیشه زن دو برابر مرد بهره می‏برد. زیرا زن، سهم و دارایی خود را برای خود نگه می‏دارد ولی مرد باید نفقه زن را نیز بپردازد و در واقع نیمی از دارایی خود را صرف زن می‏کند» (المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 215)
4) ذکر یک مثال
حقوق کارگر روز مزد بیشتر از کارمند رسمی است. این به خاطر آن نیست که شخصیت کارگر از کارمند بیشتر است، بلکه به خاطر آن است که برای کارمند، بیمه، بازنشستگی، مرخصی، حق مأموریت، حق مدیریت، حق عائله، سختی کار، بدی آب و هوا و ... در نظر گرفته شده است که  اگر همة آنها محاسبه نشود، حقوق کارمند از کارگر بیشتر می شود.
  اسلام، ارث زن را نصف مرد قرار داده ولی در عوض هزینه زندگی را از دوش او برداشته و هزینه های خوراک، پوشاک، مسکن و درمان او را توسط مرد تأمین کرده است.
  زن، سهم ارث خود را برای خود حفظ می کند و تمام مخارج زندگی خود را از شوهر می گیرد. به علاوه مهریه ای را هم از او دریافت می کند که اگر مهریه و هزینه زندگی را در کنار سهم ارث بگذاریم، سهم زن بیشتر می شود. ( برگرفته از کتاب، تمثیلات  (پرسشهای مهم، پاسخهای کوتاه)، تألیف: محسن قرائتی)
5) خلاصه
 وضع خاص ارثی زن، معلول وضع خاصی است که زن از لحاظ مهر و نفقه و غیره دارد. اسلام به موجب دلایلی، مَهر و نفقه را اموری لازم و مؤثر در استحکام زناشویی و تأمین آسایش خانوادگی و ایجاد وحدت میان زن و شوهر دانسته است و چون مهر و نفقه بر عهده مرد می‏باشد، قهراً از بودجه زندگی زن کاسته شده و تحمیلی از این رو بر مرد شده است. اسلام می‏خواهد این تحمیل را از طریق ارث برای مردان جبران بکند. از این رو برای مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است.( شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 19، نظام حقوق زن در اسلام، ص 233 به بعد) بنابراین قانون ارث زن و مرد با قوانین دیگر از جمله قرار دادن مخارج زن و فرزندان بر عهده مرد و مسئولیت سنگین اداره زن و فرزندان بر عهده مردان باید در مجموع محاسبه گردد. اسلام از نظر حقوقی هیچ وظیفه‏ای برای زن در خانه شوهر قائل نیست و حتی غذا درست کردن، شستن لباس‏ها، نگه داری بچه‏ها و شیر دادن به آنان را از دوش زنان برداشته و آن‏ها را جزء نفقه محسوب نموده و مسئولیت آن‏ها را برای مردان دانسته است، یعنی بر زنان در این گونه موارد تکلیفی قرار نداده است.هم چنین مسئله اداره امنیّت زن و فرزندان و امنیت جامعه را بر دوش مردان نهاد لذا به جبران این مسئولیت‏ها که به علت تفاوتهای ساختاری زن ومرد بوده  سهم ارث مرد را در برخی موارد  بیشتر از زن قرار داده است، تا تعادل نسبی بر قرار شود. بنابراین قوانین اسلام را باید در رابطه با یکدیگر مقایسه و محاسبه و سبک و سنگین کنیم، نه این که فقط به طور یک جانبه به مسئله ارث بپردازیم.  و اگر قوانین را در مجموع ملاحظه کنیم، می‏بینیم نه بر مرد ظلم شده و نه بر زن. اگر ملاحظه بفرمایید مردی که دارای یک پسر و یک دختر است، از دنیا برود، پسرش دو برابر دخترش ارث می‏برد، اما پسر باید به دنبال خرجی دادن به زن و فرزندان برود، ولی دختر چنین نیست. دیگران به خواستگاری او می‏آیند و با دادن مهریه و نفقه و هزینه زندگی او را اداره می‏کنند.


تفاوتهای ساختاری زن ومرد

• خانم «کلیودالسون» می‏گوید: «به عنوان یک زن روان‏شناس، بزرگترین علاقه‏ام مطالعه روحیه مردهاست. چندی پیش به من مأموریت داده شد که تحقیقاتی درباره عوامل روانی زن و مرد بعمل آورم، به این نتیجه رسیده‏ام... خانم‏ها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند. بسیار دیده شده که خانم‏ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابری می‏کنند؛ بلکه گاهی در این زمینه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانم‏ها، (این نقطه ضعف زنان نیست؛ بلکه هدف خلقت این تفاوتها را ضروری ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» می‏گوید: اگر زنان بخواهند مادر باشند باید احساساتی و عاطفی باشند. و لازمه بقاء نسل آدمی، وجود مادر و روابط جنسی زن و مرد و کارکردهای اختصاصی آنان است). ر.ک: قطب محمد؛ شبهات حول الاسلام، صص 115-112. فقط احساسات شدید آنهاست. مردان همیشه عملی‏تر فکر می‏کنند، بهتر قضاوت می‏کنند، سازمان دهنده بهتری هستند، بهتر هدایت می‏کنند، پس برتری روحی مردان بر زنان، «برتری» به عنوان یک امتیاز ارزشی، به تفاوت‏های جسمی و روحی و کارکردهای اختصاصی زن و مرد بستگی ندارد؛ بلکه بر اساس ایمان و عمل که جامع آنها تقوی است، مشخص می‏شود «چیزی است که طراح آن طبیعت می‏باشد، هر قدر هم خانم‏ها بخواهند با این واقعیت مبارزه کنند بی فایده خواهد بود، خانم‏ها به علّت اینکه حسّاس‏تر از آقایان هستند باید این حقیقت را قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگی‏شان احتیاج دارند... کارهائی که به تفکر مداوم احتیاج دارد، زن را کسل و خسته می‏کند...».(نظام حقوق زن در اسلام، ص 184-183به نقل از مجله زن روز، شماره 101)
• «اتوکلاین برگ» نیز با صحه گذاشتن بر تفاوت‏های جسمی و روحی و علائق زن و مرد بر اساس داده‏های روان‏شناسی می‏نویسد: «زنان بیشتر به کارهای خانه و اشیاء و اعمال ذوقی علاقه نشان می‏دهند و بیشتر مشاغلی را می‏پرستند که نیازی به جابجا شدن در آنها نباشد و یا کارهائی را دوست می‏دارند که در آنها باید مواظبت و دلسوزی بسیاری خرج داد مانند مواظبت از کودکان و اشخاص عاجز و بینوا... زنها عموما احساساتی‏تر از مردان هستند...».(برگ اتو کلاین؛ روان‏شناسی اجتماعی، ترجمه: کاردان علی محمد، ج 1، ص 313)
• دکتر «الکسیس کارل» با عمیق شمردن اختلافات آفرینش زن و مرد، می‏گوید: «به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر می‏کنند که هر دو جنس می‏توانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیت‏های یکسانی به عهده گیرند... زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند. وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت، خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری بگیرند و رها سازند...». نظام حقوق زن در اسلام، ص 163-131.

 

تفاوتهای حقوقی اسلام با غرب در زمینه اقتصادی زنان  

اسلام دو حق اقتصادی برای زن بر عهده مرد قرار داده است:
1- مهریه؛ که افزون بر اصل مهریه، حق تعیین میزان آن نیز به دست خود زن می‏باشد.
 2- نفقه؛ نفقه و تأمین مالی نیازمندی‏های زن در زندگی نیز بر عهده مرد است.
 اما در کشورهای غربی و دارای نگرش فمینیستی که در تبلیغات پرهیاهوی جهانی خود را بزرگترین حامیان حقوق زن قلمداد می‏کنند، چه می‏گذرد؟ در آنجا:
 اولاً؛ چیزی به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نیز مجبور است برای تأمین معاش خود به تلاش و فعالیت بپردازد. در حالی که در حقوق اسلامی زن اگر کاری هم بکند، درآمد بالایی نیز کسب کند دارایی‏اش برای خودش محفوظ است و تأمین نیازمندی‏های او بر عهده مرد است.
 ثانیا؛ در جهان غرب شخص می‏تواند با وصیت خود، شخص واحدی را وارث تمام دارایی خود بگرداند و اندکی از آن را به زن ندهد. شگفت اینجا است که در موارد متعددی دیده شده است که ثروتمندان بزرگی تمام دارایی خود را طبق وصیت برای گربه یا سگ خود به ارث نهاده‏اند و تمام اعضای خانواده را از آن محروم ساخته‏اند! در حالی که در حقوق اسلامی ماترک میت براساس حکم معین الهی تقسیم و توزیع می‏شود و کسی نمی‏تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد.


ملاک برتری

در پایان لازم است این  نکته را متذکر گردم که ملاک برتری در اسلام، کرامتی است که با تقوا به دست می آید.قران کریم می فرماید : "ان اکرمکم عند الله اتقاکم " برتری به اموال و دارایی نیست.اگر مرد از تقوای بیشتر برخوردار باشد، از زن برتر است و اگر زن با تقوا تر باشد، او برتر است سهم الارث در اسلام ارزش نیست ، بلکه مسئولیت آور است و نمی تواند بیانگر شخصیت زن از دیدگاه اسلام باشد . رسول اکرم(صلی الله علیه و اله ) فرمودند:   "النّاس کلّهم سواء کأسنان المشط"   یعنی مردم اعم از زن و مرد مانند دندانه‏های شانه با هم برابرند، اما لازمه اشتراک زن و مرد در حیثیت و شرافت انسانی، به هیچ رو تشابه صد در صد آنها در حقوق نیست. زن و مرد در حقوق عمومی و حقوق انسانی، برابرند اما آیا با توجه به تفاوت‏های موجود و غیر قابل انکار و غیر قابل زوال، نباید هیچگونه تقسیم کار و وظیفه و اختصاص کارکردی در میان باشد؟! تساوی، غیر از تشابه است، تساوی، برابری است و تشابه، یکنواختی. اسلام هرگزامتیاز و ترجیح حقوقی و ارزشی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست، البته با توجه به تلازم حق و تکلیف ممکن است بدلیل تکالیف بیشتری که بر عهده مردان گذاشته است احیانا اختیارات بیشتری نیز قائل شده باشد. اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه و یکنواختی حقوق آنها مخالف است.( نظام حقوق زن در اسلام، ص 113-111)
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 12:43 عصر روز شنبه 87 فروردین 24

به نام خدا
با سلام
سوال رسیده : آیا دختر شیعه می تواند با پسر سنی ازدواج کند؟
پاسخ :‏ازدواج با سنی که ناصبی (دشمن اهل بیت) نباشد اشکالی ندارد. اگر مرد شیعی با زن سنی ازدواج کند، اشکالی ندارد و اگر زن شیعی با مرد سنی ازدواج کند، خلاف احتیاط است حضرت امام می‏فرماید: "تا آنجا که ممکن باشد، این احتیاط ترک نشود".( تحریر الوسیله، ج 2، ص 286، مسئله 8)
یعنی زن شیعی سعی کند با مرد سنی ازدواج نکند چون خواه ناخواه تحت تأثیر شوهرش قرار می‏گیرد یا اگر اختلافاتی پیش می‏آید، فرزندان به روش پدر بیشتر تمایل پیدا می‏کنند. نقش پدر و مادر در تربیت فرزند بسیار است. اگر زن شیعه مذهب با مرد سنی ازدواج نکند بهتر است
یا حق



نویسنده » سخن آشنا » ساعت 12:3 عصر روز جمعه 86 اسفند 24

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >